پس از اعدام اولین گروه از عالیرتبگان رژیم پهلوی، نام آیت الله خلخالی بعنوان رئیس دادگاه انقلاب اسلامی در ادبیات سیاسی ایران مطرح شد. گروهی اقدامات وی را انقلابی و ضرورتی برای حفظ انقلاب نوپای بهمن 57 و گروهی محاکمات وی را عجولانه خواندند. محمد صادق صادقی گیوی معروف به خلخالی(۱۳۰۵-۱۳۸۲) حاکم شرع دادگاه انقلاب پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 57 بود. وی ۱۴ سال شاگرد امام خمینی(ره) بود. وی که سابقه دستگیری و زندان در سالهای قبل از انقلاب را داشته است و از روزهای نخست انقلاب در کنار امام خمینی(ره) بود در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ با حکم امام به عنوان حاکم شرع دادگاههای انقلاب منصوب شد. خلخالی در خاطراتش در مورد نحوه انتخابش به عنوان حاکم شرع نوشته است: «پس از چند روز از پیروزی انقلاب، بزرگترین ترین مسئولیت یعنی حکومت شرعیه و قضاوت عادله در حق مجرمان و مفسدان در سراسر ایران با خط و فرمان امام به حقیر و ناچیز محول شد.»(1) وی ادامه میدهد: «خدا شاهد است که ما برای تصدی این مقام کوچکترین تلاشی نکردیم و حتی تا زمانی که به من ابلاغ شد از آن اطلاعی نداشتم. آقا (امام خمینی) با شناختی که از روحیه انقلابی من داشتند عصر روز ۲۴ بهمن ۵۷ مرا به دفترشان احضار کردند و فرمودند: این حکم را به نام شما نوشتهام. حقیر پس از دیدن حکم به حضورشان عرض کردم: آقا این حکم سنگین است. فرمودند: «برای شما سنگین نیست.» گفتم: «مخالفین و وابستگان به طاغوتیان علیه من تبلیغ میکنند.» آقا فرمود: «من پشتیبان شما هستم و بالاخره این حکم را به کسی بدهم که به او اطمینان داشته باشم.» در حکم امام راحل آمده است: «جناب آقای حجت الاسلام شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته، به جناب عالی ماموریت داده میشود تا در دادگاهی که برای محاکمه متهمین و زندانیان تشکیل میشود حضور به هم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم صادر کنید.»
محاکمات سران رژیم توسط ایشان سه روز بعد از پیروزی انقلاب آغاز شد و در اولین گام، نیمه شب 25 بهمن 1357، سه روز پس از پیروزی انقلاب و یك روز بعد از تشكیل كابینه دولت موقت، نخستین افسران شاه تیرباران شدند. سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی سابق، سرلشکر رضا ناجی (معروف به «قصاب» اولین فرماندار نظامی اصفهان در جریان مبارزات ملت ایران به دلیل سرکوب قیام مردم اصفهان در چهلمین روز واقعه خونین تبریز)، سرلشگر خسروداد فرمانده نیروی هوایی (فرمانده هوانیروز و متهم به هدایت مستقیم کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ در تهران) و ارتشبد نصیری رییس سابق ساواک اولین کسانی بودند که توسط دادگاه انقلاب اعدام شدند.
