جواد کامور بخشایش نویسنده و پژوهشگر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، دانشآموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است. او در سال 1373 وارد دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری شده و از آن زمان تا کنون به نگارش و تدوین آثاری از جمله «یاس در قفس» (زندگی داستانی شهید محمدجواد تندگویان)، «نامی که ماند» (زندگی و زمانه شهید سیدکاظم ذوالانوار)، «آیینه جویبار» (دایرهالمعارف شهدای شهرداری تهران)، «خاطرات سید مرتضی نبوی»، «گزارش یک طرح»، «شیخ شریف» (زندگی و زمانه شهید شیخ محمدحسن شریف قنوتی ـ اولین روحانی شهید دفاع مقدس» و ... اشاره کرد. او بزرگترین رسالت نویسندگان دفاع مقدس را انتقال ارزشها؛ فرهنگ و مفاهیم ارزشی دفاع مقدس به نسل آینده میداند چاپ چهارم آخرین اثر او «جای امن گلولهها» به زودی از انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر خواهد شد. با او در اینباره به گفتگو مینشینیم.
• آقای کامور بخشایش، ضمن تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید به عنوان اولین ِسؤال میخواهم بپرسم وضعیت کنونی خاطرات جنگ را چگونه میبینید؟
این روزها تداعیکننده و یادآور ایستادگیها و مقاومتها و شجاعتهای مردم ما در برابر رژیم طاغوت است که ثمره آن همه جانفشانی و ایستادگی بر پایی نظام جمهوری اسلامی است. شاید بشود از همین مقوله به ادبیات پایداری گریز زد. معتقدم ادبیات پایداری شرح حال مقاومت و ایستادگی قومی، گروهی، قبیلهای یا ملتی در برابر ظلم و جور و فساد است. این ادبیات با این مفهوم از زمان پیدایی بشر تاکنون وجود داشته و خواهد داشت. این ادبیات وقتی با آموزههاو فرهنگ دینی در هم میآمیزد و حماسه و عرفان به هم پیوند میخورند نوعی ادبیات پایداری با رنگ و بوی عرفانی پدید میآید. الهامبخش این نوع ادبیات جنگهای صدر اسلام و وقایع و حوادث مهم تاریخ اسلام و برجستهتر از همه واقعه عاشوراست. این ادبیات به مرور تداوم مییابد و در دورههای مختلف با توجه به شرایط زمانی و مکانی ظهور و بروز پیدا میکند. در دوره معاصر برجستهترین شکل و نمود ادبیات پایداری در دوران نهضت اسلامی خود را نشان میدهد که از آن به ادبیات انقلاب اسلامی تعبیر میشود ادبیاتی که بیانگر و نشانگر روح حماسی ملتی است که در برابر سختیها و فشارها و ظلمها ایستاد و ثمره خون شهیدان ملت برپایی نظام نوین اسلامی به رهبری امام خمینی بود. این ادبیات مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم تداوم یافت و نویسندگان و شاعران در «گونه»های مختلف روح حماسی ملت را به تصویر کشیدند. با وقوع جنگ تحمیلی در 1359 ادبیات انقلاب اسلامی هم با آن همراه شد و نتیجه این همراهی پدیدارشدن ادبیات جدیدی با نام ادبیات دفاع مقدس گردید. بیان این نکته را ضروری میدانم که ادبیات به عنوان یک پدیده اجتماعی در طول تاریخ با دگرگونیها و تحولات جامعه در تعامل است و بر آنها تأثیر میگذارد و از آنها هم تأثیر میپذیرد. پدیدآمدن ادبیات دفاع مقدس هم نتیجه همین تعامل بوده است که ادبیات در محتوا و بعدها در قالب تغییر یافت و ادبیاتی با محتوا و فرهنگ ایثار و شهادت پدید آمد. الهامبخش این ادبیات قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشوراست و شاید بتوان یکی از ویِژگیهای ممتاز این ادبیات را حضور اندیشهها و احساسات دینی در کنار تلفیق حماسه و دین قلمداد کرد. اقبال عمومی از آثار پدیده آمده با موضوع دفاع مقدس به نوعی بیانگر موفقیت این ادبیات است. پس میتوان گفت ادبیات پایداری در مسیر حرکت و تکامل خود موجب پدیدآمدن ادبیاتی با نام ادبیات انقلاب اسلامی گردید و همان ادبیات در تداوم خود در اثر تأثیرپذیری از حوادث رویارو، به ظهور ادبیات دفاع مقدس انجامید. خوشبختانه ادبیات دفاع مقدس به مرور به تکامل رسید و امروز شاهد آثار ارزشمندی در «گونه»های مختلف این ادبیات هستیم و اقبال عمومی جامعه از این آثار هم نشانگر علاقهمندی و توجه مردم به مفاهیم و ارزشهای دینی است.
