خاطرات رجال در کتابخانههای دیجیتال – 1
|
از رکن دوم تا ساواک(خاطرات حسن علویکیا)
فضای نامحدود اینترنت مجالی فراخ و همگانی فراهم ساخته تا هر کس هر چه میخواهد بگوید و بنویسد. اما در میان انبوه حرّافیهای اغلب بیمقدار، به شمار نه چندان کمی از شرح حالنویسی و خاطراتگوییِ کسانی برمیخوریم که هر یک به مناسبتی و در موردی – از سیاست و قضا و اقتصاد گرفته تا فرهنگ و هنر و ورزش... – در دورهای از تاریخ معاصر ایران تأثیرگذار بودهاند. این زندگینامهها و خاطرات صورتهای متفاوتی دارند. برخی در چارچوب طرحهای «تاریخ شفاهی» بیان شدهاند و به صورت متن، صدا و یا هر دو در دسترساند. برخی سرگذشتهای خودنوشتهاند. شماری هم در قالب داستان یا با نام مستعار، گوشهای از تجارب زندگی را ثبت کردهاند.
طبیعی است که در برابر این مطالب، همانند خاطرات چاپ شده رجال سیاسی و... باید احتیاط را از دست نداد : هر ادعایی را درست ندانست مگر آنکه در منابع معتبر تأیید آن یافته شود ؛ و به هر پردهپوشی و حاشا کردنی توجه داشت که گویای بسیاری چیزهاست. البته در این گونه مطالب هم اغلب افراد خود را در «مرکز عالم» میبینند و ادعاهای گزاف میکنند که بر خواننده اهل فن مخفی نمیماند. اما به رغم همه ایرادها، وجود همین مطالب پراکنده هم بسیار مغتنم است، و اگر ابزارهای ارتباطی امروز نبود، اکثر آنها هرگز در دسترس قرار نمیگرفت و بخشی از تاریخ آشکار نمیشد. از این پس میکوشیم در هر شماره نکات جالب و مهم یکی از این سرگذشتها و خاطرات را به اجمال و در یک مقاله به نظر خوانندگان برسانیم. همین جا یادآور شویم که در تقدم و تأخر کسان و معرفی سرگذشتها ترتبی و منظور خاصی در بین نیست.
حسن علویکیا به سال 1291 در همدان به دنیا آمد. دوره ابتدایی و متوسطه را در همدان و اصفهان و مدرسه سنلویی تهران گذراند. در 1311 وارد دانشکده افسری و در 1313 با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. او لیسانس حقوق داشت و در اوایل دولت دکتر محمد مصدق ریاست شعبه تجسس رکن دوم ستاد ارتش را عهدهدار بود. به ظنّ ارتباط با دربار و... از این سمت برکنار شد و سرهنگ حسینقلی سررشته جانشین وی شد. در شماری از منابع نام علویکیا جزء افسران مرتبط با کودتای 28 مرداد آمده است. در سال 1335 با درجه سرتیپی از ارتش به ساواک پیوست و معاون امنیت داخلی تیمور بختیار، اولین رئیس ساواک شد. در دوره ریاست تیمسار حسن پاکروان تا قائم مقامی ساواک ارتقا یافت و در همین سمت بود که به دستور شاه از ایران رانده شد و به عنوان رئیس ساواک اروپا به آلمان اعزام گردید. وی پس از ماجرای تظاهرات دانشجویان ایرانی و آلمانی در برلین غربی علیه سفر شاه به آلمان از کار برکنار و در 1346 بازنشسته شد. با سرلشگر حسن علویکیا دو گفتوگو، هر دو در مارس 1983 و در شهر پاریس انجام شده است. در یکی، پرسشگر حبیب لاجوری، مدیر طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد است و در دیگری، دکتر اکبر اعتماد، نخستین رئیس سازمان نرژی اتمی ایران. گفتوگوی دوم در چارچوب برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران انجام شده است. این دو گفتوگو از نظر موضوع و محتوای بحثها شباهت بسیاری دارند. ولی گفتوگوی دوم مفصلتر است، به دوران کودکی علویکیا و زندگی شخصی او نیز میپردازد و در مواردی، پرسشگر موشکافی و ریزبینی بیشتری از خود نشان داده است. تأکید گفتوگوی نخست بیشتر بر سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، چگونگی تأسیس و عملکرد آن است. در گفتوگوی دوم، به پیشینه نظامی علویکیا در سالهای پیش از تشکیل ساواک هم پرداخته شده است و به ویژه پرسشگر به ماجراهای کشف شبکه مخفی حزب توده ایران و سازمان نظامیان آن علاقه نشان داده است. این معرفی