مصاحبهكننده: کتاب ماه
کتاب ماه: خاورمیانه ی امروز در طول تاریخ به عنوان یکی از شاهراه های سیاسی و اقتصادی جهان مطرح بوده است. یکی از عواملی که بر تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاورمیانه تأثیر بسیار زیادی به جای نهاد، کشف نفت بود. این مایع حیاتی موجب تغییرات وسیع سیاسی ـ اجتماعی و صنعتی شدن و وابستگی شدید دولت های منطقه به درآمد آن شد. از سوی دیگر به خاطر وابستگی شدید صنایع غرب به نفت، موجبات ایجاد روابط تنگاتنگ بین کشورهای منطقه با سایر نقاط دنیا را فراهم آورد. منطقه نفت خیز و در عین حال بحران زا نقش مهمی در برقراری صلح و تأمین مایحتاج صنایع غرب بازی می کند و درواقع با موقعیت استراتژیکی که دارد، به یکی از بزرگ ترین بازیگران عرصه بین الملل تبدیل شده است. همین امر باعث شد تا سایر قدرت های جهانی به سرنوشت این منطقه علاقمند گردند و میزان این علاقه روز به روز به صورت تصاعدی رو به فزونی است و بی دلیل نیست که خاورمیانه را منطقه تصادم منافع دولت ها می دانند. با توجه مختصر توضیحی که درباره خاورمیانه مطرح شد، مناسب تر دیدیم تا پیامد و تأثیر نفت بر سیاست و مسائل اجتماعی و فرهنگی منطقه را از زبان یکی از پژوهشگران مسائل خاورمیانه جویا شویم. دکتر کیهان برزگر استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام و مطالعات خاورمیانه، پاسخگوی سئوالات ما در این مورد بودند. دکتر برزگر در گروه روابط بین الملل دانشگاه علوم و تحقیقات مشغول به تدریس هستند و تاکنون ده ها مقاله به زبان فارسی و انگلیسی در مجلات داخلی و ژورنال های خارجی درباره خاورمیانه، مسائل عراق و سیاست خارجی ایران به چاپ رسانده اند. علاوه بر این چندین کتاب هم تألیف کرده اند که «سیاست خارجی ایران در عراق جدید» و «ایران ـ عراق جدید و نظام سیاسی امنیتی خلیج فارس» از مهم-ترین این آثار هستند. ایشان در تألیفات خود دیدگاه سیاسی ـ امنیتی و رویکردی تاریخی ـ جامعه شناختی دارند. منطقه ای که امروز با عنوان خاورمیانه می شناسیم از گذشته های دور دارای اهمیت سوق الجیشی بوده است و کشف و استخراج نفت به عنوان گرداننده اصلی چرخ صنایع در دنیا موجب شد تا قدرت های فرامنطقه ای برای تأمین منافع خود حضوری فعال در منطقه داشته باشند که بدون تردید از همه جهات بر کشورهای منطقه تأثیرات عمیقی به جای نهاده است، حال شما به عنوان یک استاد دانشگاه و از پژوهشگران ارشد مسائل خاورمیانه، پیامدهاي سیاسی ـ امنيتي این مسأله و تأثیرات آن بر ساختارهاي سیاسی این منطقه بحران خیز را چگونه تحلیل می کنید؟
دکتر برزگر: من در این مورد دو موضوع را مد نظر قرار می دهم یکی موضوع نفت و تأثيرات آن بر پيدايش سیستم جنگ و بحران در خاورمیانه که پیامدهاي سیاسی جدی در طول دهه های گذشته داشته و دیگر موضوع ارتباط بين برقراري دمکراسی و ثبات در خاورمیانه. مسائل مربوط به نفت در منطقه بر شكل قدرت و سیاست منطقه تأثیرات جدی داشته است. از جمله با اکتشاف نفت در دههی اول قرن بیستم نقش قدرتهای خارجی در منطقه خاورمیانه نهادینه شد. اگرچه از قبل هم در آنجا نقش داشتند از جمله نقش پرتغاليها و اسپانياييها، اما اولین نقش جدی نهادینه شده ي يك قدرت خارجي را انگلیسی ها به منظور حفظ منافع خودشان در مسائل مربوط به نفت و انرژي ایفاء کردند. سپس انگليسيها نخستین تحولات جدی را در ساختار سیاسی منطقه به وجود آوردند که من از آن به عنوان پیامد سیاسی یاد می کنم. زیرا زمانی که آنها نفت را در ایران و سپس در عراق اکتشاف و استخراج نمودند به این نتیجه رسیدند که ساختار قدرت را به گونه ای طراحی کنند که بعدها منافعشان حفظ شود. مرزهای سیاسی را در بین کشورهایی کشیدند که به لحاظ طبیعی به هم متصل نبودند مثلاً کویت را از عراق جدا کردند تا با كنترل مستقيم نفت آنجا منافع شرکت های انگلیسی تامین گردد و به راحتی بر نفت آنجا تسط داشته باشند.
