گفت و گو با نخبگان تايلند
او بايد جوانياش را در شرايطي كه بيشتر عمومي و كمتر شخصي و خصوصي هستند به نظاره بنشيند. از اين رو نشانههاي احساسي محروميت به نحو بيشماري در سراسر دوره بچگي او قابل رويت و توضيحاند، چندان كه اگر نقاشي ميخواست اين دوره از زندگي او را ترسيم كند، رنگ آن بدون شك خاكستري بود.
با اين حال رنگ خاكستري سال هاي بچگي او به واسطه مجالست با خادمان و آدمهاي معمولي كه م.ر. سني اغلب اوقاتش را باآنان ميگذراند و كساني كه مختصري اورا ميشناختند، تعديل ميشود، در حالي كه خود او نه يك خدمتكار است و نه يك آدم معمولي و از همين جاست كه گاهي از اين كه عضو خاندان سلطنت است و در همان حال فردي عادي، كاملاً ناراحت بوده است.
اين ادعاها و ضرورت هاي نقش بازي كردن و باصطلاح اين همانيها كه گهگاه با هم در تعارض نيز بودند باعث ميشدند او در زندگي آسيبهاي جدي ببيند.
سني جوان با توسعه و تعميم رفتار غمگنانهاش نسبت به مردم معمولي در سطح بالا، به برطرف كردن اين آسيبها پرداخت. در سالهاي فعاليت و نبرد سياسي حزب او، اين احساس دلسوزي و شايد بزرگ منشي اجباري، بيشتر تقويت شد.
سني جوان با خودش فكر كرد كه خوب است اين داناتر و تواناتر بودن نسبت به مردم ضعيف النفس و بياراده از قوه به فعل درآورد. شايد او به نيرومندي مادرش نبود اما مطمئناً از رعيت جماعت بسي بالاتر بود و ميتوانست به خاطر آنان خودش را همانند يك شخص نيكوكار، مربي و پرورشدهنده، با پذيرفتن نقش بسيار زياد مثل «رامكامهانيگ» پادشاه پهلوان دوران بچگياش كه وقتي براي آنان صحبت ميكرد احساس غرور و مصونيت به او ميبخشيد و در مجالست با آنان خودش را كاملاً هماهنگ كند كه اشتياق شديد او در محبت كردن و دلبستگي اش مايه خرسندي بود.
شايد يكي از چيزهاي قابل توجه در مورد م.ر. سني، در مقام يك فرد اغلب موفق، اين خصلت بي نيازي از بزرگنمايي شخصي باشد. سبك نوشتن بدون رودربايستي او، كمال سادگي گفتار او در طرزي كه حرف ميزند، همه و همه دلالت دارند بر اين كه اطمينان خاطر سني در اين سادگي طبعاً پيش پا افتاده نيست.
در ساير جنبهها هم او تاثير ناخودآگاهي در ساده بودن خانه و سبك زندگياش، رضايت خاطر در خنده زدن به خودش و مايه نگراني او در تن دادن به مقام قهرمان ملي بخشيده است. در مقايسه با اشخاص ديگر، براي نشان دادن سمتگيري سني، كو كريت برادر جوانتر او ميگويد: «سني آدم معمولي به نظر ميرسد اما اين معمول بودن در حقيقت شاخص اعتماد به نفس و خارقالعاده بودن يك فرد است.»
فقدان خودآگاهي كه در سادگي او بود بيانگر اساس نيرومند يكپارچگي بالايي در اطمينان او بخود، خصوصيات برجسته وي، نحوه بروز شخصيت متعلق به يك نخبه سياسي تايلند، فوقالعاده كمياب است. م.ر.سني نسبت به نقش خودش آسوده خاطر بود و دليل اين خاطر جمعي را بايد در توانايي مبارزه و تحقق بخشيدن آن نقش جستجو كرد. شايد او نبايد اين عملكرد وموفقيت را به نمايش مي گذاشت و همچنان به خودش نسبت به اين عملكرد اطمينان خاطر ميداد و در نتيجه توجه ديگران را به آن جلب ميكرد.
بعيد نيست كه او به عنوان يك مرد در بين معاصرانش واقعاً از نقشي كه در موقعيت يك رهبر داشت احساس تمكن ميكرد. چون كه او هويت خودش را داشت و براي اين كه جايگاه پدري را نزد مردم داشته باشد با تمامي قوا از آنان دستگيري ميكرد و احساس پرمدعايي كه به او دست ميداد را نشان ميداد.