سعی دارد به اجمال نکات با اهمیت و جالب هر دو گفتوگو را عرضه کند. از دوران کودکی و تحصیل در دبیرستان و دانشکده افسری که بگذریم، نخستین سمت مهم علویکیا، ریاست دایره تجسس رکن دوم ستاد ارتش در فاصله سالهای 1328 تا 1330 است. وی در این سمت به طور مستقیم درگیر مسائل اطلاعاتی و امنیتی شد. در دومین کابینه دکتر مصدق و هنگامی که محمود بهار مست ریاست ستاد ارتش را داشت، از این سمت برکنار و به عنوان رئیس دادگاه تجدید نظر نظامی به تبریز اعزام شد. ظاهراً دکتر مصدق اعتقاد داشت که علویکیا روابطی با انگلیسیها دارد. جانشین وی، سرهنگ حسینقلی سررشته بود . علویکیا در فردای کودتا (روز 29 مرداد 32) به تهران فراخوانده شد و معاونت رکن دوم ستاد ارتش را عهدهدار گردید. رئیس جدید رکن دو، تیمسار حسن پاکروان بود که پیش از کودتا، در مقام وابسته نظامی سفارت ایران، در پاکستان به سر میبرد. علویکیا درباره پیشنیه فعالیتهای اطلاعاتی و امنیتی در ایران توضیحاتی میدهد. در زمان رضاشاه فعالیتهای اطلاعت، ضد اطلاعات و ضد جاسوسی منحصراً در شهربانی انجام میشده است و پس از شهریور 20، علاوه بر شهربانی، رکن دوم ارتش و ژاندارمری هم به کارهای ضد اطلاعات و ضد جاسوسی پرداختند. در بین این سه ارگان، رکن دو (با دوایر مختلفی که تشکیل داده بود : دایره اطلاعات داخلی، دایره ضد جاسوسی و...) فعالیت مؤثری داشت. تا پیش از 28 مرداد 1332 برای هر یک از احزاب سیاسی فعال کشور مانند حزب توده ایران، جبهه ملی ایران، سومکا و... پروندههایی در رکن دو تشکیل شده بود. وی همچنین از دو دستهبندی شبه اطلاعاتی و غیر رسمی در آن سالها نام میبرد : گروه موسوم به «کوک» که سپهبد حاجعلیکیا تشکیل داده بود و فعالیتش در آغاز بیشتر در حوزه شمال ایران و به ویژه مازندران متمرکز بود. هدف این گروه جمعآوری اطلاعات و مقابله با فعالیتهای روسها و عوامل متحدان داخلیشان بود. اعضای این گروه به طور عمده از امیران و افسران ارتش بودند و برای پذیرش عضو نیز به تقلید از فراماسونها، آدابی ابداع کرده بودند. گروه دوم، منتسب به دکتر سید حسن امامی (امام جمعه تهران) بود که توجه ویژهای به اطلاعات مربوط به روحانیون و بازاریان داشت. ظاهراً هر دو محفل تا سالها بعد از تشکیل ساواک هم باقی مانده بودند و افراد سرشناس و وابستگان به حکومت وقت در آنها عضویت داشتند. اما گذشته از این محفلهای غیر رسمی که احتمالاً بیش از این دو نیز بودهاند، فعالیت متمرکز اطلاعاتی را سه ارگان پیش گفته، یعنی رکن دوم ستاد ارتش و ژاندارمری، و اطلاعات شهربانی بر عهده داشتند. علویکیا توضیح میدهد که حتی پیش از 28 مرداد 32 نیز رئیس رکن دوم ستاد ارتش موظف بود که دو بار در هفته، شخصاً گزارش کار تشکیلات خود را به شاه تقدیم کند. تنها در مواردی که شاه لازم میدانست، برخی از اطلاعات آن گزارشها به اطلاع نخستوزیر میرسید. حتی رئیس ستاد ارتش هم از مضمون گزارشهای رئیس رکن دو – که قاعدتاً مقام زیر دستش بود – خبر نداشت. اعضای رکن دو را مستشاران امریکایی آموزش میدادند. علویکیا تعدد مراکز اطلاعاتی و تداخل فعالیتهای آنها و همچنین ضد و نقیض بودن گزارشهایی که برای پادشاه تهیه میکردند، به علاوه رقابت پنهانیای که بین آنها وجود داشت و حتی به بدگویی از هم میانجامید زمینهساز تشکیل ساواک میداند. او در ضمن بر توصیه انگلیسیها و امریکاییها به تشکیل یک سازمان واحد امنیتنی نیز تأکید میکند. در زمستان سال 1335 قانون تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور به تصویب مجلس شورای ملی میرسد. شاه تیمور بختیار، فرماندار نامی تهران را به عنوان اولین رئیس ساواک برمیگزیند. علویکیا این انتخاب را هم به دور از تأثیر قدرتهای غربی نمیداند و یادآور میشود که در آغاز سرلشگر