• خودتان در عرصه دفاع مقدس چه آثاری منتشر کردهاید و در این آثار به چه نکتهای توجه دارید؟
واقعیت این است که هدف نویسندگان این عرصه اشاعه ارزشها و مفاهیم دینی و اسلامی دفاع مقدس در جامعه است. جنگ یک ظاهر داشت و یک باطن. باطن جنگ ما همان «تقدس» آن است تحولات و دگرگونی رزمندههای ما در جنگ بیانگر تلفیق عرفان و دین با روح حماسی آنان بوده است که این مصادیق در آثار باید جلوه پیدا کند. ما «دفاع» کردیم نه جنگ و این «دفاع» ما هم دارای «تقدس» بوده است. نویسندهها میکوشند همین ابعاد را به تصویر بکشند. معنویت پدیدآمده در جنگ را روایت کنند در عین حال که از روایت دقیق حوادث غافل نیستند. عرفان و معنا در جنگ مقولهای نیست که بتوان به راحتی از آن عبور کرد. تلاش بر آن است که همه این رویدادها به دور از تعریف و تمجید و اغراق همانگونه که رخ دادهاند با لباس فاخری از ادبیات روایت شوند و در تاریخ به ثبت برسند. نسل امروز و فردای ما باید از این حقیقتها آگاهی یابد و نویسنده دفاع مقدس را شاید بتوان بهمثابه رابط بین نسل دیروز و فردا دانست. کسی که از گذشته به آینده پلی میزند و آن دو را به هم متصل میسازد. البته باید اذعان کرد اتفاقات و حوادثی هم در جنگ اتفاق افتاد که حقیقتاً به زبان قلم درنمیآید شاید بتوان به نوعی آن را ثبت کرد اما عمق حادثه و واقعه قابل بیان و درک نیست به قول رزمندهای فقط باید «می بود» و «می دید»؛ روایت آن صحنهای که به چشم دیده شده و ادامه، نوشتن از آن صحنه با استناد به آن روایت، مسلم است که از شدت و عمق آن واقعه یا حادثه خواهد کاست. خودم با یکی دو تا از این صحنهها روبرو شدهام نه اینکه به چشم دیده باشم. دیگران دیدهاند و من روایت کردهام ؛ اینکه تا چه موفق بودهام دیگران باید قضاوت کنند. اتفاقاً هر یک از این صحنهها سبب شدهاند دربارهشان یک کتاب مستقل بنویسم: شیخ شریف و جای امن گلولهها.
• اگر امکان دارد این نکته را بیشتر توضیح دهید؟
صحنه شهادت شیخ محمدحسن شریف قنوتی به نظر من یکی از فاجعهبارترین و وحشتناکترین حوادث تاریخ جنگ عراق علیه ایران است. همین صحنه دستمایه تحقیق و پژوهش و دستآخر نگارش کتابی به نام «شیخ شریف» شد روایت همین صحنه برای اثبات حقانیت ما در جنگ بسنده است. زمان حادثه مربوط به اوایل جنگ است. حدود 24 روز از جنگ گذشته بود. شیخ محمدحسن شریف قنوتی سنگ صبور بچهها و نیروهای مقاومت مردمی خرمشهر بود. او به همراه عده معدودی از خرمشهر دفاع میکردند اما با چه امکاناتی؟ تفنگ و گاهی بیل و کلنگ. خود همین موضوع خیلی جای تحقیق و پِژوهش دارد که این عده اندک با این امکانات کم چطور در برابر ارتش پرطمطرق بعث و با آن همه امکانات و نیرو، حدود یک ماه مقاومت کنند و مانع سقوط خرمشهر بشوند. این همان تلفیق عرفان و معنویت با حماسه و رشادت و ایثار است. مگر میشد در برابر ارتش مجهز عراق ایستاد. اما آنها ایستادند، به چه قیمتی؟ به قیمت جانفشانی و فداکاری و نثار خونهایشان. آنان چه کسانی بودند؟ همین مردم ساده کوچه و بازار شهر. همین پسران و دخترانی که تا چند روز پیش در مدرسه مشغول درس بودند یا همین زنان و مردانی که تا چند روز پیش مشغول زندگی آرام خود بودند.