کتاب ماه: پیامدهاي سیاسی اتخاذ چنین استراتژ یهای چه بوده است؟
دکتر برزگر: نظم انگلیسی که بر خاورمیانه حاکم شد، بر ساختار سیاسی منطقه تأثیر بنیادینی به جای گذاشته که تا به امروز هم شاهد آن هستیم. نقشه سياسي خاورميانه توسط انگليسيها طي كنفرانسي درسال 1921 درقاهره به وجود آمد. در این کنفرانس خانمی به نام گرترود بل صاحب کتاب «ملکه صحرا» نقشه خاورمیانه را به همراه چرچیل و لورنس عربستان طراحي و تصويب كردند و نقشه بر اساس تأمین منافع بریتانیا کشیده شد. نقشه سياسي عراق نيز كه حاصل تركيب سه منطقه جغرافيايي و هويتي متفاوت، كردها، سنيها و شيعيان است، در همان زمان تصويب شد. تداوم بحران و بي ثباتي در عراق امروز بیشتر ریشه در این پیشینه تاریخی دارد. زیرا وجود مرزهای ساختگی تنش میان اقوام عراقی را دامن می-زند.کردها در منطقه کرکوک و شیعیان در جنوب در پی نفت هستند که سنی ها با آن مخالفت می نمایند. اختلافات ارضي موجود در خاورميانه بين افغانستان و پاکستان، مرزهای خلیج فارس و اختلاف سرزمینی بین قطر و عربستان همگی به نظم مزبور بازمی گردد. در واقع انگلستان برای تأمین نفت مورد نیاز خود باعث ایجاد تقسیماتی شد كه همیشه سیستم تنش و بحران مانده است و به خاطر این قضیه خاورمیانه هر چند سال یک بار وارد جنگ مي شود. جنگ های اعراب و اسرائیل یا اختلافات ارضی و تنش های سایر کشورها در این مقوله می گنجد. درواقع دسترسی به نفت برای حفظ منافع انگلستان در نیمه قرن 20 سیستم جنگ و بحران را ایجاد کرد که همچنان وجود دارد. البته اين نكته را هم اضافه كنم كه طراحي چنين سياستي حاصل اهداف و استراتژيهاي انگليس در حفظ منافع امپراطوري بريتانيا درآن مقطع زماني بود. اين بدان معني نيست كه چنين سياستي امروزه نيز الزاماً دنبال مي شود.
کتاب ماه: ارتباط نفت با موضوع دمکراسی و ايجاد ثبات به چه صورت است؟
دکتر برزگر: از يك نگاه تاريخي واقعیت امر این است که آمریکا و کشورهای اروپایی در بسياري از برهه های تاریخی به خاطر منافعشان تشكيل یک حکومت مقتدر مرکزی و باثبات را بر ايجاد دموکراسی ترجیح داده اند. از اين لحاظ، ايجاد ثبات را فداي دموكراسي كرده اند. اين مسأله حتي تا به امروز نيز ادامه دارد.