محاكمه آنان همان روز در محل دبیرستان شماره 2 علوی در دادگاه انقلاب انجام و مفسد فی الارض شناخته شده و نیمه شب در پشت بام همان مدرسه تیرباران شدند و این در حالی بود كه محاكمه 22 تن دیگر در همان محل ادامه داشت. شیخ صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب بود. روزنامه اطلاعات همان زمان خبر اعدام این چهار تن را همراه با گزارش لحظه به لحظه آن منتشر کرد. متن بخشی از گزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات(2) که در تمام مراحل محاکمه و اعدام فرماندهان ارتش حکومت پهلوی شرکت داشت، بدین شرح است: «نصیری، مجرم نخستین است او گنگ و بهتزده، به سئوالها با صدایی خفه پاسخ میدهد. درست همانگونه که در تلویزیون دیدیم. یکی دو بار نیز نام اربابش اعلیحضرت مخلوع را به زبان میآورد. او هیچکدام از اتهامات را قبول ندارد. اما در بازجویی به چند قتل اعتراف کرده است. همچنین پذیرفته است که مأمورانش صدها جوان تحصیل کرده و فرزانه را زیر شکنجه شهید کردهاند. یکی دو بار نصیری چنان خود را میبازد که به گریه میافتد. محکمه شکل خاصی دارد، تلفیقی از محاکم شرع و عدلیه، آمیزهای از مذهب و منش انقلابی. نصیری آخرین حرفهایش را میزند. نصیری حاضر نیست توبه کند. پس از او رحیمی نیز همین وضع را دارد. آمیزهای از کلمات وجدان، قانون اساسی، شرافت سربازی و... را بر زبان میآورد. پس از او ناجی میآید. امیر باریکاندام که نماز شب میخواند ولی در روز حکم قتل صدها تن را امضا میکرد. او به کلی خود را باخته است و میزند زیر گریه: «آقا به امام زمان ما با مردم اصفهان از برادر هم نزدیکتر بودیم. آقا! ما آدم بدی نبودیم. بروید از مردم اصفهان بپرسید.» وقتی خسرو داد برمیخیزد، سایهای از ترس در چشمان اوست. اعترافات او شنیدنی است. براساس نقشههای شیطانی او، دوبار قرار بوده کودتا بشود. یک بار وقتی بختیار شاه را راهی کرد، ایشان تصمیم داشته با نیروهای ویژهاش پایتخت را تسخیر کند. متهمان به گوشهای برده میشوند و دادگاه وارد شور میشود. ساعتی دیگر متهمان صف میکشند و حکم خوانده میشود:
«بسم الله المنتقم... به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و با صحه نائب الامام خمینی، ارتشبد نعمتالله نصیری... محکوم به اعدام به صورت تیرباران میشود.» به دنبال نصیری حکم بقیه خوانده میشود. آنها مفسد فی الارض شناخته شدهاند و چون وجودشان در زمین تولید فساد و زشتی میکند، باید زمین تطهیر گردد. متهمان حکم را نگاه میکنند. پلک چشمهای رحیمی میپرد. چهار امیر گمان میکنند که حکم تیرباران درباره آنان چند روز دیگر یا چند هفته دیگر اجرا میشود. گروهی از برادران مسلح سراغ چهار متهم میروند. آنها به محض آنکه چشمشان به گروهی مسلح میافتد حکایت را میفهمند. بدن نصیری میلرزد. حالا ژنرال برای اولین بار فهمیده است که ترس چیست. رحیمی و خسرو داد آرامند و حتی حاضر نمیشوند یکبار نام خدا را بر زبان بیاورند. ناجی گریه میکند. التماس میکند.
باید از پلهها بالا برویم. پس از چند دقیقه وقتی به روی پشت بام ستاد میرسیم شهر در سکوت کامل خفته است. ساعت یازده و سی دقیقه است. وقتی میخواهند چشمان متهمان را ببندند خسروداد میگوید: «من نیازی به چشمبند ندارم.» چشمها بسته میشود. دور و برم را نگاه میکنم. یکی از افسران آزاده که از ماهها پیش به صفوف نهضت پیوسته است و محل خدمتش را ترک گفته فرمان میدهد: «افراد به دست... هدف،...» صدای رگبارها، نالههایی خفیف و تا شدن آدمهایی که حتی در آخرین لحظه حیات خود نخواستند توبه کنند.»
