هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 63    |    17 اسفند 1390

   


 

رونمایی از «آرامش بعد از توفان» در نمایشگاه 25 كتاب تهران


ضرورت شرح ریشه‌های انقلاب اسلامی از دیدگاه نظریه‌پردازانه


«از سوادكوه تا لندن و دریاهای دور» با دریادار ارتش


تماشای یك عملیات آبی- خاکی از آسمان


تازه ترین کتاب‌ها درباره شهیدان «عملیات بدر»


دوست نداشتم به کربلا سفر کنم


آیت الله کاشانی در آینه خاطرات آیت الله صادقی تهرانی


چیستی مسأله و اهمیت آن در تاریخ شفاهی-2


نقد و بررسی سرباز سال‏های‏ ابری


نمایشگاه عکس تاریخ شفاهی از زنان حرفه ای تئاتر


دیده‏ها و شنیده‏ها: دوران حقوق مدنی مریلند در عکس‏ها و تاریخ شفاهی


راه اندازی وب سایت تاریخ شفاهی برای مردم بلک داون


زنده نگه داشتن تاریخ محلی توسط شرکت داستان ما


درک یک اتفاق تلخ


تلاش براي سري ماندن مصاحبه هاي ارتش ايرلند


واترز در جستجوي اصل و نسب سياهان آمريکا در شهر لنوار Lenoir


تاریخ شفاهی جنوب شرق‌آسیا ـ42


 



درک یک اتفاق تلخ

صفحه نخست شماره 63

اشاره: استفاده از روش تاریخ شفاهی روز به روز کاربردهای تازه می یابد. آنچه در پی آمده است نمونه ای از این دست است که در بسکتبال آمریکا از آن استفاده شده است. در جریان یک بازی میان بازیکنان و تماشاچیان یک درگیری رخ می دهد و پیامد آن برای کنترل فضای ورزشگاه تغییراتی در قوانین ان بی ای رخ می دهد. در اینجا ماجرای این درگیری و تغییرات قوانین را از لابه لای مصاحبه های تاریخ شفاهی که با شماری از بازیکنان بسکتبال آمریکا انجام شده در  می یابیم.

درک یک اتفاق تلخ
اریک مارون (Eric Maroun)
اگر هنوز فرصت نکرده اید تاریخ شفاهی و شگفت جاناتان آبرامز (Jonathan Abrams) در مورد «درگیری در پالاس» در گرنتلند Grantland را بخوانید، حتما وقت بگذارید و آن رامطالعه کنید. آبرامز با 20 نفر از کسانی که در آن شب سرنوشت ساز در آوبرن هیلز (Auburn Hills) حضور داشتند، یعنی وقتی ران آرتست (Ron Artest) بر روی بن والاس (Ben Wallace) خطا کرد، مصاحبه کرده و گفته های تاریخی آنها را نقل کرده است. در این درگیری والاس در تلافی کار آرتست او را هل داد، یکی از هواداران لیوان نوشیدنی اش را به طرف آرتست پرتاب کرد و آرتست به سمت جایگاه تماشاچیان هجوم برد و این کار برای همیشه تغییراتی در قوانین اتحادیه ملی بسکتبال آمریکا، NBA، به وجود آورد.  هنگام مطالعه مقالۀ آبرامز، با نقل قول های جالبی برخورد می کنیم که، صرف نظر از آنچه در آن صحنه رخ داد، امکان درک تفکرات افراد درگیر را فراهم می آورد. دعوایی که آینده لیگ را عوض کرد.

استفان جکسون (Stephen Jackson): به یاد دارم در اواخر بازی یک نفر به ران گفت «حالا می تونی یه امتیاز بگیری!» فکر میکنم یک نفر داشت پرتاب آزاد می انداخت. یکی به ران گفت، «حالا می تونی یه امتیاز بگیری! در واقع منظورش این بود روی کسی که به بازی ایراد می‏گیره خطا کن!»

