گفت و گو با نخبگان تايلند
در طول دوره تصدي خارام، م.ر.سني با كوانگ، يكي از رهبران حزب پاراچاتي پات، يگانه حزب داراي اكثريت مخالف در مجلس همكاري ميكرد.
وقتي از او پرسيدند چرا بعد از تسلط نظاميان از صحنه سياست غايب است ،سني پاسخ داد: اوايل سالهايي كه من در سياست بودم، ميل و محبت و حشر و نشرم با مردم عادي به من روحيه ميداد. هنوز به وضوح به خاطر ميآورم آن روز بديمن در انتخابات سال 1948 را. روزي كه يك نارنجك دستي به سوي من پرتاب شد، اما يكي از رفقا مرا بغل كرد و خودش را انداخت روي من. درست لحظه قبل از انفجار نارنجك من احساس كردم خوابيدهام و به چيزي مثل نخل خرما چسبيدهام. چيزي در دستان من بود اما نتوانستم ببينم چه چيز است.
چون دود مرا فرا گرفته بود. دقايقي بعد من چيزي را كه در دست داشتم ديدم؛ يك طلسم كوچك بود و پيرمردي كه پس از آن آمد تا آن را از من باز ستاند و مرا به عقب ببرد و من از او پرسيدم: چرا طلسم را به من داد و آن را خودش برنداشت تا از او محافظت كند و او گفت چون فكر ميكند زندگي من بسيار ارزشمندتر از زندگي اوست. بنابراين او نميخواست به من صدمهاي برسد.
رفيق من كه در لحظه انفجار مرا حفظ كرده بود خودش بدجوري صدمه ديد. به نحوي كه يكي از پاهايش قطع شد.
در حوادثي مثل اين مورد، برخي اشخاص زندگيشان را به خاطر سلامتي من به خطر انداختند. به نظر ميرسد آنان به من اعتقاد دارند و من هميشه بر اين باورم كه نميتوانم به ايشان پشت كنم و يا به خود اجازه دهم زمين بخورند.
من بايد پيوسته در كنار آنان باشم و بهترين كار را به نفع آنها انجام دهم. آنان حالا حالاها به من نيازمند هستند و من وظيفه دارم با آنها باشم. شايد براي فعال باقي ماندن من در عرصه سياست، طي 40 سال گذشته، اين دليل اصلي بود.
تجربه و تحليل اطلاعات تاريخچه زندگي
در توصيف م.ر.سني چنان كه «دايلدي» ميگويد، قصد ما به طور صريح بيشتر رسيدن به فهم و تفسيري از اجزاء سازندة واقعيت او در جايگاه شخصيت اصلي اين داستان ملي است.
موفقيت يك اعيانزاده در تلاش براي بازگرداندن استقلال كشورش كه به شدت به آن وابسته بود، جاذبه داشت و نيز نفس دل و جرأت، سعه صدر و هوش و حواسي كه در او بسيار مسحوركننده است.
او شاهانه متولد شد، اما در ميان افراد معمولي پرورش يافت و اين دو عامل همه اقدامات گذشته و علل اعتبار او را زير نفوذ خود قرار ميدهد: حمايت از افراد و ملتي كوچك.
ركن مهم ديگر را بايد در توصيف مفهوم مسئوليت او باز جست؛ معنوي گرايي و هنر دوستي او به عنوان عضوي از طبقه اشراف.
وظيفه اجتماعي او در بالاترين سطح، بيشك بر شرافت و عزت نفس شخصي او، وفاداري او در همكاري و همراهي او استوار بود و اين به مقدار زياد ناشي از منشي بود كه سني جوان داشت و اين خود عامل مؤثري در طي مراتب سريع سياسي او بود كه چندان عاري از محنت و دردسر هم نبود.
م.ر.سني از نوادر سياستمداران تايلندي است كه تعلق خاطر به مردم پيوسته براي او يك اصل بوده است. او مقاومت عمومي را در واقع از عزت نفس خود پيريزي و به نحو خاصي به نمايش گذاشت و رنج و زحمت زيادي براي آن متحمل شد.