• نقش شیخ شریف چی بود؟
همین روحانیای که تا پیش از شروع جنگ در بروجرد مشغول فعالیتهای اجتماعی و دینی خود بود. اما جنگ نظام زندگی همهشان را به هم ریخت .آنان امروز در برابر تجاوز دشمن دوشادوش هم به مقاومت ایستاده بودند. حجتالاسلام شریف قنوتی فرمانده معنوی بروبچههای خرمشهر بود. از آقایان گرفته تا خانمها، از سیدهزهرا حسینی (راوی کتاب دا) گرفته تا عبدالرضا آلبوغبیش (راوی کتاب جای امن گلولهها) و دهها رزمنده دیگر.
حلقه محاصره شهر هر روز تنگتر میشد، آمار شهدا هر روز افزونتر میشد اما نیروها همچنان به مقاومت خودشان ادامه میدادند. یکی از رزمندهها نقل میکرد که انبوه شهدا به حدی جلوی مسجد جامع خرمشهر زیاد بود که فرصت کفن و دفن را از همه گرفته بود نمیدانستیم چطور هم نبرد کنیم هم عزیزانمان را به خاک بسپاریم. اینها واقعیتهای جنگ است و باید بازگو شود به زبان خوب.
نیروها تا بیست و چهارم مهر مقاومت کردند اما آن روز آن صحنه دهشتناک برای شیخ شریف قنوتی پیش آمد. عراقیها که از فعالیتهای او باخبر بودند در تلاش بودند او را دستگیر کنند و از بین ببرند. همین اتفاق هم افتاد. او در 24 مهر به دست عراقیها افتاد و بعثیها به طرز وحشتناکی شکنجهاش کردند. عمامهاش را بر سرنیزه چرخانده «اسرنا الخمینی» سردادند و سرانجام هم یکی از جنایتهای تاریخ جنگ را مرتکب شدند: کاسه سر شیخ شریف را در حالی که زنده بود با سرنیزه از سرش جدا کردند. مغز سر شیخ روی زمین خیابان چهل متری ریخت و شیخ به ابدیت پیوست. بعثیهای پر کینه دور جنازه شیخ حلقه زده و رقص و پایکوبی کردند و «قتلنا الخمینی» سردادند.
• واقعاً این رفتار را داشتند؟
بله! آنها یکی از وحشتناکترین جنایتها را مرتکب شدند و به این شکل به زندگی شیخ پایان دادند. روز غمانگیزی برای بچهها بود. خرمشهر زخمی پس از شهادت شیخ چندان دوام نیاورد و به اسارت بعثیها درآمد بچهها هم یا شهید شدند یا زخمی و دلی پردرد به ناچار از شهر و دیارشان رفتند. روایت این صحنههای غمانگیز، چگونگی وداع بچهها با خرمشهر واقعاً سخت است اما همه اینها حقیقت جنگ و تاریخ جنگ است که باید ثبت شود.
یک ماهه اول دفاع مقدس، یعنی نبرد خرمشهر، یکی از مقاطع حساس و مهم تاریخ جنگ است که هنوز هم باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد و آثاری درباره آن منتشر شود. بنده توفیق داشتم پِژوهش جامعی درباره زندگی و زمانه شیخ محمدحسن قنوتی و مهمتر از همه درباره چگونگی شهادت ایشان انجام دهم که ماحصل آن نگارش کتابی با عنوان «شیخ شریف» بود. این کتاب با استقبال خوبی روبرو شد و الان به چاپ پنجم رسیده و در 1387 هم به عنوان کتاب سال دفاع مقدس انتخاب شد.
• در خبرها بود که «جای امن گلولهها» به نوعی تاریخ شفاهی نبرد خرمشهر است. آیا این اثر ارتباطی با کتاب شیخ شریف شما دارد؟ چه میگویید؟
عبدالرضا آلبوغبیش ـ راوی جای امن گلولهها ـ همان شخصی است که شاهد و ناظر صحنه شهادت شیخ شریف است. سند زنده از آن صحنه وحشتناک است. شاید تقدیر این بود که او زنده بماند و این صحنهها را برای ما روایت کند. آلبوغبیش در اولین روزهای جنگ وارد خرمشهر میشود و در کنار دیگر دوستانش در برابر ارتش بعث مقاومت میکند. او روایتهای جالبی از لحظه لحظه نبرد و مقاومت دارد. از یاس و ناامیدیها و از مقاومتها و رشادتهای بچهها حرف میزند. از مسائل سیاسی دخیل در جنگ تا آرایش نظامی ارتش بعث و پیشروی لحظه به لحظهاش. از زندگی جمعی نیروها در مسجد جامع سخن میگوید تا لحظات سخت شهادت دوستان و یارانش. او اطلاعات خوبی درباره جنگ در خرمشهر ارائه میدهد و به واسطه روایتهای لحظه به لحظه نبرد و مقاومت میتواند به عنوان یکی از منابع مستند و به عنوان تاریخ شفاهی نبرد در خرمشهر بهشمار برود.
