|
اصلاحات امینی را جدی نمیگرفتیم
|
شکلگیری حزب ملل اسلامی در دوره امینی در گفتوگو با کاظم موسوی بجنوردی
اشاره: سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی، یک سال پس از بازگشت از عراق در اواخر سال 1340 حزب ملل اسلامي را با مشي مبارزه مسلحانه عليه رژيم پهلوي تأسيس كرد. حزب ملل اسلامي در سالي شكل گرفت كه دولت علي اميني بر سر كار بود؛ دولتی که به دنبال ایجاد فضای باز سیاسی بود و در آن جبهه ملی توانست تجدید حیات کرده و برای خود جلسه و میتینگ برگزار و نهضت آزادی هم اعلام موجودیت کرد. اینکه در این برهه، تمایلات سیاسی نه به صورت آشکار و علنی و سیاسی که به طور مخفی و زیرزمینی و قهرآمیز دنبال شود، شکلگیری حزب ملل اسلامی را نمونهای منحصربفرد در تاریخ معاصر کرده است که علتش چنان که موسوی بجنوردی در این گفتوگو شرح داده آن بوده است که اعضای حزب، اصلاحات امینی را فاقد اصالت لازم میدیدند و معتقد بودند شاه تقسیم قدرت بین خود و نخستوزیر را برنتابیده و به زودی قدرت مطلقه را در دست میگیرد.
ـ طبق چه بینش و دریافتی از شرایط سیاسی ایران در سال 1340 و در حالی که نخستوزیری همچون امینی بر سر کار بود حزب ملل اسلامی را تأسیس کردید؟ مگر ارزیابی شما از علی امینی و اصلاحاتش چه بود؟ انگیزههای ما که در رأس آنها عدالتخواهی بود، مبارزه با دیکتاتوری شاه و وابستگی او به اجانب و استقلالخواهی و عشق به پیشرفت و ترقی ایران هم بود. در واقع تشکیل حزب ملل اسلامی برای رسیدن به اهداف فوق با آرمان تشکیل جمهوری اسلامی بود تا در چارچوب آن عدالت و استقلال و پیشرفت تحقق یابد. البته محیط خانوادگی که در آن پرورش یافتم نیز در شکلگیری این آرمانها مؤثر بود. پدرم مرحوم آیتالله العظمی آقای سیدحسن موسوی بجنوردی با رژیم شاه مخالف بودند و این مخالفت چنان بود که در شکلگیری بینش سیاسی من مؤثر واقع شد. به ویژه اینکه ایشان از مراجع شیعه بودند و در محیط خانواده نفوذ کلام داشتند. وقتی به ایران برگشتم با مشاهده استبداد شاه، روحیه عدالتخواهی در من رشد کرد و این امر جزو انگیزههای اصلی من گردید که منجر به ایجاد تشکیلاتی برای مبارزه شد. البته دیدگاه ایدئولوژیک من صد در صد اسلامی بود و تحقق همه این آرمانها را در چارچوب اسلام میدیدم. این هدف که چگونه میتوان قدرت حاکمه را کنار زد و جمهوری اسلامی را تشکیل داد، من را به ضرورت تشکیل حزبی با رویه مبارزه مسلحانه و قهرآمیز و ایدئولوژیک سوق داد و با چنین تفکری حزب ملل اسلامی شکل گرفت که در زمان خود قویترین حزب زیرزمینی به شمار میرفت، حتی حزب توده که در آن زمان یک سازمان زیرزمینی به شمار میرفت به قوت حزب ملل اسلامی نبود. تشکیل حزب مصادف شد با روی کار آمدن دولت علی امینی. ما اصلاحاتی را که امینی در صدد اجرای آن بود جدی نمیگرفتیم. برداشت ما این بود که این دوره زودگذر است و این اصلاحات نمیتواند اصالت کای داشته باشد و جلوی استبداد شاه را بگیرد. معتقد بودیم این مسیر به کسب استقلال و سازندگی که ما در پی آن بودیم منجر نخواهد شد. ما تحقق عدالتخواهی را در چنین دولت متزلزلی نمیدیدیم و به این نتیجه رسیده بودیم که امینی مورد تائید صد در صد شاه نیست و نخستوزیری او حاصل یک تضاد سیاسی است و شاید آمریکا فکر میکرد اجرای این اصلاحات از عهده شاه برنمیآید و باید به وسیله امینی محقق شود. در آن زمان ایران همسایه دیوار به دیوار شوروی سابق بود و مسکو چشم طمع به آبهای گرم خلیجفارس داشت و یکی از خطرات عمده برای غرب این بود که شوروی از طریق ایران بتواند در منطقه خاورمیانه نفوذ گسترده پیدا کند. آمریکاییها از رشد حرکتهای چپ در ایران نیز نگران بودند و اصلاحات مورد نظر را عاملی میدیدند که از گرایش ایران به سمت شوروی جلوگیری کند.