ولیالله قرهنی نامزد احراز این سمت شده بود. دو سرهنگ معاون اصلی بختیار را هم خود شاه تعیین میکند : پاکروان برای اطلاعات خارجی و علویکیا برای امنیت داخلی. علویکیا توضیح میدهد که طبق قانون تأسیس ساواک، وظیفه این سازمان صرفاً جمعآوری اطلاعات و فعالیت ضد اطلاعات و ضد جاسوسی بوده است، نه امور اجرایی. یعنی در صورت نیاز به بازداشت کسی، باید از دادستان اجازه گرفته میشد و شهربانی او را دستگیر میکرد. او شکل سازمانی ساواک را بیشباهت به سازمان اطلاعاتی ترکیه نمیداند که چند سالی پیشتر تأسیس شده بود و بر خلاف اغلب کشورهای غربی، در آن دو بخش امنیت داخلی و اطلاعات خارجی در یک جا متمرکز بود. در تهیه طرح سازمان و شرح وظایف ادارات مختلف آن، مستشاران امریکایی شرکت داشتند و در همه امور نظر میدادند. بیشترین مشورت را فردی به نام ژیرو داده بود ؛ مأمور عالی رتبه اطلاعاتی فرانسویتباری که در جنگ کره یک دست و یک پای خود را از دست داده بود. اما نیروی انسانی این سازمان جدیدالتأسیس چگونه فراهم آمد ؟ عدهای از افسران فرمانداری نظامی، رکن دوم ستاد ارتش و شهربانی عناصر اولیه ساواک را تشکیل دادند. در آن زمان، علویکیا خود معاون رکن دو بوده است. قرار بود که اطلاعات شهربانی همه پروندههایش را به ساواک منتقل کند و رکن دوم ستاد ارتش نیز تمام پروندههای غیر نظامیاش را. اما شهربانی از انتقال کامل پروندههای دایره خود سر باز میزند. ولی رکن دو تمام پروندههای مربوط را به ساواک منتقل میسازد. تشکیلات ساواک در آغاز شامل هشت اداره بود : اداره یکم : امور اداری ؛ اداره دوم : جمعآوری اطلاعات خارجی ؛ اداره سوم : امنیت داخلی ؛ اداره چهارم : حفاظت داخلی ساواک (در این اداره) «کمیسیون حفاظت» با حضور معاونان بخش حفاظت وزارتخانهها تشکیل میشد که مسئول حفاظت داخلی ادارات بود.) ؛ اداره پنجم : اداره فنی (مسئول تدارک وسایل مورد استفاده و امکانات جعل مدارک و...) ؛ اداره ششم : امور مالی ؛ اداره هفتم : بررسی اطلاعات خارجی ؛ اداره هشتم : ضد جاسوسی. بعداً اداره دیگری (اداره نهم) به این جمع اضافه شد که مرکز اسناد بود. وظیفه این اداره گردآوری سوابق شخصی افراد و پاسخگویی به استعلام وزارتخانهها و دوایر دولتی بود. اداره آموزش نیز که در آغاز وظایف آن را اداره اول بر عهده داشت، بعدها به طور مجزا تشکیل شد.
تشکیلات شهرستانهای ساواک زیر نظر اداره سوم و ابتدا در مراکز استانها برپا شد و به تدریج به شهرهای کوچک گسترش یافت. نمایندگی خارج نیز ابتدا به صورت محدود در آلمان تأسیس شد و هدف آن در وهله اول، نظارت بر دانشجویان ایرانی مقیم خارج بود. به تدریج نمایندگیهای دیگری در فرانسه، ایتالیا و انگلیس ایجاد شد. نمایندگیهای خارج زیرنظر اداره دوم فعالیت میکردند ولی بعدها مأموران اداره سوم کنترل آنها را به عهده گرفتند (به خاطر درگیر شدن با فعالیت دانشجویان و سازمانهای سیاسی خارج کشور). علویکیا توضیح میدهد که ساواک در ابتدای کار، کارمند غیرنظامی نداشته است. ولی برنامهشان این بود که بخش عمده کارمندان غیرنظامی باشند، مگر در جاهایی که با اطلاعات نظامی سروکار دارند. در انتخاب افسران هم دقت میشد کسانی را به ساواک نیاورند که سابقه برخورد و درگیری با مردم ـ برای مثال در فرمانداری نظامی ـ را داشتهاند. او نپیوستن سرهنگ مبصّر و سرهنگ امجدی به ساواک در ابتدای کار آن سازمان را ناشی از همین امر میداند (البته سرهنگ مبصّر هیچگاه به ساواک نپیوست). قرار شد که افسران از لباس نظامی استفاده نکنند و در ضمن، کار در ساواک تماموقت باشد، به صورتی که امکان اشتغال به کار دیگری را نیابند. او تیمور بختیار را یک خانزاده دست و دلباز و در ضمن جاهطلب معرفی میکند که برای از بین بردن دشمناناش از هیچ کاری ابا نداشت. با این