موزه گوگنهایم Guggenheim در اقدامی نوآورانه یک فستیوال داستان خوانی از خاطرات شفاهی شهروندان منطقه جکسون به راه انداخته است.
تصاویر و گزارش از سم گلدمن Sam Goldman
تمرکز اصلی نمایشگاه تاریخ شفاهی و تور پیاده روی استیل اسپاتینگ: کوئنز still spotting: Queens این است که نقطه ای آرام در منطقه ای ایجاد کنند که شاید در کل کشور (آمریکا) دارای بیشترین تنوع قومی و ملیتی است. این نمایشگاه در تاریخ 14 آوریل امسال در ارتفاعات جکسون آغاز به کار کرده است و تا 6 ماه مینیز ادامه خواهد داشت.
طی این نمایشگاه، داستان سرایانی نوشته هایی را که غالبا توسط ساکنین این منطقه نوشته شده اند را برای مردم میخوانند.
یکی از دست اندرکاران این نمایشگاه به نام دیوید ون در لیر David van der Leer میگوید که اقدامات اولیه برای آماده سازی چنین نمایشگاهی بیش از شش ماه به طول انجامید. در مصاحبه ای که وی با نشریه تایمز نیوزویکلی Times Newsweekly انجام داد، اینطور عنوان شد که هدف اصلی از برگزاری این تور بررسی این موضوع است که واقعا زندگی در وطن به چه معنی است.
نحوه کار نمایشگاه به این شکل است که برای مثال یک گوینده حرفه ای به نام جری گیج Jere Gage داستانی از اف آر. ویلیام برایسلند Fr. William Briceland (کشیش مرکز بیمارستانی الم هرست Elmhurst) را در یک اتاق آرام در آن بیمارستان برای کارکنان مجموعه خواند. این داستان در مورد آگوستین مارتینز Augustine Martinez بود. آگوستین یک مهاجر غیر قانونی است که در یک تصادف به شدت آسیب می بیند و در سال 2007 به این مرکز منتقل می شود و تحت 8 عمل جراحی قرار می گیرد. محوریت داستان را مواردی چون تقابل اعتقادات آگوستین و رابطه او با اعضای خانواده اش و مخصوصا برادرانش تشکیل میدهند. در این داستان، نقش برایسلند التیام زخم های روحی و روانی آگوستین است.
در ملاقاتهای پس از تصادف برایسلند از آگوستین، او به صدمات شدید روحی آگوستین پی می برد که با وجود بهبودی وضع جسمی، اوضاع روحی اش را خراب میکرد. بعد از بهبودی و مرخص شدن از بیمارستان، آگوستین در کنار برادرانش آلبرتو Alberto و جیززJesus در خانه ای کوچک سکنی می گزینند که برای آنها تبدیل به نقطه آرامش می شود و آگوستین می تواند در آنجا دوباره خود را از نو بسازد.
کمی آن طرفتر در کوچه ترازا Terraza 7، و در یک کافه اسپانیایی در خیابان گلین 40-19 Gleane St.,، یکی از محصلان مدرسه طراحی پارسونز Parsons به نام دوانگ شاه Devang Shah داستانی از هیمانشو سوری Himanshu میخواند. سوری یکی از اعضای گروه دتس ریپیست Das Racist (یک گروه مطرح رپ) میباشد.
داستان سوری راجع به مردی به نام سورش Suresh است که او هم در محله کوینز بزرگ شده و از مشکلات ناشی از جدایی رنج میبرد و تا به حال سه بار دست به خودکشی زده است. او تمام تلاش خود را میکند تا یک زندگی عادی برای خود دست و پا کند.
در این داستان سوری زندگی سورش را اینطور توصیف میکند: "تا قبل از طلاق، خانه (وطن) سورش برایش تنها عبارت بود از محلی برای خوابیدن و کار کردن. او دوستان زیادی نداشت و تنها با خانواده خود سروکار داشت ولی در عین حال اهمیت چندانی به آنها نمی داد."
بعد از طلاق، سکون و سکوت برای او یک عادت شد و تقریبا همیشه در یک رستوران کوچک در کنار دوستانی که برای خود پیدا کرده بود می نشست که همگی آنها هم از خانه و زندگی خود به آن رستوران پناه میآوردند تا کمی آرامش پیدا کنند.
"هر جایی که بخواهید میتوانید در نیویورک به سکون دست پیدا کنید. عادی شدن زندگی چیزی است که شما را از جنون این شهر فراری میدهد."
برگزاری این نمایشگاه که در حال سپری سومین دوره خود در این شهر است، را شرکت معماری اهداف یکپارچه آیدنبرگ لیو Solid Objectives–Idenburg Liu (SO–IL). برعهده دارد. پس از پایان داستان شاه به شنوندگان توضیح میدهد که چطور بخش اعظم معماری شهر به دنبال ایجاد فضاهای هماهنگ با محیط اطراف خود است تا آنکه صرفاً به فکر ساخت جنبه های کاربردی ساختمان باشد.
"معماری بیشتر به فرهنگ مربوط میشود. هر کسی میتواند یک ساختمان برای خود علم کند. خواندن این داستان در یک آپارتمان میتوانست احساس بسیار متفاوتی را به شما از شنیدن آن بدهد. هدف رسیدن به چیزی بزرگتر است."
داستان سومی که در این تور خوانده شد اثری از رنه گورگ وازیسک René Georg Vasicek بود که توسط یکی از اهالی محل به نام تام پیترسن Tom Pettersen در یک آپارتمان کوچک بدون آسانسور واقع در یکی از خیابانهای جکسون خوانده شد. این داستان راجع به مردی از یک شهر کوچک در چکوسلاواکی بود که به همراه همسرش از جامعه سوسیالیستی آنجا به جکسون مهاجرت کرده بود. دلیل انتخاب او این بود که احساس میکرد که در جکسون خیلی "بیشتر احساس انسان بودن" میکرد.
آنها در ابتدا در خانه ای به همراه چند هموطن خود زندگی خود را آغاز کردند. اوضاع خوشی داشتند و آوازهای محلی میخواندند و با هم می کانادایی مینوشیدند. بعد از مدتی این مرد شغلی به عنوان یک کارگر در کارخانه ای در همان حوالی پیدا کرد و بعدا نیز یک شرکت قالب نان به راه انداخت. در این میان او تبدیل به چیزی شد که برای خود او نیز تازه بود ولی حال دیگر با آن رویای آمریکایی که به امید دست یابی به آن به آمریکا مهاجرت کرده بود فاصله گرفته بود.
او میگوید: "هنوز برخی از ما میپرسند که بالاخره شما اهل کجا هستید؟ اصلا چه کاره هستید. من هم به آنها میگویم که من همینی هستم که میبینید. اینجا در جکسون هایتس این سوال بی معنی است. تازه واردها هنوز دنبال رویای آمریکایی هستند که دیگر اینجا وجود ندارد. "
همچنین کسانی که به نوشته شدن این داستان کمک کردند نویسندگانی با نامهای نیکل اشتاینبرگ Nicole Steinberg (مورخ اهل کوینز)، اریک بارد Erik Baard (طرفدار این حرکت) و اشوک کوندابولا Ashok Kondabolu از گروه دتس ریپیتست هستند.
برای کسب اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه فرمایید.
http://stillspotting.guggenheim.org/vi sit/queens/
ترجمه: عباس حاجی هاشمی
منبع: times news weekly