ـ دلیل تردید شما نسبت به اصلاحات امینی به خاطر شرایط سیاسی ایران و نامعلوم بودن کشمکش سیاسی بین شاه و نخستوزیر بود یا درباره مشی سیاسی امینی ارزیابی مثبتی نداشتند؟ شک و تردید ما به دو دلیل بود؛ از یک سو ما این برداشت را از شرایط سیاسی داشتیم که شاه مایل نیست قدرت را با امینی یا هر کس دیگری تقسیم کند و از سوی دیگر امینی با تائید آمریکا بر سر کار آمده بود که این اصلاحات را انجام دهد، بنابراین طبیعی بود ما اصالت لازم را برای دولت امینی قائل نبودیم به ویژه اینکه حاکمیت ملی که شرط پیشرفت است در چارچوب این دولت قابل تحقق نبود. ما عناصری چون استقلال، پیشرفت و تحقق عدالت اجتماعی را در دولت امینی نمیدیدیم. بنابراین روی کار آمدن دولت امینی در تصمیم ما برای تشکیل حزب ملل اسلامی خللی وارد نکرد.
ـ فضای باز سیاسی و کاهش فشارهای ساواک در دوره امینی در تصمیم شما برای تأسیس حزب ملل اسلامی مؤثر نبود؟ ما چنین برداشتی نداشتیم که در آن دوره ساواک ضعیفتر شده است تا اینکه تلقی شود که در چنان بستری حزب ملل اسلامی رشد سریعی داشته است. شاید اعمال زور و خشونت ساواک کمتر شده بود، اما از نفوذ و سلطه آن کاسته نشده بود.
ـ ولی امینی تیمور بختیار را از ریاست ساواک برکنار کرد. این تغییرات برای حزب زیرزمینی ما مؤثر نبود. در آن زمان احزاب زیرزمینی وجود نداشتند و اگر هم بودند، فعالیت خیلی محدود و پراکندهای داشتند که در انتشار اعلامیه و نشریه یا جلسات بر سر موضوعات کوچک خلاصه میشد. به دنبال حرکت امام خمینی بود که گروههای مذهبی و سنتی فراوانی به وجود آمد و فعال شدند که فعالیت اغلب آنها هم در محافل خصوصی و سنتی بود و تشکیلات منظمی مثل حزب ملل اسلامی نداشتند. در واقع حزب ملل اسلامی در نوع خود منحصر به فرد بود. همین ماهیت مخفیانه بودن باعث شد که احساس ما درباره ساواک عوض نشود، چرا که معتقد بودیم ساواک اگر دربارة ما اطلاع یا سرنخی پیدا کند، با خشونت زیاد برخورد خواهد کرد که در عمل هم اینطور شد. حزب ملل اسلامی از روز نخست با خط مشی مبارزه مسلحانه پایهریزی شد و بر این اساس تشکیلات خود را سازماندهی کرد. ما یک گروه برانداز به حساب میآمدیم و میخواستیم توان نظامی شاه را با مبارزة مسلحانه در هم بشکنیم و قدرت را در دست بگیریم. طبیعی بود که ساواک اگر در مقابل احزاب و محافل مذهبی و ملی یا سیاسی ـ سنتی نرمش بیشتری از خود نشان میداد ولی در مقابل چنین حزب زیرزمینی که هدفش مبارزه مسلحانه برای براندازی بود قطعاً برخورد متفاوتی میکرد، چنانکه پس از دستگیری در سال 1344 شدیدترین برخوردها را با ما کرد و بیشترین محکومیت را به اعضای حزب داد. دادستان دادگاه نظامی