حال، او را افسری شجاع و جسور نیز مینامد که در وقایع آذربایجان (25 ـ 1324) و رفع غائله فرقه دموکرات از خود وطنپرستی و رشادت بسیاری نشان داده بود. او را در مدیریت ساواک آدمی منطقی و معقول میداند که نسبت به زیردستانش باگذشت و ملاحظهکار بود. همچنین از درخشش بختیار در جلسات کنفرانسهای سهجانبهای میگوید که بین سازمانهای اطلاعاتی ایران، ترکیه و اسرائیل برگزار میشد. او میگوید بختیار تا زمانی که بر سر کار بود به پادشاه وفادار ماند. او از اظهارنظر صریح درباره اتهامات سوءاستفاده مالی بختیار از قدرت طفره میرود؛ اتهاماتی که البته متوجه شخص علویکیا در مقام معاون و دوست نزدیک بختیار نیز هست. با این حال، او به طور ضمنی برخی از موارد کسب انتفاع از موقعیت را تأیید میکند. علویکیا از جذب افراد تحصیلکرده خارج و کارشناسانی چون دکتر عالیخانی به ساواک میگوید. عالیخانی در اداره دوم به کار پرداخت و وظیفهاش گردآوری اطلاعات درباره اقتصاد جهانی و تحلیل آنها بود. بعدها که امکان ترقی را در ساواک ناممکن دید، از آنجا استعفا کرد و به شرکت نفت رفت. او اطمینان میدهد که پس از خروج افرادی چون عالیخانی، ارتباط آنها با ساواک کاملاً قطع میشد و صرفاً ممکن بود با آنها روابطی دوستانه و در حدّ کسب مشورت حفظ شود. به عبارت دیگر، تبدیل شدن کارمند سابق به «منبع»ی که در مقابل مشاورههای خود پولی هم دریافت نمیکند. او تعداد کل کارمندان ساواک را در آخرین سال خدمت خود در ایران 1500 تا 1700 نفر میداند و تعداد منابع را در داخل و خارج از کشور 300 نفر. در پاسخ به اظهار تعجب پرسشگر که پس منابع هزاران نفر نبودند، توضیح میدهد که چون در گزارشهای ساواک مأخذ هر اطلاعی به عنوان «منبع» ذکر میشده، بعد از انقلاب هر کسی که نامش در این گزارشها دیده شده، «منبع» رسمی ساواک فرض شده است و این حتی باعث دردسر هزاران نفر شده که روحشان هم خبر نداشته اطلاعاتشان در اختیار ساواک قرار میگیرد. وی همچنین تعداد کل اعضای ساواک در سال آخر حکومت پهلوی را 3700 نفر برآورد میکند. او بیشترین بودجه سالانه ساواک در دوران ریاست تیمور بختیار را 38 میلیون تومان اعلام میکند که در ردیف بودجه نخستوزیری قرار داشته است. اداره سوم بزرگترین اداره ساواک بود که مسئولیت امنیت داخلی را داشت. علویکیا پرویز ثابتی را در زمره افرادی معرفی میکند که در سال اول تأسیس ساواک به عنوان کارمند عادی استخدام شدند. ثابتی نظامی نبود و با مدرک لیسانس حقوق به استخدام ساواک درآمد. بعدها رئیس بخش شد و سپس رئیس اداره، و در دوران ریاست تیمسار ناصر مقدم به معاونت ساواک هم رسید. اولین رئیس اداره کل سوم، سرتیپ ماهوتیان بود و پس از او تیمسار صمدیانپور (بعدها رئیس شهربانی کل کشور) عهدهدار این سمت شد. علویکیا نظر مثبتی به پرویز ثابتی ندارد. اگرچه او را فرد باهوشی میداند، ولی برای تصدی سمت معاونت ساواک مناسب نمیشمرد. همچنین در همین مورد به لزوم توجه به پیشینه خانوادگی افراد در استخدام برای ساواک و نیز انتصاب آنان به مدیریتهای عالی سازمان توجه میدهد و معتقد است چنین ملاحظهای در مورد پرویز ثابتی به عمل نیامده است. او اشارهای به بهایی بودن خانواده ثابتی نمیکند ولی پیشینه شغلی پدرش (نفتفروشی در سمنان و سپس بقالی در تهران) را کافی نمیداند تا چنان سمت مهمی به وی واگذار نشود. غرور و قدرتطلبی، دخالت و نفوذ در دیگر وزارتخانهها، و بعدها سوءاستفاده مالی را به عنوان نقاط منفی شخصیت او ذکر میکند. علویکیا از ملاقاتی با ثابتی در بحبوحه انقلاب در خانه سرتیپ هاشمی میگوید و طرح این پرسش از او که برای وضعیتی که در کشور به وجود آمده چه برنامهای دارد. ولی ظاهراً ثابتی برنامهای ندارد. او تنها میگوید اگر شاه اجازه دهد، ظرف 48 ساعت از تمام عوامل