در طول دورهاي كه م.ر.سني نخستوزير بود، با همه كوتاه بودن عمر آن، از جنبههاي عمومي براي او بسيار با ارزش بود. كساني بودند كه بدون ملاحظه پرهيزگاري شخصي او از اين جنبه كه او قهرمان ملي است و پشتيبان دموكراسي، به او توجه داشتند؛ افرادي نيز چون م.ر.كوكريت پراماج بودند كه به عنوان يك انديشمند باهوش و يك شخص فرهنگي با سرو سر از نظر عقلاني و از نظر سياسي پيچيده و انساني بودن، در حقيقت با شيطنت يك رقيب به او حسرت ميبردند.
كوكريت برادر م.ر.سني، مظهر شخصيت مادرشان بود، بذلهگو، دمدمي و تندخو، اما اغلب با اين حال كوكريت جوان تر، عزيز كرده مادرش بود.
در دوره بچگي، سني هرگز قادر نبود در بحث و گفت وگو، زرنگي كوكريت را داشته باشد. با اين كه او شش سال بزرگتر از كوكريت بود: «من هميشه ميتوانستم در بازي به او كلك بزنم و او را شكست بدهم و او به اين خاطر از من متنفر بود.» در نيمه سال 1970 بود كه رقابتي خانوادگي در صحنه سياسي به شكلي نمايان شد.
در ژانويه 1975 حزب م.ر.سني در چارچوب ائتلاف چند هفتهاي با دولت، موفق به كسب 75 كرسي مجلس شورا شد و تحت چنين شرايطي سني به نخست وزيري رسيد. خط مشي او، مورد انتقاد شديد م.ر.كوكريت و حزب حركت اجتماعي او واقع شد كه در انتخابات فقط 18 صندلي به دست آورد. 6 مارچ، مجلس به دولت م.ر.سني راي عدم اعتماد داد وخيلي زود پس از آن M.R.Kukrit به عنوان رئيس دولت جديد برجاي او تكيه زد.
فردي چون م.ر.سني كه اغلب زندگي بزرگسالياش در كشمكشهاي مربوط به قانونگذاري و مبارزات انتخاباتي سپري شد، به هر حال نمي تواند چون يك حرفهاي، از قدرت سياسي چون يك قوت و غذا نگهداري و آن را حفظ كند، با اين حال شكست نتوانست آرامش او را بهم بزند، انضمام به گروه، براي مدت مديدي او را صحيح و سالم سرپا نگهداشت.
سرانجام، شكيبايي و پايداري م.ر.سني با پيروزي حزباش« پراچاتي پات» وكسب اكثريت عظيم آرا، در انتخابات عموميآپريل 1976 به پايان رسيد و او به عنوان رئيس جديد دولت ائتلاف، زمام امور را بدست گرفت. در طول دوره پنج ماهه دولت سني، تظاهرات خياباني، نسبت به برخي رخدادهاي جاري برپا شد كه اعتصاب كارگران، اعتراض كشاورزان بر ضد چپ گراها، خشونت سياسي راست گراها، از جمله آن بودند. از آن گذشته به نظر ميرسيد، سني با 71 سال سن براي مقابله با چنين بحرانهايي كه بهوسيله ارتش و با كودتا قصد بازگشت به صحنه و دوران قبل را داشتند، پشتيباني و پرورده ميشد. خيلي پير و بسيار كمبنيه بود.
در ديدارهاي پاياني روز 6 اكتبر 1976 م.ر.سني نخستوزير، درياسالار Sangad chaloryu، مقام تشريفاتي دولت ملي او را از مذاكره «شوراي اصلاحات» كه يك كودتاي نظامي، خارج از كنترل دولت سني را در دستور كار خود قرار داده بود، با خبر كرد.با اين حال سان جيد از سني درخواست كرد كه در مقام خود باقي بماند و مسئوليت نخستوزير دولت جديد گروه كودتا را به شكل كوتاهمدت مقام بعهده بگيرد. م.ر.سني پاسخ داد كه نسبت به اين كار بيميل است و به اين ترتيب امروز، فصل نهايي كار سياسي او بپايان ميرسد.
در سن هفتادو يك سالگي م.ر.سني با كمال ميل آماده بازنشستگي بود اما آيا اين امر متناسب تصويري كه او از خودش تاكنون بهدست داده بود يا نه، نميدانيم.
اغلب تايلنديها لااقل تا مدتها بخاطر خواهند آورد كه م.ر.سني در نقش يك سياستمدار و مردي كه پيروز جنگ و پس از آن مردي كه به وضع قوانين ـ هرچند بيثبات، كمك كرد و مبناي يك دموكراسي پارلماني را در تايلند ريخت، ظاهر شد.
نتيجهگيري
اين گفتار در چارچوب مفهومي تحقيق ميداني هرمونوتيك Dilthey درنظر داشت نمونهاي در چگونگي گردآوري اطلاعات مربوط به تاريخچه زندگي را در موضوع مصاحبههاي شفاهي بهطور عام ارائه كند، آنچنان كه بتواند در بازآفريني تجربيات يك بازيگر خلاق صحنه سياسي ـ اجتماعي مورد استفاده قرار گيرد.