برای متهمان ردیف اول تا هشتم پرونده تقاضای اعدام و برای 47 نفر دیگر تقاضای 3 تا 10 سال حبس را کرد. از هشت نفری که برای آنها تقاضای اعدام شده بود (به جز من) با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شدند. اما من محکوم به اعدام شدم که اعتراضات زیادی در مجامع مختلف، از علمای اعلام گرفته تا کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و کمیته حمایت از زندانیان را برانگیخت. در چند شهر اروپایی تظاهراتی در اعتراض به این حکم برگزار و حتی عدهای دست به اعتصاب غذا زدند و این مخالفتها باعث شد که شاه با یک درجه تخفیف، محکومیت مرا به حبس ابد تبدیل کند. البته چون حکم اعدام من قطعی شده بود، طبق قانون فقط شخص اول مملکت یعنی شاه میتوانست آن را تخفیف دهد که در اصطلاح آن زمان به آن حبس ابد شاهی میگفتند. حبس ابد دادگاهی امکان برخورداری از عفو را داشت اما چون به حبس ابد شاهی یک بار تخفیف مجازات داده شده بود دیگر امکان برخورداری از عفو نبود.
ـ تجربه تاریخی نشان داده که احزاب چریکی در دوره رکود و خفقان سیاسی و ناامیدی از مبارزه قانونی و پارلمانتاریستی شکل میگیرند، اما حزب ملل اسلامی در شرایطی اعلام موجودیت کرد که کشور هشت سال پس از کودتای 28 مرداد، گشایشهای سیاسی جدیدی را تجربه میکرد؛ چهرهای چون امینی نخستوزیر بود، جبهه ملی تجدید حیات کرده بود و نهضت آزادی تأسیس شده بود. شکلگیری حزب ملل اسلامی در چنین بستری متکی به کدام استدلال بود؟ ایجاد تشکیلات زیرزمینی با خط مشی مسلحانه فضای خاص خود را میطلبد، فضایی که امید مردم برای نایل شدن به اهداف ملی خود در چارچوب رژیم با یأس روبهرو شود و در این محیط ناامیدی، استیلای حکومت فردی و فاصله از حاکمیت ملی است که سازمانهایی با استراتژی مبارزه مسلحانه یا به اصطلاح مبارزه قهرآمیز به وجود میآیند. حزب ملل اسلامی هم در چنین شرایطی به وجود آمد، ما هیچ راهی را نمیدیدیم که به صورت مسالمتآمیز و با فعالیتهای مدنی بتوانیم به اهداف خود دست یابیم و تنها راه را در آن میدیدیم که یک سازمان صد در صد مخفی و زیرزمینی تشکیل دهیم. البته باید شرایط آن دوره را نیز در نظر گرفت، در آن سالها مبارزه مسلحانه روش مقبولی بود چون در دوران استعمار بودیم، در کشورهای زیادی مبارزه مسلحانه برای کسب استقلال در جریان بود به ویژه در آفریقا و بخشهایی از آسیا و آمریکای لاتین. از سوی دیگر، جنگ سرد بین اردوگاه غرب و شرق در اوج خود بود و این عوامل محیط مبارزه را داغتر میکرد. در آن دوره بسیاری از جنبشهای ملی استقلالطلب با نفوذ جریانات چپ، ماهیت چپ به خود گرفته بودند، حال آنکه ما با اتکا به دیدگاههای اسلامی