مؤثر روحانیون مخالف رژیم «قطعدست» میشود. ثابتی اطمینان میدهد که این کار را به آسانی میتواند انجام دهد و هیچ مشکلی هم به وجود نخواهد آمد. اما علویکیا مسئله انقلاب را بسیار عمیقتر و پیچیدهتر از آن میداند که با چنین اقدامی قابل رفع باشد. دکتر اکبر اعتماد که طرف پرسشگر در گفتوگو با علویکیاست، درباره ثابتی نظر مشابهی ابراز میکند و او را به خاطر پروندهسازی برای مسئولان و متصدیان امور، یکی از عوامل مؤثر در سقوط نظام پهلوی به شمار میآورد. او ساواک را به خاطر دخالت در دستگاههای دولتی و درگیری با مدیران آنها و از سوی دیگر درگیر شدن با مردم، در ایجاد نارضایتی عمومی منجر به انقلاب مسئول میداند. علویکیا در مورد علّت تشکیل «دفتر ویژه» نیز توضیح میدهد و آن را باز هم ناشی از تعدد و تفاوت گزارشهای اطلاعاتی شهربانی، اداره دوم ستاد بزرگ و ساواک میداند. دستگاههای اطلاعاتی خارجی به شاه توصیه میکنند که مرکزی را تشکیل دهد که مطالب ارسالی از نهادهای اطلاعاتی در آن جمع شود و براساس آنها گزارشهایی تهیه شود و در اختیار او قرار گیرد. دفتر ویژه بر این اساس دایر شد و علویکیا میگوید در ابتدا صحبت از ریاست خود وی بر این دفتر به میان آمد. ولی بعد شاه تیمسار حسین فردوست را انتخاب میکند. ساواک در سال 1335 تشکیل شده بود و دفتر ویژه در سال 1338. تمام گزارشها، به جز گزارشهای به کلی سرّی به این دفتر سپرده میشد. گزارشهای به کلّی سرّی هم به طور مستقیم توسط رؤسای نهادهای اطلاعاتی به شاه داده میشد. در دفتر ویژه هر هفته جلسه «کمیسیون امنیّت» تشکیل میشد که در آن رئیس یا قائممقام ساواک، رئیس شهربانی، رئیس اداره دوم ستاد ارتش، و رئیس اداره دوم ژاندارمری شرکت میکردند. بعدها فردوست با حفظ سمت، قائممقام ساواک هم شد و همزمان در دو سمت حساس و مهم قرار گرفت؛ صبح در ساواک خدمت میکرد و بعدازظهر در دفتر ویژه. در همین دوران برخی از افسران ساواک مانند مقدم و صمدیانپور را به دفتر ویژه برد. علویکیا اشاره میکند که از همین طریق و با اعمال نفوذ فردوست، بعدها این دو به ریاست ساواک و شهربانی رسیدند. بعدتر فردوست ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی را نیز عهدهدار شد، ولی همچنان ریاست دفتر ویژه را حفظ کرد. علویکیا از حلقه دوستان نزدیک فردوست یاد میکند که با او صمیمی و نسبت به وی وفادار بودند؛ از جمله آنها تیمسار مقدم و تیمسار قرهباغی را نام میبرد. علویکیا در این گفتوگوها درباره برخی از دوستان و همکاران و رقبایش قضاوتهایی دارد. ولی به جز در مورد دو سه نفر، اکثر قضاوتهایش با اعتدال همراه است. گذشته از نظری که در مورد تیمور بختیار میدهد، از دوست دیگرش تیمسار حسن پاکروان به عنوان مردی توانا و «انسان» و «محقق» نام میبرد که بسیار وطنپرست بود و در دوره ریاستاش بر ساواک مخالف شکنجه و اعمال فشار در بازجوییها. اگرچه انکار نمیکند که چنین اعمالی همواره در ساواک رواج داشته است، ولی میزان آن را قابل مقایسه با دوره ریاست نعمتالله نصیری نمیداند. او همچنین اعمال نفوذ ساواک در کارهای سایر دستگاههای کشوری را در دوره پاکروان در کمترین حد ممکن معرفی میکند؛ امری که بعدها کاملاً برعکس میشود. او نصیری را آدمی بسیار ساده میداند که به هیچوجه شایستگی ریاست بر تشکیلاتی مانند ساواک را نداشت. به زعم او نصیری فردی بیاطلاع و فاقد تحصیلات کافی بود که به راحتی تحتتأثیر این و آن قرار میگرفت. او تنها دلیل 14 سال ریاست نصیری بر ساواک را اطمینان کامل شاه به وی میداند. درباره تیمسار ناصر مقدم میگوید که او تحصیلات قضایی داشته، سالها در دادرسی ارتش کار کرده، و در اداره دوم ستاد ارتش و ساواک هم با مسائل اطلاعاتی آشنا شده بود. اما وی را نه یک «آدم قوی» میداند و نه «خیلی باهوش». او