آغاز پایان فصل ران آرتست با یان پنج واژه ساده آغاز شد. «حالا می تونی یه امتیاز بگیری.» آیا می توان گفت که اگر این کلمات گفته نمی شد این زد و خورد هیچ وقت روی نمی داد؟ تا پیش از این خطا، بازی کاملا تحت کنترل بود. تیم ایندیانا (Indiana) با 15 امتیاز جلو بود و کمتر از یک دقیقه زمان تا پایان بازی مانده بود. اگر آرتست تحریک نمی شد که از والاس، که در تمام طول بازی با او مشکل داشت، انتقام بگیرد احتمالا این فصل از بازی های نوامبر هم مانند گذشته پشت سر گذاشته می شد، نه آنکه به یکی از به یاد ماندنی ترین بازی های تاریخ بدل گردد.

دانی والش(Donnie Walsh):  رانی سعی کرد همانطور که به او گفته شده بود خود را از درگیری کنار بکشد: «اگر دیدی که خیلی عصبانی شده ای، کنار بکش و بیرون بیا تا فکرت آرام شود.» او به همین دلیل بیرون رفت  و روی نیمکت نشست. اگر او را  تحریک نکرده بودند و آن اشتباه رخ نمی داد، این حالت ادامه می یافت.

آرتست عملا سعی کرد با خارج شدن از این شرایط آن را تحت کنترل درآورد اما چنین نشد و این یکی از تاسف بارترین بخش‌های مسابقه آن شب بود. حال ما می توانیم تمام وقت راجع به این موضوع بحث کنیم که آیا نشستن روی نیمکت بهترین راه پایان دادن به این ماجرا بود یا خیر. اما این حقیقت باقی است که او خود را از مرکز درگیری بیرون کشید و آن طور که به او یاد داده شده بود عمل کرد. اگر جان گرین(John Green)، فرد پرتاب‌کننده لیوان نوشیدنی به طرف آرتست، مثل 95 درصد از توپ اندازهای لیگ ملی فوتبال نشانه گیری دقیقی نداشت، حوادث آن شب به طور کلی عوض می‌شد.

مارک بویل(Mark Boyle): تامی نانز جونیور (Tommy Nunez Jr.) مردی ریز نقش که یکی از سه مسئول زمین بود دیوانه‌وار سعی می‌کرد افراد درگیر را از هم جدا کند. انگار ران گرتسون (Ron Garretson) عمدا می‌خواست خود را  آلوده کند. داور سوم تیم دوناگی (Tim Donaghy) بود که هیچ کس او را به خاطر نمی آورد.

به نظر می رسد تیم دوناگی یکی از آن افرادی است که در هر لحظه حساسی از تاریخNBA  ظاهر می شوند.  او حتی در ششمین بازی نه چندان مشهور سال2002، مربوط به فینال وسترن کنفرانس  بین کنیگز (Kings) و لیکرز(Lakers)  حضورداشت و بازی را برای بُردِ لوس‌آنجلس آماده می ساخت. در ماجرای درگیری در پالاس که بدترین رسوایی تاریخ NBA بود، هم حضورداشت. از دوناگی حرف می زنیم. دوناگی نسخه زنده پلیسی است که فلفل می پاشد و در اساسی ترین لحظات  NBAظاهر می‌شود. اطمینانی نیست که او همان کسی نباشد  که تصویر ویلت(Wilt) را در دست گرفت در حالی که علامت 100 را پس از بازی 100 امتیاری‌اش در دست داشت.
 
دورین ایی. اولکو(Doreen E. Olko): هزاران طرح امنیتی برای حالت های مختلفی که ممکن است در پالاس اتفاق بیفتد داریم. اما در هیچ کدام حتی پیش بینی ورود یک بازیکن به جایگاه تماشاگران هم نشده. این چیزی نیست که بتوان پیش بینی کرد.
جیم منیزبرگ (Jim Mynsberge) : فقط سه مامور پلیس برای کنترل اوضاع در صحنه حضور داشتند. آنها با امکاناتی که داشتند خوب عمل کردند.