پس از اولین اعدامها، نام خلخالی بر سرزبانها میافتد و حملات به وی آغاز میشود. خلخالی خود در ان زمینه میگوید: «قضاوت دادگاههای انقلابی، همیشه بدون پیرایه و چشمداشت و عواطف قضاوت کردهاند و ما از این بابت کاملاً روسفید هستیم. ما هیچ ترسی را در نظر نگرفته ایم و همان طور که امام فرمودهاند، هیچ گونه توصیه ای را نپذیرفته ایم و قضاوتها کاملا عادلانه بوده است».(3)
در گزارش نیویورک تایمز آمده است: «وقتی صحبت به اعدامهای اوایل انقلاب کشیده شد، آیتالله خلخالی دوباره هیجان زده شد، دستههای صندلی را فشار داد و کمی جابهجا شد. میگفت هیچ چیز ـ «دقیقا هیچ چیز!» ـ اشتباه نبوده و هیچ کدام از تصمیمات آن زمان خود را اشتباه نمیداند. برخلاف گزارشهای غرب، وی میگوید که او شخصاً دستور اعدام «حدود ۱۰۰ نفر» را داده و حکم بقیه را به قاضیهای زیر دست خود سپرده است. سپس وی به سمت قفسه کتابهایش رفت و کتاب سخنان امام خمینی(ره) را بیرون کشید، کسی که وی را به سمت رییس دادگاههای انقلاب منصوب کرده بود: «هر کاری که من در دوران مسئولیتم کردم، زیرنظر مستقیم امام بود، من تنها کارهایی را میکردم که وی از من میخواست.» بعد از سالها تدریس در قم، آیتالله خلخالی بیش از پیش معتقد است که روشهایش برای مقابله با دشمنان نظام اسلامی درست بوده است: «یادتان باشد که انقلاب شده بود و زمانی برای تفکر و اندیشه باقی نمانده بود. اگر ما آنها را اعدام نمیکردیم، روز بعدش آنها ما را اعدام میکردند.» کمی بعد گفت: «در روز آخرت، هنگامی که من در مقابل خدا قرار میگیرم به خاطر همه اعمالم در دنیا مورد مؤاخذه قرار خواهم گرفت و من مطمئن هستم هیچ سئوالی در مورد اعدامها از من نخواهد شد، حتی یک سئوال.»(4)
حجت الاسلام منتجبنیا در گفتگو با سایت تاریخ ایرانی در رابطه با احکام و دستورات اعدامی که در دوران مسئولیت خلخالی به عنوان حاکم شرع صادر کرده میگوید: «در زمان حضور ایشان در مجمع روحانیون که پس از دوره قضاوت بود و ایشان در جایگاه نماینده مجلس بود، کمتر انتقادی به اعمال گذشتهاش میشد و میتوان گفت این انتقادات هیچگاه جدی نبود. خوب است در اینجا به سخنان خود آقای خلخالی که سخنی تاریخی هم هست اشاره کنم، ایشان در چندین جلسه مجمع روحانیون بیان کردند که این افراد که در رأس امور قضایی هستند هرکدام چندین برابر من مجازات کردند، اعدام کردند و خلاصه احکام سختی را صادر کردند. اما آنها بیسر و صدا و آرام این کار را انجام دادهاند که کسی متوجه نمیشود و بالطبع اثر بازدارندگی هم ندارد، برخلاف من که اگر اعدام میکردم و حکم مجازاتی صادر میکردم، سر و صدا داشتم و لذا در همه جا میپیچید و البته وحشت در دل ضدانقلاب ایجاد میکرد. او میگفت من احکام اعدام و مجازاتم نسبت به بقیه آن چنان زیاد نیست و این غرضورزی است و من تنها به دلیل مصاحبه و بیان این اعمال در تیررس این مسائل قرار گرفتم. ایشان مدعی بود نسبت به بقیه تعداد احکام اعدام کمتری داشته است». (5)