کتاب ماه: مثال هایی هم در این مورد ذکر می فرمائید؟
دکتر برزگر: واضح ترین نمونه آن کودتای 28مرداد 1332 در ایران بود. انگلیسی ها دولت ملی دکتر مصدق را که با ملی کردن نفت دست شان را از منابع ایران قطع کرده بود، برنمی تافتند و از همان آغاز به مقابله و توطئه علیه آن برخاستند. بنابراین با آمریکایی ها که تسلط چندانی هم بر خاورمیانه نداشتند، در این راه هماهنگ شدند. سران بریتانیا به خوبی از نگرانی دولت آمریکا در قبال توسعه کمونیسم آگاه بودند به همین علت با این حربه دولتمردان آن کشور را قانع کردند که ایران در حال سقوط است و به زودی کمونیست ها (حزب توده) اداره آنجا را به دست می گیرند. بنابر این با طرح کودتا مصدق را سرنگون کردند.
در جنگ خلیج فارس در سال 1990م. هم وضع به همین منوال بود، آمریکا لشکر صدام را از بین برد و فرمانده نیروهای آمریکا كه تا نزديكيهاي بصره پيش رفته بودند وعده داد تا 24 ساعت دیگر بغداد را اشغال خواهد کرد؛ اما رئیس جمهور آمریکا پایان عملیات را اعلام نمود و گفت كه منافع آمريكا در سقوط صدام نيست. پس در آن مقطع زماني آمريكا واقعاً به دنبال برقراري دموكراسي در عراق نبود. مثال دیگر از فدا شدن دمکراسی برای ايجاد ثبات، رفتار آمریکا در قبال عربستان سعودي، یعنی بزرگ ترین متحد آن کشور در منطقه است. وقتی بحث دمکراسی در آنجا مطرح می شود، آمریکا که بر جريان صدور نفت آن کشور تسلط دارد، حفظ ثبات در آن كشور را ترجيح مي دهد. بنابراين مسائل مربوط به حقوق بشر، اصلاحات سياسي ـ اجتماعي و غيره در آن كشور ناديده گرفته مي شوند. آخرین نمونه از این گونه رفتارهای آمریکا، حکومت جدید عراق است. توجیه جورج بوش در حمله به عراق دسترسی صدام به سلاح کشتار جمعی بود؛ اما وقتی تسلیحات پیدا نشد، استراتژی جدیدي یعنی ایجاد دمکراسی جایگزین آن شد. اما بعد از گذشت نزدیک به هفت سال از حمله به عراق، دموکراسی مورد نظر محقق نشده است؛ چون اگر به طور كامل اجرا شود، قطعاً به نفع منافع و امنيت ملي آمريكا نخواهد بود. بنابراین بار دیگر برقراری ثبات را بر دمکراتیزه شدن ترجیح دادند و چون سیاسیون آن کشور پی بردند که فرهنگ دمکراسی در عراق با غرب فاصله زیادی دارد به حمایت همه جانبه از آقای نوری مالکی برای برقراری دولت قدرتمند مرکزي پرداختند.
کتاب ماه: البته آقای دکتر قصد آن را نداریم که سیاست را با تاریخ قاطی کنیم بنابراین برگردیم به بحث روند تاریخی نفت و نقش آن در کشیده شدن جنگ جهانی به منطقه، که بدون تردید تأثیر زیادی بر این واقعه داشت و به گفته چرچیل، نخست وزیر وقت بریتانیا نفت عامل اصلی اشغال ایران به شمار می رفت؟
دکتر برزگر: بله درست است به طوري كه به ایران در جنگ جهانی دوم لقب پل پیروزی دادند که حوادث بعدی نشان داد که بی جا هم نبود. هیتلر برای پیروزی در جنگ، پیشروی به شرق و شكست شوروی که همچنان به مقاومت ادامه می داد، به چاههای نفت باکو و قفقاز نیازمند بود. در صورتی که نیروهای موتوری آلمان به نفت و انرژي منطقه دست می یافتند، سرنوشت جنگ در منطقه خاورميانه و حتي اروپاي شرقي مي توانست عوض شود. تمام منافع بریتانیا هم در خاورمیانه به خطر می افتاد بنابراین به فکر افتادند تا با تقويت ارتش شوروي و ارسال كمكهاي نظامي و اقتصادي بر مقاومت شوروي بيفزايند و مانع عملی شدن این برنامه شوند. تنها راه و به صرفه ترین آن انتقال اين كمكها از طریق ایران بود به خصوص راه آهن تازه تأسيس ايران كه شمال و جنوب ايران را به هم وصل مي كرد. اين راه آهن کمک بسیار زیادی به نقل انتقال نیروها می کرد. که البته بعد از جنگ باز هم انگلیس منافع نفتی خود را در ایران دنبال می کرد. كه بعداً مسأله ملي كردن نفت ايران و نقش انگليسيها دركودتاي 28 مرداد 1332 را مي بينيم.