او رزمندهای است مثل دیگر رزمندهها اما آنچه شخصیت او را ویژهتر میکند نحوه اسارت او به همراه شیخ شریف به دست نیروهای عراقی است. روز 24 مهر او راننده ماشینی است و به همراه شیخ شریف در حال عبور از خیابان 40 متری خرمشهرند. دشمن متوجه آنها میشود و با خمپاره ماشین آنها را نشانه میرود. خمپاره به ماشین اصابت میکند. تعادل ماشین به هم میخورد و چند بار دور خودش میچرخد و معلق میزند .شیخ و آلبوغبیش زخمی میشوند و به بیرون ماشین پرت میشوند .عراقیها سر میرسند و به شکنجه آنها میپردازند. جزئیات شهادت شیخ شریف را گفتم همه این صحنهها را آلبوغبیش شاهد و ناظر است و در عین حال منتظر سرنوشت خود. عراقیها پس از شهادت شیخ به سراغ او میروند.
این صحنه هم یکی از وحشتناکترین حوادث رخداده در تاریخ دفاع مقدس است و صحنه عجیبی. آلبوغبیش را خیلی شکنجه میکنند. اما رضایتبخش نیست. فرمانده آن عده شخصی به نام عدنان تصمیم میگیرد او را به رگبار ببندد. آلبوغبیش متوجه تصمیم او میشود و بلند میشود و پشت به عدنان میکند. عدنان خشاب گلولههایش را خالی میکند و عبدالرضا را به رگبار میبندد. همهی این اتفاقات در یک لحظه رخ میدهد. سیزده گلوله به آلبوغبیش اصابت میکند و او نقش بر زمین میشود اما عدنان ولکن نیست. دوباره به سراغش میآید و با کلت خود آلبوغبیش تیر خلاص را به شانه او میزند. قساوت و کینه او به اوج خود میرسد و او رذیلانه به سر و صورت آلبوغبیش ادرار میکند و میرود ... بیان این صحنهها خیلی سخت است ... نمیدانم اسمش را چه بگذارم معجزه یا تقدیر. به هر حال آلبوغبیش میافتد .پیکر او و شیخ چند ساعت همانجا میماند. نیروهای خودی پاتکی به عراقیها میزنند و خیابان چهل متری را از دست عراقیها خارج میکنند و با پیکر این دو روبرو میشوند .یکی از رزمندهها متوجه نفسهای بریده بریده آلبوغبیش میشود. او را به بیمارستان و پیکر شیخ شریف را به سردخانه منتقل میکنند. در بیمارستان همسر خودش که همپای عبدالرضا در نبرد بود و در لباس پرستاری ایفای وظیفه میکرد پرستاریاش را به عهده میگیرد. عبدالرضا را چند بار به اتاق عمل میبرند و چند گلوله از تنش خارج میکنند. به هر حال او زنده میماند.
چگونگی دیدارش با همسرش پس از مجروحیتش خواندنی است و از بخشهای جذاب خاطرات آلبوغبیش است. آلبوغبیش زنده میماند تا چگونگی شهادت شیخ و تیرباران شدن خودش را روایت کند و این دو صحنه وحشتناک و این دو جنایت عراقیها در تاریخ ثبت شود.
• آلبوغبیش در خاطراتش از نجات دریاقلی نیز روایت کرده است.
خاطرات آلبوغبیش افت و خیز زیادی دارد. او وقتی خبر سقوط خرمشهر را میشنود از بیمارستان فرار میکند و در بخشهای بعدی او ناجی «ناجی آبادان» میشود. ناجی آبادان همان دریاقلی سورانی است که پیشروی عراقیها به سمت آبادان را به نیروهای ایرانی خبر داد و بر اثر اصابت خمپارهای به شدت زخمی شد و پایش را از دست داد. آلبوغبیش او و پسرش را به بیمارستان برد اما دریاقلی به شهادت رسید. دریاقلی با این جانفشانی خود ناجی آبادان نامیده شد. صحنههای خیلی عجیبی است. عبدالرضا را پس از سی سال با پسر دریاقلی روبرو کردیم خیلی عجیب بود.!
حدود دو سال با عبدالرضا آلبوغبیش در ارتباط دائم بودم و حاصل این تلاشها کتاب جای امن گلولهها شد.