براي بهدست آوردن چنين متن و نوشتهاي، تاريخ شفاهي در بيان مطالب مربوط به مسائل ما بايد همواره براساس توصيف گوياي خود شخص يا معرفي شخصيت دادهپردازي شود و در توصيف رخدادهاي تاريخي، آنهايي كارساز هستند كه گونه تاريخي بوسيله راوي بدقت انتخاب شده و حتيالمقدور نيازمند مقايسه و سازگاري با ساير دادهها نباشند.
اين تصور ما از فهم و درك و توضيح و تفسير زندگي تجربه شده است. ما سعي ميكنيم انساني بودن مسائلمان را درك كنيم و آنچه را كه آنان احساس ميكنند در برهههاي مختلف زندگيشان تجربه كردهاند. ما پرسشهاي بااهميتي را ميپرسيم و سپس به آنچه آنان با كلمات و رفتار راجع به زندگيشان به تصوير ميكشند گوش ميسپاريم. سعي ما در فهميدن صرفاً متوجه نفس عملكرد آنان نيست، بلكه ما به مظاهر ارزشهاي فرهنگي در كردارشان نيز عنايت داريم. چرا كه ايشان نقش خودشان را مسلم ميانگارند و از نظر فيزيكي و مادي نسبت به سايرين البته، تصميمگيريشان ارضاكننده است. اما براستي اميدها و ترسهاي آنان چه چيز بودند؟ ذوق و شوق، يأس و دلسرديها و آنچه به لحاظ فرهنگي و شخصي ارزشها را القاء و در ايشان ايجاد انگيزه ميكند.
اهميت وضع فهم و درك به معني «وبر»ي آن در طبيعت فنياش است به شرط اين كه سرنخي از وضعيت ذهنگرايانه فكر فردي باشد كه زندگياش مورد مطالعه واقع شده است.
ضرورت رفتن به سمت درك بيشتر نه فقط از آن روي كه چرا اشخاص به كاري كه انجام دادهاند قطع دارند يا اين كه چرا آنان در كارشان موفق شدند يا نشدند، بلكه از آن روي كه چه نوع فرآيند ذهني را عموماً براي سازگاري گونه نقش ويژه اجتماعي خود طي كردهاند، مدنظر است. در اين روش، انگيزش تحقيق براي بازتوليد به عنوان مبناي هر نوعي از مصاحبه شفاهي و مطالعه تاريخچه زندگي است.
بديهي است، تشريح انگيزههاي پشت سر هر رفتاري همواره از حيث روششناسي مسئله، كار مشكلي است، براي اين كه هر نوع رابطهاي با انگيزهها بايد به صورت ضرورتي ناتمام در اصل نفساني باقي بماند، چرا كه ممكن نيست يك امر دلپذير فردي هميشه آگاهانه و با بصيرت نسبت به انگيزش آن صورت بندد.
خطر ديگري كه از نظر دور نگهداشته شده و جاي بحث اقناع كننده دارد، فرض به هم پيوستن رفتار فردي خارج از شرايط كلي زندگي شخصي است. البته با اين ملاحظه كه آنها قابل سنجش هستند.
اين حقيقت دارد كه گروهي از تجربيات فردي بهطور قطع در همه چيز با هم شريك هستند و اين شباهت رفتار و راه و رسم موقعيتهاي مشابه، بسا كه شكلي از يك فرهنگ را به خود بگيرد، اما به هيچ وجه ضرورت پيدا نميكند كه شخصيتها شبيه به هم، انگيزشهاي مشابه و معاني شبيه به هم در كل نقشآفرينان بوجود آيد.
تجربه فرهنگي هميشه متفاوت است، معاني شخصي براي هر فردي و اگر ما تعلق خاطر به طبيعت آن معني داشته باشيم ـ چنان كه بايد واجد آن باشيم ـ ما ميتوانيم صرفاً و در سطح فردي به اين موضوع بپردازيم.
پس از اجراي بيچون و چراي متن تاريخ شفاهي، بايد توجه به تجربههاي زندگي افراد را مورد تأكيد قرار داد.
ارائه نتايج تحقيق تاريخچه زندگي آنان به ما خواهد گفت كه ايشان چه جور اشخاصي هستند. تصوير خودشان را چطور نقاشي ميكنند و با چه شيوهاي خود را مطرح مينمايند. با چنين منظوري ما اعتقاد داريم كه ميتوانيم دوباره برخي بصيرتهاي باارزش و جالب را در ميان بعضي مسائل و روابط در زندگي انساني را فراچنگ آوريم.
نوشته: ياس سانتا سامبات ـ ترجمه: مهدي فهيمي
منبع: روزنامه اطلاعات: یکشنبه19اردیبهشت1389-شماره24745