مجله اکونومیست نیز در گزارشی با عنوان «قاضی بذلهگوی انقلاب» مینویسد: «همچون دیگر انقلابها، انقلاب ایران چندان خونین نبود که قبضه سریع و تردستانه قدرت توسط انقلابیون اصلیترین عاملِ آن بود، اما انتقامگیری از استبداد شاهنشاهی تنها سیاستی بود که انقلابیون بر سر آن توافق داشتند. صادق خلخالی نخستین نماینده آیتالله خمینی بود که عهدهدار امر قضاوت و قهرمان عدالت از نوع کیفریاش شد. با اعدام تحقیرآمیز هویدا، خلخالی فرصتی برای افراطی ساختن انقلاب به دست میآورد. مهدی بازرگان، رهبر نخستین دولت پس از انقلاب، طرفدار نرمخویی و مسالمتجویی بود. هویدا بایست محاکمه میشد تا گذار از استبداد شاهی به وضوح برای همگان عیان شود. اما باور خلخالی این بود که مجرمان تنها باید کشته شوند. از ترس مداخله بازرگان، خلخالی ترجیح داد در خفا عمل کند. او مانع ورود و خروج مردم به دادگاه شد و تلفنها و راههای ارتباطی را محدود ساخت. خلخالی از میان نسلی از روحانیون شیعی میآمد که خاستگاهی به نسبت متعادل داشتند اما در سیاست تندرو و افراطی شدند. انقلابِ ایران زمانی شکل گرفت که خلخالی پنجاه و دو ساله بود. جامعهای وجود داشت که باید یکسره تطهیر میشد. همانند بسیاری از اعضای ساختار سیاسی- مذهبی جدیدی که تاسیس شد، خلخالی هم از هیجان روی کار آمدن نخستین حکومت روحانیون شیعی، سرمست و خرسند بود. او بعدها مدعی شد که در طول چهار ماه نخست انقلاب، نزدیک به چهارصد نفر از مقامات عالیرتبه دولت پیشین و افسران ارتش را به مرگ محکوم کرد. هیچ کس نمیتوانست سرعت و شدت عمل وی را اشتباه و خطا بداند. برای چندین ماه، خلخالی از این امکان برخوردار بود که دومین شخصیت معروف انقلاب باشد.(6)
در این میان ويليام شوكراس نويسنده و روزنامهنگار انگليسي در کتاب خود درباره احکام صادره از سوی وی چنین میآورد: «نام صادق خلخالی از زمانی بر سر زبانها افتاد که چند شبی پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخی امرای ارتش شاهنشاهی در پشتبام مدرسه رفاه تیرباران شدند. امیران را به پشتبام مدرسه بردند و دستور دادند سینهکش بر زمین دراز بکشند و دستهایشان را به دو طرف باز کنند، آن گاه آنها را تیرباران کردند. در روزهای بعد جمع دیگری از افسران عالیرتبه شاه پس از جلسات کوتاه محاکمه، اعدام شدند. صادق خلخالی مردی بود که حکم این اعدامها را اعلام میکرد اما این وقایع، آغاز راهی بود که صادق خلخالی در آن قرار داشت... چند روز بعد، ارتشبد نعمتالله نصیری، رییس سابق ساواک و سه تن دیگر از امرای ارتش در همان مدرسه و با محاکمهای سری و سریع به اتهام ارتکاب «جنایت، کشتار مردم و خیانت به کشور» مجرم و مفسد فیالارض شناخته شدند. حکم اعدام آنان را خلخالی که تا آن زمان فردی گمنام بود، اعلام کرد. این اعدامها بدون اجازه مهدی بازرگان، نخستوزیر و با اجازه شورای انقلاب انجام گرفت که نام اعضای آن سری نگاه داشته شده بود. تا اواسط مارس ۱۹۷۹ در حدود هفتاد نفر که بیشترشان اعضای ساواک یا ارتش بودند، پس از محاکمه اعدام شدند. علت این کار بخشی به خاطر انتقامجویی و بخشی به این علت بود که هیچگونه اقدام ضدانقلابی از جانب افسران ارشد صورت نگیرد.(7)