میخواستیم از طریق مبارزه مسلحانه به اهداف خود برسیم. بنابراین مبارزه مسلحانهای که ما در صدد انجام آن بودیم در دنیا در حال تجربه بود، حتی در کوبا به نتیجه رسیده بود. جنگهای استقلالطلبانه در آفریقا که علیه دیکتاتورها و استعمار بود، مبارزه مسلحانه را مقبول جلوه میداد. جهت پیکان این مبارزات مسلحانه عوامل رژیمهای پلیسی بود و به هیچوجه مردم هدف خشونت قرار نمیگرفتند. اما امروزه مبارزه مسلحانه محکوم شده است و این به سه دلیل است؛ یکی اینکه دیگر جنگهای استقلالطلبانه وجود ندارد، دوم اینکه جنگ سرد به پایان رسیده و سوم به دلیل اینکه امروزه متأسفانه اغلب آنهایی که اسلحه در دست گرفتهاند جزو گروههای سلفی هستند. البته مبارزات مردم فلسطین یک استثناست و آنها حق دارند به هر نحوی که صلاح میدانند از کشور، تمامیت ارضی و استقلال و هستی خود دفاع کنند. اما اگر از اینگونه استثناها بگذریم گروههایی که امروز مبارزه مسلحانه میکنند سلفی هستند و پیامی برای زندگی ندارند، فقط تخریب میکنند و افراد غیرنظامی را که نقشی ندارند میکشند و ارزشی برای جان انسانهای بیگناه قائل نیستند و در واقع میخواهند بدینطریق غرب را به زانو درآورند و بگویند شما نمیتوانید امنیت را برقرار کنید. از اینرو، دیدگاه بشر امروز نسبت به مبارزه مسلحانه منفی شده است.
ـ اما فضای سیاسی لااقل در سال 1340 از یأس عمومی و سرخوردگی اجتماعی فاصله گرفته بود. شما به آن فضا بدگمان بودید؟ من در سال 1339 به ایران برگشتم و اواخر سال 1340 به اتفاق تنی چند از دوستان به تدریج حزب ملل اسلامی را پایهگذاری کردیم و چون به ادامه اصلاحاتی که در ایران آغاز شده بود اعتقادی نداشتیم، تصمیم ما برای تشکیل سازمانی زیرزمینی با استراتژی مبارزه مسلحانه دچار تزلزل نشد، در آن زمان شعار جبهه ملی و نهضت آزادی این بود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، اما ما در شاه ظرفیت چنین کاری را نمیدیدیم و وقایع بعدی نیز ثابت کرد که نظر ما درست بوده است. شاه قدرت امینی را برنتابید و او را برکنار کرد و بیانیه انقلاب شاه و مردم را اعلام کرد و از جمله اصلاحات ارضی را به عهده گرفت. شاه حاضر نبود فقط سلطنت کند، او هوس کرده بود پیشوا هم باشد. طبق قانون اساسی او میباید سلطنت میکرد و قدرت اجرایی را به نخستوزیری میداد که اعتماد مجلس شورای ملی را گرفته باشد. اما شاه به قانون اساسی بیاعتنایی کرد و در واقع او خود اولین کسی بود که به نظام سلطنتی آسیب زد، چرا که طبق قانون اساسی سلطنت موروثی است، اما شاه همین قانون اساسی را که او را بر تخت سلطنت نشانده بود نقض کرد، همین امر بالاخره سبب شد که او سلطنت را از دست بدهد.