کتاب ماه: چرا بعد از جنگ انگلیسی ها به این فکر افتادند که آمریکا را جایگزین قدرت خود نمایند و به نوعی چنانکه حوادث بعدی نشان داد آنها را در نفت منطقه به ویژه ایران سهیم کردند؟
دکتر برزگر: ساختار بين الملل بعد از جنگ جهاني دوم عوض شد. انگلستان يك كشور بزرگ با جمعيت و منابع زياد نبود. ملتهاي تحت سلطه بريتانيا رفته رفته خواهان استقلال خود شدند. پس انگلیس بعد از جنگ جهانی روزبروز ضعيف تر می شد و کشوری که می گفتند آفتاب در امپراطوری اش غروب نمی کند علاقمند شد تا متحدي را كه به آن اعتماد داشت يعني آمريكا خود را وارد مسائل خاورمیانه کند. جالب این جاست که مهم ترین نقطه ورود آمریکا به مسائل منطقه همان کودتای 28 مرداد در ايران بود. هرچند سران ایالات متحده در دوره ترومن راه دیگری برای مقابله با کمونیسم در پیش گرفته بودند اما در زمان آیزنهاور به این نتیجه رسیدند که برای جلوگیری از نفوذ کمونیستها باید قدرت خود را در خارج از قاره آمریکا گسترش دهند و انگلیس ها با استفاده از فرصت پیش آمده آنها را راضی کردند که به اقدامی جدی دست بزند و اینگونه کودتا دروازه ورود جدی آمریکا به مسائل خاورمیانه شد.
کتاب ماه: در دیگر کشورهای منطقه هم وضع بهتر از این نبود؟
دکتر برزگر: بله در دهههاي 50، 60 و 70 ميلادي تنها مسأله نفت بر مسائل سياسي خاورمیانه سایه نینداخته بود و چون به دوره جنگ سرد هم معروف شد، جنگ ایدئولوژیهاي سرمايه داري و كمونيستي براي توسعه و نفوذ دركشورهاي منطقه نقش بسیار زیادی در این راه ایفاء نمودند. هرچند آمریکا در یونان، ترکیه، ایران و برخی دیگر کشورها حکومتهای طرفدار خود را تقویت نمود، اما در عراق چندین بار کودتا رخ داد و نظامیانی روی کار آمدند که گرایش به سوی بلوک شرق داشتند، در ساير كشورهاي جهان عرب مثلاً در سوريه و مصر هم همينطور. پس جدای از نفت، قدرت و ایدئولوژی نیز با نوع حکومت و قوت یا ضعف آن ارتباط داشت.
کتاب ماه: از لحاظ اجتماعی و به هم خوردن بافت طبقاتی در خاورمیانه، مثلاً ظهور طبقه متوسط (بورژازی دولتی) یا سقوط طبقه سنتی مثل زمینداران در نفت چه تأثیری به جای گذاشت؟
دکتر برزگر: تأثيرات جدي داشت. چون درآمدهاي حاصل از نفت در اختيار حكومتها قرار گرفت و نقش آنها در تسلط بر امور سياسي ـ اجتماعي و حتي اقتصادي كشورها تقويت كرد. رفته رفته دولتها سعي در مدرنيزه كردن ساخت قدرت و سياست و اقتصاد خود كردند و نتيجه آن افزايش تقاضا در منطقه براي دسترسي به تكنولوژي و دانش غرب بود و به تبع ظهور نسل جديدي از دانش آموختگان كه به غرب رفتند و به تكنوكراتها شهرت يافتند. در بازگشت آنها به كشورهاي مادر و همچنين تغيير شكل نوع تجارت و اقتصاد، طبقه متوسط جديدي در كشورهاي منطقه بوجود آمد. از اين لحاظ، ايران يك كشور پيشرو در اين زمينه است. وجود طبقه متوسط قوي در ايران امروز به نظرم، خود حاصل تحولات بوجود آمده در آن دوران مي باشد. از اين لحاظ، ايران در منطقه خاورميانه يك كشور بي نظير است.