• چرا نام کتاب را «جای امن گلولهها» گذاشتهاید؟
به نکتهی بسیار خوبی اشاره کردید. من ممنون استاد بزرگوارم جناب آقای سرهنگی هستم که با کمک فکری ایشان این نام را برای این اثر انتخاب کردم. البته ایشان در تمامی مسیر مشوق و راهنمای من بود. تن آلبوغبیش زخمی گلولههای زیادی است. اکثر گلولهها را به مرور از تنش درآوردند اما چهار گلوله هنوز در بدن او وجود دارند ؛گلولههایی که اطراف قلب و نخاع او هستند به نظر پزشکان امکان درآوردن آنها وجود ندارد. پس جایشان امن است و آنها راحتند! همین نکته تداعیکننده نام «جای امن» و «گلولهها» در ذهنمان بود و سر آخر به «جای امن گلولهها» رسیدیم.
• این اثر توجه و اقبال عمومی را به همراه داشته است خودتان چه نظری دارید؟
یکی از افتخارات من نگارش این دو کتاب است و وقتی متوجه اقبال عمومی مردم میشوم بر دلگرمیام به تداوم همین راهی که در پیش دارم افزوده میشود. البته خیلی مایلم نظرات و پیشنهادها و انتقادها را درباره این اثر بدانم. برای همین ایمیلم را در مقدمه کتاب نوشتهام. با زحمت دوستان در سوره مهر و اقبال و توجه مردم این اثر به چاپهای بعدی میرسد و همراه با آن نماهنگی از کتاب هم عرضه میشود که سیر حوادث خرمشهر و مصاحبه با همرزمان آلبوغبیش و مراحل نگارش کتاب در آن گنجانده شده. دیدن این نماهنگ بر جذابیت کار میافزاید.
• فضای ارایه شده در این کتاب علاوه بر نشان دادن شجاعتها و رشادتها دارای فضای نمایشی و غمانگیزی است. شیوه تدوین شما هم به فیلمنامه نزدیک است آیا این کتاب قابلیت ساخت فیلم دارد؟ آیا به آن فکر کردهاید؟
بله! به دلیل حساسیت این حادثه این موضوع از همان ابتدا به ذهنم متبادر شده بود و به همین دلیل هم بود که حساسترین صحنه از خاطرات آلبوغبیش را همان ابتدای کتاب قرار دادم هدفم این بود که خواننده از همان ابتدا جذب شود. این کتاب پس از چاپ مورد توجه فیلمنامهنویسان و فیلمسازان متعددی قرار گرفت و چند فیلمنامه به حوزه ارایه شد که سرانجام با یکی از آنها موافقت شد و کار ساخت و تولید فیلم آغاز شد. پیش بینی من این است که این فیلم با اقبال خوبی روبرو خواهد شد.
• الان چه آثاری در دست نگارش یا انتشار دارید؟
خدمتتان عرض کنم که مدتها پیش به ذهنم آمد تاریخ شفاهی تأسیس سپاه پاسداران انقلاب را بنویسم. منابع زیادی را بررسی کردم و با شخصیتهای مختلفی هم مصاحبه کردم. منظورم از شخصیتها فرماندهان اولیه سپاه و موسسان این نهاد است. معتقدم چگونگی تأسیس سپاه یکی از موضوعات بسیار مهم در مقطع تاریخی حساس ایام پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. حدود پانصدصفحه از این اثر رو به نگارش درآوردهام اما احساس میکنم به مصاحبههای بیشتری نیازمندم و در تدارک انجام مصاحبهها هستم. کار دیگرم تدوین خاطرات آزاده ارجمندی است به نام جناب علیاصغر رباطجزی. ایشان حدود ده سال در اسارت نیروهای عراقی بوده و خاطرات حساس و جالبی از آن دوران غربت و دوری دارد. انشاءالله خداوند توفیق دهد که بتوانم این آثار را به نحو احسن به جامعه ارائه دهم.
• به عنوان سؤال آخر چه توصیهای برای جوان امروز دارید؟
سوال سختی است. من در جایگاهی نیستم که توصیهای برای جوانان داشته باشم. اما چون در حوزه ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی فعالم فکر میکنم اگر جوانان ما با این آثار مأنوس باشند و شخصیتهای ارزشی را به عنوان الگوی نظری و عملی خود قرار دهند بیتردید در زندگی خود به موفقیتهای شایانی دست خواهند یافت.
• ممنونم.
من هم از شما سپاسگزارم.
گفتوگو از: عسکر عباس نژاد