را در مجموع مدیر بسیار ضعیفی معرفی میکند و علت رفتارش در روزهای آخر ریاست بر ساواک را در همین نکته میبیند. امری که در نهایت به قیمت جانش تمام شد. فردوست را آدمی «خاص» معرفی میکند که هیچوقت کاملاً خود را نشان نمیداد. حتی از قول کارمندانش میگوید که او دستوراتش را بامداد مینوشت تا بعد در صورت لزوم بتواند آنها را پاک کند! او فردوست را هم فرد باهوشی نمیداند، ولی در مواردی بسیار باانصاف میخواند و البته «صد در صد مورد اطمینان شاه». کسی که حتی از نصیری هم بیشتر مورد اعتماد بود. از ملاقاتی با فردوست پس از خاتمه خدمتش در اروپا و بازگشت به ایران حکایت میکند. فردوست از علویکیا میپرسد که چرا به ایران برگشته است و در برابر اظهار تعجب وی میگوید: اگر من به جای تو بودم در اروپا میماندم و برنمیگشتم! در مورد تیمسار ولیالله قرهنی میگوید که سالها مدید با او دوست بوده و او را یکی از بهترین افسران ارتش میشمارد. او ماجرای موسوم به «کودتای قرهنی» را بیشتر حاصل پروندهسازی سپهبد حاجعلی کیا میداند که در آن زمان رئیس اداره دوم ستاد ارتش بود و با قرهنی همچشمی داشت. سپهبد کیا را که در دوران مصدق به همراه عدّهای دیگر از افسران بازنشسته شد و بعد از کودتا به خدمت بازگردانده شد، فردی توطئهچین و دسیسهگر میخواند که ضمن کار نظامی، دستی هم در تجارت داشته است. سپهبد کیا در جریان دستگیریهای جنجالی برخی از رجال در دولت دکتر علی امینی بازداشت شد. علویکیا در پاسخ پرسشی درباره کارهای شاخص دوره حضور در ساواک، از اجرای طرح حمایت از ملا مصطفی بارزانی در عراق میگوید و نیز دستگیری و اخراج کوزنتسف، یکی از مأموران کا.گ.ب در تهران که کوشیده بود یک استوار نیروی هوایی را به همکاری وادارد. از دستگیری خسرو روزبه، عضو برجسته سازمان نظامیان حزب توده در اوایل کار ساواک نیز یاد میکند. او تأیید میکند که رکن دوم ارتش از سالها قبل میدانسته است که حزب توده تشکیلاتی در ارتش به وجود آورده است. در همین ارتباط با سابقه کشف یکی از مراکز سازمان نظامی حزب در سال 1330 خبر میدهد و این که در آغاز به اهمیت آن مکان(2) پی نبردهاند. مقداری از مدارک به دست آمده به سرهنگ فضلاللهی، نماینده دادستان ارتش، تحویل میگردد که بعدها معلوم میشود خود از اعضای سازمان نظامیان حزب توده است. او اطلاعاتی درباره یکی از منابع خبرچین خود در داخل تشکیلات مخفی حزب توده میدهد: داریوش غفاری (فرزند سرهنگ غفاری) که مدتی بعد خیانتش آشکار میشود و توسط گروه روزبه به قتل میرسد. علویکیا میگوید سازمان افسران کشف و منهدم شد ولی کمّ و کیف سازمان گروهبانها(3) هیچوقت روشن نشد. هنگامی که تشکیلات افسران گرفتار شد، این سازمان را برهم زدند و اعضای آن را بین حوزههای حزبی پخش کردند. عدّهای از این افراد البته به دام افتادند، ولی کل تشکیلاتشان کشف نشد. اعضای آن تشکل هم به قول علویکیا، به تدریج با بهبود وضع زندگیشان، حزب توده و شعارهایش را فراموش کردند. با این حال، علویکیا در اظهارنظری عجیب میگوید که به اعتقاد او عدّهای از همین گروهبانها «خودشان را حفظ کردند و ماندند» و بیست و چند سال بعد، در جریانهای منتهی به انقلاب 1357 نقش ایفا کردند! علویکیا در توضیح دلایل عزل و نصبها در ساواک هم بیشتر از عوامل غیرکاری نام میبرد. برای مثال علت برکناری تیمور بختیار از ریاست ساواک را در سفری میداند که به اتفاق دکتر عالیخانی به امریکا میرود. در ایران شایع میشود که بختیار به مدت دو ساعت به تنهایی با رئیسجمهور وقت امریکا، جان اف. کندی گفتوگو کرده است و همین باعث سوءظن شاه میشود و تصمیم میگیرد رؤسای ساواک، شهربانی و اداره دوم را همزمان عوض کند. اخراج بختیار از کشور و سپس مخالفت او با شاه را هم بیشتر ناشی از تحریکات دیگران