ـ شما مبارزه پارلمانتاریستی را تجربه نکردید؛ ابوالقاسم سرحدیزاده، از اعضای حزب ملل اسلامی چنین روایت کرده که شما معتقد بودید حکومت شاهنشاهی جز با اعمال فشار ریشهکن نخواهد شد. حزب ملل اسلامی مشی مسلحانه را در دوره تجربه مبارزه سیاسی و مدنی در دوره امینی آغاز کرد اما بقیه گروههای چریکی پس از این دوره شکل گرفتند. در ابتدای دهه 1340 گروههای چپ محدود بودند، حزب توده تحت سلطه شدید ساواک بود و تودهایها نمیتوانستند به صورت تشکیلاتی نضج بگیرند. در آن زمان مسأله مبارزه مسلحانه مطرح نبود، حتی بیژن جزنی در زندان بهمن گفت که تجربه شما برای ما آموزنده بوده است. چریکهای فدایی خلق هم پس از ما تشکیل شد و با یک تأخیر زمانی سازمان مجاهدین خلق نیز شکل گرفت، ناصر صادق که با سازمان مجاهدین خلق همکاری میکرد از اعضای حزب ملل اسلامی بود که بازداشت نشده بود. از اینرو تردید ندارم که مبارزه مسلحانه با رژیم شاه با حزب ملل اسلامی آغاز شد، به همین دلیل عوامل رژیم شاه علیه ما بسیار حساس شدند و سعی کردند این حزب را از بین ببرند. تا آن موقع رسم نبود به اعضای گروهی که هنوز کاری نکرده بودند، حکم اعدام و حبس ابد بدهند. البته گروههای چپ کوشش کردند این مسأله را نادیده بگیرند و بگویند مبارزه مسلحانه با شاه به وسیله چپها شروع شد. برخی دوستان مسلمان هم دچار این اشتباه شدند که انجام چند ترور برای حل یک معضل سیاسی را مبارزه مسلحانه قلمداد کنند. ترورهای فدائیان اسلام یا مؤتلفه اسلامی به معنی اتخاذ مبارزه مسلحانه نبود، بلکه برای باز کردن یک گره سیاسی بود و اقدامی محدود و موقت تلقی میشد، به همین دلیل اینگونه اقدامات به معنی مبارزه مسلحانه تلقی نمیشود. مبارزه مسلحانه بدینمعناست که سازمانی بخواهد با روشهای قهرآمیز توان نظامی حاکمیت را از بین ببرد و قدرت سیاسی را به دست گیرد، به همین جهت روی کار آمدن آقای امینی و تغییراتی که در فضای سیاسی کشور به وجود آمده بود، در ما این تصور را به وجود نیاورد که رژیم ملایمتر شده و به سوی دموکراسی پیش میرود و سبب شود که ما مبارزه مسلحانه را کنار بگذاریم و به مبارزه پارلمانتاریستی روی آوریم. اعتقاد ما این بود که رژیم شاه، یک رژیم پلیسی است و با سرنیزه با مبارزان و مخالفان صحبت میکند، بنابراین جز با مبارزه قهرآمیز نمیتوانستیم با آن مقابله کنیم.
ـ چنان که در خاطراتتان به آن اشاره کردهاید، شما پس از کودتای ژنرال عبدالکریم قاسم علیه خاندان سلطنتی در بغداد گفتید که در عراق دیگر امکان برپایی انقلاب اسلامی نیست، ولی در ایران به دلیل شرایطی که پس از کودتای 28 مرداد به وجود آمده، این امکان و احتمال خیلی بیشتر است. آیا در آن روزها فکر میکردید در آینده نزدیک میتوانید چنین انقلابی را به ثمر برسانید؟ به این باور رسیده بودیم که در مدت کوتاهی میتوان حزبی به وجود آورد و نیروی رزمنده چریکی تشکیل داد و با قدرت نظامی شاه مقابله کرد، شاید امروز نامعقول و سادهاندیشی به نظر برسد اما ما در آن زمان این باور را داشتیم و فضای آن دوره هم کمک میکرد که به مبارزه مسلحانه امیدوار باشیم. تصور ما این نبود که نرمشهای به وجود آمده بتواند قدرت مطلقه شاه را کنترل کند. معقتد بودم حتی تجدید فعالیت جبهه ملی در دوره نخستوزیری امینی و فضای سیاسی ایجاد شده مانع از دیکتاتوری رو به افزایش شاه نخواهد شد.
منبع: مهرنامه، ش 7،آذر 89، ص 114
|