در سالهای حیات خلخالی خبرنگاران و نویسندگان زیادی تلاش کردند تا خاطرات آیتالله را به نگارش درآورند. فیاض زاهد از روزنامه اعتماد گزارش خود از دیدار و گفتگو با خلخالی را چنین توضیح میدهد: «در سالیانی نه چندان دور، به عنوان یکی از اعضای دفتر تحکیم وحدت در اصفهان از او پذیرایی کرده و پس از سخنرانی از او درباره اعدامها پرسیده بودم. مجدداٌ از ایشان پرسیدم: «حاج آقا، آیا از آن همه اعدام در سالهای اول انقلاب ناراحت و پشیمان نیستید؟» کمی تامل کرد و گفت: «چرا پشیمانم.» با شعف پرسیدم: «از چه چیزی پشیمان هستید؟» شیخ پاسخ داد: «از اینکه در آن سالها میتوانستم تعدادی بیشتر از طاغوتیها را به مرگ محکوم کنم، اما کوتاهی کردم. من باید بیشتر اعدام میکردم!» این جواب مثل آب سردی بود که بر پیکرم پاشیدهاند. او مانند اسمش صادق بود. حداقل در پاسخ دادن به سؤالات. او همان پاسخی را در باره اعدامها داده بود که سالها پیشتر در دانشگاه اصفهان داده بود.»(8)
اما مهدی صادقی، فرزند ارشد آیتالله صادق خلخالی نگاهی متفاوت به اقدامات قضایی پدرش دارد. وی در گفتگویی خاطره خود را از اعدام این چهار نفر چنین شرح میدهد « در اولین محاکمه چهار نفر از جمله ارتشبد نصیری و خسرو داد به اعدام محکوم و در پشت بام مدرسه رفاه تیرباران شدند. از این پس آیتالله خلخالی به عنوان یک شخصیت جنجالی با عزمی آهنین مطرح شد و گرچه نامی از ایشان در مطبوعات درج نمیشد ولی همه ایشان را شناخته بودند. ایشان در کتابی که بعد از استعفا از دادگاههای انقلاب به عربی تحت عنوان قضا در اسلام در بیروت به چاپ رسید نوشتهاند که کلیه محاکمات اسلامی باید علنی و ثبت و ضبط شود. لذا به دستور ایشان از کلیه محاکمات فیلمبرداری شده و این محاکمات به صورت علنی بود و جمع کثیری در این محاکمات شرکت میکردند. یک تیم فیلمبردار از رادیو تلویزیون فیلمبرداری از محاکمات را آغاز کردند. محاکمات آقای خلخالی با انعکاس داخلی و خارجی شدیدی ادامه داشت حتی یکبار آقای خلخالی چنانکه خودشان گفتند در مورد اعتراض به محاکمات، با آیتالله خمینی ملاقات خصوصی داشتند و ایشان گفته بودند که ما حرف خودمان را میزنیم، شما با قاطعیت کار خودتان را ادامه بدهید».
وی همچنین ادامه میدهد: «آقای خلخالی میگفت اگر اعدامها صورت نمیگرفت ما هر روز با طرح کودتای نوژه دیگری مواجه میشدیم. تعداد اعدامهای آقای خلخالی از ۲۴ بهمن ماه ۵۷ تا فروردین سال بعد صد نفر نرسید. لذا روزی چند هزار نفر اعدام و اعدامهای ده دقیقهای و از این نوع مطالب ساخته و پرداخته مخالفین است. در زندان قصر یک ساختمان دو طبقه وجود داشت و سی چهل نفر شب و روز مشغول بررسی سوابق اعدامیها و جنایتکاران بودند و هیچ اعدامی بدون داشتن پرونده نبوده است. اینکه برخی گفتهاند باید هر زندانی وکیل مدافع میداشت، اساساً مطالب درستی است. ولی در شرایطی که هر آن احتمال کودتا و حمله به زندانها میرفت و ضد انقلاب مسلح بود و خلاصه سر هر کوچه حاکمیتی برقرار شده بود نمیتوان انتظار داشت برای کسانی نظیر ارتشبد نصیری و فرماندهان نظامی که دستور به قتل عامها داده بودند صبر میکردند تا وکیل مدافعی پیدا شود. طبیعی است ضد انقلاب میخواست با طرح این مسائل، زمینه را برای فرار و رها شدن بسیاری از جنایتکاران از محاکمات فراهم سازد».