میداند. علویکیا معتقد است که در طول دوره اقامت بختیار در خارج کشور (در سوئیس و سپس بیروت و بغداد) وی کاملاً تحت نظر و کنترل اطلاعاتی عوامل ساواک بوده و هیچ اقدام یا ارتباط او با سران عشایر یا مخالفان رژیم شاه از دید آنها پنهان نمانده است. حتی خدمتکار و راننده او را هم ساواک در کنارش کاشته بود و دست آخر، وی به ضرب گلوله همان راننده به قتل رسید. علویکیا این میزان اعتماد تیمور بختیار به اطرافیانش را برای کسی که سالها تجربه کار امنیتی داشته و رئیس ساواک بوده، عجیب میداند. علویکیا برکناری خود از قائممقامی ساواک (در زمان ریاست پاکروان) و اعزام به آلمان در مقام رئیس دفتر ساواک در اروپا را هم ناشی از سوءتفاهم شاه یا سعایت دیگران میداند. دلیل برکناری او چنین عنوان شد که «خیلی با امریکاییها ارتباط دارد و نزدیک است» و ضمناً عوامل بازمانده از دوره بختیار را حفظ میکند. ولی این سخنان را از جانب دشمنانش در اداره دوم ستاد ارتش یا دفتر ویژه میداند، ولی روابط نزدیک با امریکاییها را تکذیب نمیکند و آن را صرفاً دوستی نزدیک با برخی مستشاران نظامی تا حدّ مراوده خانوادگی ـ و البته در آغاز به دستور مستقیم شخص شاه ـ توصیف میکند. با این حال چنین پیداست که شاه به روابط وسیع وی با خارجیها مشکوک بوده است. علویکیا کل تشکیلات ساواک در اروپا را در دوره مأموریت آلمان خود بسیار محدود و شامل ده تا پانزده کارمند میداند که بعدها گسترش یافته است. وظیفه این تشکیلات، تهیه گزارشهای سیاسی و اقتصادی از تحولات اروپا و همچنین زیرنظر گرفتن فعالیتهای مخالفان رژیم شاه و دانشجویان ایرانی بوده است. دفتر آلمان تنها پنج کارمند داشته و خود علویکیا دائماً به شهرهای اروپایی سفر میکرده و با رؤسای دوایر اطلاعاتی کشورهای مختلف به گفتوگو میپرداخته است. وی از مذاکره با برخی از سردستههای مخالفان شاه در اروپا یاد میکند و نیز شماری اقدامات مصالحهجویانه خود: راضی کردن شاه به تمدید گذرنامه شماری از مخالفان ساکن اروپا، یا تلاش برای مذاکره با دانشجویان مخالف رژیم و... او مدعی است که طی سه جلسه با کورش لاشائی، از رهبران سازمان انقلابی، در مونیخ گفتوگو کرده است، ولی در مورد تاریخ و مضمون این گفتوگوها توضیح بیشتری نمیدهد. او خود را فردی معتقد به مذاکره و گفتوگو معرفی میکند. میگوید در میان مخالفان رژیم شاه هم افراد وطنپرستی بودند که حرفهایشان منطقی و درست بود و باید شنیده میشد. از گذشته خود یاد میکند که بعد از کودتای 28 مرداد 32 جلسات مرتبی با فرهنگیان داشته و با آنها به گفتوگو پرداخته است و نقش مؤثری در خنثی کردن فعالیتهای حزب توده ایفا کرده که در آن زمان مهمترین پایگاه خود را در میان فرهنگیان و معلمان تشکیل داده بود. او خود را مبتکر برنامه «تنفرنامهنویسی» معرفی میکند و این روش را تنها راه ممکن برای حل معضل افرادی میداند که زمانی در حزب توده فعالیت داشتهاند. با این ابراز انزجار کتبی، افراد بسیاری توانستند از تعقیب جزایی برهند و به کار و زندگی عادی خود بازگردند. بازنشستگی و خاتمه خدمت علویکیا به سفر شاه به آلمان در بهار 1967 بازمیگردد. مسافرتی که با تظاهرات پرجوب و خروش دانشجویان ایرانی و گروهی از جوانان آلمانی مواجه شد و به درگیری شدید تظاهرکنندگان با پلیس آلمان و در نهایت کشته شدن یک جوان آلمانی انجامید. ماجرایی که از نقاط آغازین حرکتهایی است که به «جنبش دانشجویی» در اروپا معروف است. علویکیا که توصیه کرده بود شاه به برلین غربی نرود، از دلایل خود میگوید و این که سفیر وقت ایران به اصرار آلمانیها دیدار از آن شهر را در برنامه سفر شاه گنجاند. او مسئولان اصلی وقایع پیش آمده را از یک سو بهمن نیرومند از رهبران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و