مهمترین چیزی که وقتی اشتباهی رخ می دهد، صرف نظر از بزرگی آن، می توانیم انجام دهیم در پیش گرفتن اقداماتی است تا این حوادث تکرار نشود. شرم‌آور است که باید چنین حادثه‌ای را ملاک افزایش هوشیاری قرار دهیم اما امروز تیم‌ها برای جلوگیری از تکرار چنین شرایطی بسیار آماده‌تر هستند و عملاً مانع از وقوع آن می‌شوند. در نتیجه وقوع این درگیری، NBA سیاست های بی‌شماری را در پیش گرفت تا از میزان خطر بکاهد. این سیاست ها شامل محدود ساختن عرضه نوشیدنی های الکلی به 24 اونس، محدود ساختن مقدار خرید نوشیدنی‌های الکلی از سوی هر نفر در هر بار به 2 نوشابه، ممنوعیت فروش مشروبات الکلی از پایان کوارتر سوم و اطمینان از اینکه حداقل 3 مامور امنیتی بین هواداران و بازیکنان مستقر هستند، می شود.
 
اسکات پولارد (Scott Pollard): کنترلی نبود. این مسئله دیگر به بازی مربوط نمی شد، بلکه موضوع هواداران بود. آنها قوانین را نمی‌دانند.  آنها به حرف داوری که جدایشان می کند گوش نمی‌دهند. ذهنیت آنها به طور کامل به درگیری مشغول می شود. هواداران بخشی از خانوادهNBA  نیستند. حتی اگر در دادگاه ها علیه این افراد اقامه دعوا کنید، باز هم پیراهن تیم دیگری را به تن دارند. شما قصد کشتن کسی را ندارید، اما هواداران این را نمی دانند و نمی توان فهمید چه فکری می کنند. آنها تمام ماجرا را تغییر دادند.

من هم به اندازه شما تعجب می کنم که کسی که در میان یک بازی بسکتبال به بچه ها  گفت مواد بکشیم، عمیق ترین گفته را در تمام این مطلب ارایه کرده است. چرا که هر چه قدر هم هواداران برای تیم خود زندگی کنند و بمیرند، باز هم یک بازیکن معمولی NBA به دوستان هم تیمی اش نزدیک‌تر است تا به هواداران. دویان وید (Dwyane Wade) در اثر یک ضربه بینی کوب بریانت(Kobe Bryant) را شکست، یا هر شب در طول فصل خطاهای بی شماری رخ می دهد، چه این حادثه ها اتفاقی باشد یا خیر، بازیکنان NBA  به یکدیگر احترام می‌گذارند و اگر شرایط اقتضا کند اختلافشان را کنار می گذارند. ورزش بازیکنان و هواداران را به روش خاص خودشان به هیجان می آورد و این حادثه نمونه کاملی از این امر بود که در مقابل چشمان ما رخ داد.

استفان جکسون (Stephen Jackson): پس از آنکه آرام شدیم، ]آرتست[ به من نگاه کرد و گفت جک فکر می‌کنی به دردسر افتاده ایم؟ جمال تینسلی (Jamaal Tinsley) شروع کرد به خندیدن. من گفتم؟ شوخی می کنی داداش؟ درد سر؟ اگر وظیفه دست پایینی هم به ما بدهند خوش اقبالیم، ران. با این سوال فهمیدم که هنوز نمی تواند منطقی فکر کند و برخود مسلط نیست.