وی در مورد اعدامهای پدرش چنین اضافه میکند: «در خصوص اعدامها بارها شاهد بحث با آقای خلخالی بودم و آنچه را دیدم و شنیدم بدون اظهارنظر میگویم. ایشان میگفت ما نتوانستیم عوامل قتل عامهای ۱۵ خرداد را دستگیر کنیم. ارتشبد اویسی از این افراد بود. بسیاری دیگر از ارتشبدها و تیمسارهایی که در کشتار مردم در ۱۵ خرداد دست داشتند از کشور فرار کرده بودند. ایشان میگفت اگر شما جوی خون شهدای ۱۵ خرداد در قم در چهارراه شاه و نیز کشتههای این قیام در تهران و تیرباران زندانیان سیاسی و کشتار و سرکوبهای دیگر را میدیدید از من بیشتر اعدام میکردید. آیا بایستی عوامل قتلعامها را آزاد میکردیم؟»(9)
روزنامه گاردین در تاریخ اول دسامبر ۲۰۰۳ در ستون «درگذشتگان» خود نوشت: «او قاضی اعدام لقب گرفته بود و از سال ۱۹۷۹ تبدیل به یکهتاز این میدان شد و اولین گامها را از پشتبام مدرسهای برداشت که بنیانگذار انقلاب در آنجا بود. او پسر یک پیشهور فقیر بود، جایی در نزدیکی خلخال و برای همین هم به این نام مشهور شد، او نیز همچون دیگر نوجوانان آن منطقه به مدارس مذهبی رفت که جایگزینی بود برای آموزش و پرورش و از آن مدرسه در هیبت یک مرد مجاهد و مبارز در دهه ۵۰ بیرون آمد، او نیز همچون بخش زیادی از روحانیون مخالف رژیم شاه بود. او پنج روز پس از بازگشت آیتالله خمینی از پاریس در فوریه ۱۹۷۹ حاکم شرع شده بود و تا نوامبر همان سال تقریباً ۵۵۰ نفر بنابر حکم او و بدون اینکه فرصتی برای حضور وکیل و دادستان در اختیارشان قرار بگیرد، محکوم به اعدام شدند. این روند و قدرت مطلق تا سالها ادامه داشت.»(10)
پانوشتها:
1- ایام انزوا، خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، 1380، ص 28 .
2- «همراه با انقلاب»، سایت تاریخ ایرانی.
3- ایام انزوا، خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، 1380 .
4- نیورویک تایمز، 23 اکتبر 1999 (به نقل از تاریخ ایرانی، 17 آذر 1390)
5- سایت تاریخ ایرانی، 6 آذر 1390.
6- اکونومیست، 11 دسامبر2003.
7- آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه هوشنگ مهدوی، نشر البرز ۱۳۶۹، چاپ دوم.
8 - «روایت فیاض زاهد از دیدار و گفتگو با خلخالی»، روزنامه اعتماد، ۱۹، ۲۰ و ۲۱ بهمن ۱۳۸۱ .
9- سایت تاریخ ایرانی، 24 آذر 1390.
10- «مرگ مردی که میخواست جور دیگری بمیرد»، امیلی امرایی، 12 آذر 1390، سایت تاریخ ایرانی.
محمود فاضلی