یارانش میداند و از سوی دیگر پرویز خوانساری و «چماقداران»ی که با خود آورده بود تا به نفع شاه تظاهرات کنند و با دانشجویان مخالف درگیر شوند. او شائبه دخالت تیمور بختیار و ارتباط او با کنفدراسیون دانشجویان را نیز مطرح میکند، ولی آن را تأیید نمیکند. همانگونه که وقایع 15 خرداد 42 باعث برکناری پاکروان از ریاست ساواک شد، تظاهرات دانشجویان ایرانی در برلین نیز به برکناری علویکیا از ریاست ساواک اروپا انجامید. او از دوران اقامت خود در اروپا نیز ماجراهایی را تعریف کرده است. یک ماجرای عجیب، واسطه شدن شاه برای فروش غیررسمی سلاحهای آلمانی به عربستان سعودی است و واریز 5 درصد کمیسیون معامله ـ به دستور شاه ـ به حساب حسین فردوست! علویکیا پس از بازنشسته شدن وارد فعالیتهای اقتصادی شده، شرح مفصلی از آن را در گفتوگو با دکتر اعتماد بیان کرده است. آنگونه که خود توضیح میدهد، پس از خاتمه خدمت در اروپا، تمامی ارتباطات وی با دستگاههای اطلاعاتی ایران و همینطور دربار قطع میشود و تلاشهایی که بعدها برای ملاقات با شاه میکند بینتیجه میماند. حتی وساطت دکتر امامی (امام جمعه) هم کارگر نمیافتد و شاه وی را با حضور نمیپذیرد. علویکیا از بیاعتمادی شاه به خود گلهمند است و میگوید چگونه او به من بیاعتماد بود ولی به فردی مانند فردوست اعتماد کامل داشت که در آخر این گونه از آب درآمد! علویکیا چنان که خود در خاطراتش بازگو میکند، همواره در مظان اتهام ارتباط با بیگانه قرار داشته است؛ چه به هنگام نامزد شدن برای عضویت در گروه «کوک» (که با اعتراض نادر باتمانقلیچ و اتهام جاسوسی برای بیگانگان مواجه شد)، چه در زمان تصدی شعبه تجسس رکن دوم ستاد ارتش (که مورد خطاب تیمسار بهارمست قرار گرفت که میپرسید او و رؤسای انگلیسیاش چه هدفی را از راه انداختن غائله حزب توده دنبال میکنند!)، و چه به هنگام تصدی سمتهای مهمی چون معاونت امنیت داخلی و قائممقامی ساواک که پیشتر از آن یاد کردیم. از ویژگیهای خاطرات علویکیا این است که او برعکس بسیاری از همگناناش، انقلاب ایران را نتیجه توطئه مراکزی ناشناخته و مخوف یا دست پنهان انگلیس و امریکا نمیداند. بلکه رژیم گذشته را درگیر بحرانهای درونی عمیقی میداد که به موقع برای شناسایی و رفع آنها اقدام نشد. اما او هم مانند تنی چند از همکارانش در دستگاههای امنیتی و انتظامی کشور که خاطرات خود را نوشتهاند یا تن به مصاحبه دادهاند، از وجود شکنجههای وحشتناک در زندانهای سیاسی در واپسین سالهای رژیم سابق اظهار بیاطلاعی میکند. او اعمال شکنجههای سخت در بازداشتگاههای فرمانداری نظامی تهران ـ در روزهای نخست پس از کودتای 28 مرداد تا کشف تشکیلات مخفی حزب توده ـ را تأیید میکند. ولی رواج شکنجه با روشهای جدید و ابزار و آلات خاص را مربوط به دوران ریاست نصیری بر ساواک و در واقع دوره حاکمیت بلامنازع پرویز ثابتی بر آن سازمان میداند. اگرچه آن را هم این گونه توجیه میکند که در مقابله با گروههای چریکی مخفی و مسلح، بازجویان ساواک راه و روش دیگری برای تخلیه هر چه سریعتر اطلاعات افراد به دام افتاده نمیشناختند. سخن آخر این که علویکیا شایعه نفوذ و حضور ساواک در همهجا را رد میکند و میگوید چنین کاری از هیچ یک از دستگاههای اطلاعاتی دنیا ساخته نیست و از سوی دیگر نیازی هم به این کار نیست. به اعتقاد او چنین تصوری را معمولاً خود دستگاههای اطلاعاتی به وجود میآورند تا قدرتشان را بینهایت و فراگیر جلوه دهند.
پینوشتها: 1ـ از وی کتابی درباره خاطرات خدمتاش و به ویژه کودتای 28 مرداد 1332 و عملکرد رئیس وقت ستاد ارتش منتشر شده است: خاطرات من: یادداشتهای دوره 1310 ـ 1334، (تهران، 1367). 2ـ خانه ستوان حسین مرزوان. 3ـ منظور سازمان درجهداران است.
مجید رهبانی
منبع: جهان کتاب، ش 3-5، ص67
|