کتاب ماه: پيامدهاي فرهنگي نفت بر كشورهاي منطقه خاورميانه را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ در دهه1960 و 1970 میلادی تقریباً بیشتر کشورهای منطقه از جمله ایران به صورت بازار مصرف مناسبی برای کالاهای فرهنگی و اقتصادی غرب در آمده بود، به نظر شما در این راه خود غربی ها جنبشی را راه انداخته بودند یا اینکه سردمداران کشورهای منطقه به خاطر افزایش درآمد نفت با میل و رغبت خود مروج کالاهای غربی شدند؟
دکتر برزگر: درواقع هر دوی اینها درست است. آمریکا با گسترش شیوه زندگی خود در ترکیه و یونان تا حد زیادی زمینه نفوذ کمونیسم را از بین برد. از سوی دیگر حکومتهای منطقه مانند امارات و بحرین هم سعی در نزدیکی به آمریکا به عنوان قدرت برتر را داشته و دارند و آن را برای خود افتخار می دانند. برعکس ایران درارای پشتوانه قوی فرهنگی بود که با پیروزی انقلاب اسلامی هویت جدیدی شکل گرفت که در برابر فرهنگ غربی مقاومت می کند. درآمد نفت فروخته شده می بایست به طریقی بار دیگر به جریان اقتصادی آنها باز می گشت. بنابراین بسیاری از دولتها برای بقاء خود به واردات تسلیحات روی آوردند مثلاً عربستان در ازاء فروش نفت مجبور است تکنولوژی غرب را بپذیرد و برای حفظ چتر امنیتی خود پیشرفته ترین تجهیزات را از فرانسه خریداری می نماید. اما نکته دیگر که حضور همه جانبه آمریکا برای تسلط بر نفت جهان را توجیه می-نماید، در اختیار گرفتن ابزاری برای اداره جهان است. آمریکا اکنون موفق شده است در حدود ٥٠ تا ٦٠ درصد نفت تولیدی خاورمیانه را تحت کنترل خود درآورد. بنابراین می تواند به عنوان ابزار قدرتمندی برای کنترل رقبای اقتصادی خود از جمله چین آن را به کار برد.
کتاب ماه: پيامدهاي فرهنگي ـ سياسي ديگر نفت در منطقه خاورميانه را چگونه مي بينيد؟
دکتر برزگر: به نظرم ارتباطي بين موضوع حفظ امنيت انتقال انرژي و نفت و مبارزه با تروريسم و القاعده و حضور مستقيم آمريكا در منطقه ي خاورميانه وجود دارد. بسياري معتقدند كه افزايش حضور نظامي ـ اقتصادي آمريكا در منطقه، وابستگي بيشتر امنيتي حكومتهاي منطقه از جمله رژيمهاي محافظه كار عربي به آمريكا را در پي خواهد داشت. همين امر بهانههايي به گروههاي خشونت گرا و تندرو مثل القاعده مي دهد كه جنگ خود با آمريكا را تلاشي براي براندازي اين حكومتها بدانند كه درواقع در مرحله اول اجازه دادند تا نيروهاي آمريكايي وارد منطقه شوند. همين مسأله از لحاظ فرهنگي نيز تأثيرات جدي درجهان عرب داشته است. القاعده توانسته با توجيه جنگ عليه آمريكا و تلاش براي خروج نيروهاي بيگانه از سرزمينهاي اسلامي، جوانان زيادي را درجهان عرب به استخدام درآورد. بنابراين از لحاظ فرهنگي نيز تلاش آمريكا براي تسلط بر نفت خاورميانه، خود منجر به گسترش افراط گرايي درمنطقه شده است.
نویسنده: دکتر کیهان برزگر- پژوهشگر ارشد مرکز تحقیقات استراتژیک
منبع: کتاب ماه تاریخ جغرافیا شماره 141 بهمن 88