اگر عبارتی بتواند ران آرتست و ذهنیت او نشان دهد همین عبارت است. حاضر بودم در آن موقع پول زیادی بدهم تا بفهمم در گوشه کنار ذهن آرتست چه می گذرد. تحلیل‌گران اغلب در مورد این موضوع صحبت می کنند که چه طور ورزشکاران قادرند جوانب مختلف زندگی شان را تقسیم بندی کنند. بهترین کلوزرها هم در بیس بال، به جز آنها که سریع تر از 99 درصد از هواداران هستند، اغلب نقش زمین می شوند. بهترین توپ انداز‌ها هم ممکن است بعضی اوقات مسابقات بسیار ضغیف داشته باشند و در بازی بعدی بسیار پر شور ظاهر شوند. آیا آرتست خیلی ساده تصور می‌کرد که دیگران رفتارش را می‌بینند و فکر می کنند این هم یکی از درگیری‌هایی است که همیشه در لیگ رخ می دهد؟ آیا او به جای آنکه به آنچه دقایقی قبل رخ داده بود فکر کند، به فکر بازی بعدی بود. هیچ کس نمی داند، اما من دوست دارم این جواب ها را بیابم.

بن والاس(Ben Wallace): گفتن اینکه دیگر این کار یا آن کار را نمی‌کنم ، سخت است چرا که در شرایطی مشابه آدم نمی‌داند چه عکس‌العملی نشان می‌دهد. آنچه رخ داد شرایطی منحصر به فرد بود که حوادث بسیاری به سرعت در آن اتفاق افتاد.

جرمین اونیل(Jermaine O’Neal): من به وکیلم، به هیئت منصفه و به قاضی گفتم، اگر شما در چنین شرایطی بودید چه می کردید؟ اگر یکی از آن صندلی هایی که پرتاب می کردند به سر من می‌خورد و می مردم، زن و بچه هایم چه می کردند؟ حالا چه کسی این ماجرا را تعریف می‌کرد؟ آن وقت این ماجرا چه طور به نظر می رسید ؟ من به عنوان رهبر تیم در شرایطی قرار گرفتم که مجبور بودم با هر وسیله ممکن دفاع کنم. ما در مورد شرایطی صحبت می‌کنیم که هیچ ربطی به بسکتبال ندارد. این مسائل هیچ ربطی به بسکتبال نداشت.

اونیل به هدف زده بود همه چیز‌هایی که گفته شد و همه کارهایی که انجام شد ارتباطی با بسکتبال نداشت. در بیشتر کلاس‌های تندرستی دبیرستان ریزه کاری‌های جنگیدن یا فرار کردن را که در شرایط پر استرس بروز می‌کند، به ما آموزش می دهند. در شرایط رقابت شدید بین ورزشکاران حرفه‌ای که مدت ها با هم مشکل داشته اند تنها یک جرقه برای برافروختن بشکه باروت احساسات کافی است. در آن شرایط هیچ شانسی برای گریز وجود نداشت، باید می‌جنگیدی و به عواقب آن نفرین می‌کردی. الان خیلی راحت است که انگشت اتهام را نشانه برویم و بپرسیم «چه طور این اتفاق افتاد؟» من نمی‌توانم افرادی همچون والاس، اونیل یا جکسون را به خاطر بیان صریح و تلویحی این نکته که اگر امروز هم آن شرایط اتفاق بیفتد همان واکنش ها را خواهند داشت مقصر بدانم. غلبه بر غریزه ذاتی در زندگی روزمره دشوار است. وقتی کار آدم طوری است که در مقابل دیدگان20 هزار نفر هوادار در حال جیغ کشیدن و میلیون ها نفری که در خانه‌ها در حال تماشا هستند انجام می شود، عملاً  کنترل کردن خود غیرممکن است.

در حالی که آن موقع این موضوع را درک نمی‌کردم حالا می توانم به روشنی بفهمم که منشاء آن کجاست. دیوید استرن(David Stern) حوادث 19 نوامبر سال 2004 را توجیه ناپذیر خواند، آیا پس از خواندن نوشته آبرامز نمی توان حداقل آن را قابل توجیه دانست؟

ترجمه: اصغر ابوترابی

منبع: hardwoodparoxysm


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.