به طور مثال سال هاي طولاني كه رهبر جنبش آزاد تايلند و رئيس مذاكره كننده كشورش پس از جنگ جهاني دوم بود، سخت كار كرد. او وقتي فكر كرد براي يك هدف قابل احترام ميجنگد، عزم راسخ و پافشاري مومنانه و معني متفاوتي از مسئوليت و تكليف اجتماعي البته با خوشبيني، از خود نشان داد.
او در طول عمر حرفه سياسياش، پيوسته با كساني كه اختلاف فاحش گرايش داشت مقابله كرد. با اين حال او در چارچوب حزبش مايل به مصالحه بوده و خودش را تسليم اجماع و نظر اكثريت مي كرد.
به نظر ميرسد محرك خشنودي او كمتر از آن كه از پذيرش فشار بر گروهش باشد ناشي از به اجرا گذاشتن منويات مورد نظر خودش است. آن چه او را سخت بهم ميريخت، اغلب در مجاورت او بود.
شايد احساسي كه گه گاه از ناهماهنگي خويشان و دوستانش بوجود ميآمد.
او چون يك شخص بالغ آموخته بود كه گروه بايد بتواند قدرت را درست به كار گيرد. او ياد گرفته بود كه بسيار دقيق باشد اما نه در حركت برخلاف جهت گروه، بلكه از آن حيث خطرپذيري كه دشمني گروه را به شكل نپذيرفتن و كنار گذاشتن او بدنبال داشت.
او وقتي نميتوانست گروه را با خودش همراه كند، به منظور حفظ وحدت گروه، فكر مسئله را از كلهاش بيرون ميكرد.
م.ر.سني در تمامي مدني كه اشتغال سياسي داشت، در صف مقدم، انسجام ميان گروهي را كه بسيار زياد مورد نياز جامعه بود، حفظ كرد. او در اين باره ميگويد: «تمامي احزاب سياسي در جامعه تايلند امروز، از نظر كاركرد مردمي داشتن، اغلب سازماندهي پراچاتي پات شدهاند. ما روي اين موضوع مهم رأيگيري كرديم و اين تصميم بوسيله گروه گرفته شد نه رهبر آن. در واقع براي اولين بار اين تصميم اتخاذ شد و رهبر حزب قدرت ناديده انگاشتن آن را ندارد. به طور مثال وقتي من در سال 1976 نخست وزير شدم، نميتوانستم وزراي كابينهام را خودم انتخاب كنم، اين حزب بود كه آنان را بر ميگزيد.
وقتي اكثريت برخلاف ديدگاه من حركت ميكرد البته من سعي ميكردم ايشان را قانع كنم اما جايي كه از عهده اين كار برنميآمدم، ديگر انتخاب و اختياري نداشتم و از تصميم آنان تبعيت ميكردم.
عطش شديد او به دوستي و رفاقت و همكاري و تعاون با اين و آن از ديگر خصوصيات زندگي و گذشته وي است. شخصي حساس كه با مهر و محبت انسان را به سمت خود سوق ميدهد. و اين ميل هر چه بيشتر به بخشش كردن موجب پرورش سايرين ميشود. اشتياقي كه بيان شد همسو با وجهه شخص او به عنوان يك رهبر دانا و مربي، به نزديكي غيرمتعارف او با ساير احزاب پيوند دارد.
در حقيقت به پشتيباني توانايي عام و نفوذ او در چارچوب حزب كه مبناي پيوند عاطفي بين وي و همكاران اوست، در نظر طرفدارانش او مردي رئوف و مهربان در نظر گرفته ميشد كه در فعاليتهاي گروه با جديت شركت ميجست، بويژه در دورهاي پيشاهنگي روابط با هوادارانش را شخصاً بعهده داشت.
م.ر.سني، در آخرين دورة نخست وزيرياش ـ در سالهاي 76 ـ 1975 كه اسم بومي خودمانياش Ruersii Liang Ling بود، يعني زاهدي كه گروهي ميمونناز پرورده كه از اعضاي حزب او هستند او را احاطه كردهاند، در حالي كه بعضي از آنان بر او آب دهن مياندازند و روي او ادرار ميكنند؛ با اين حال دلبستگي او به ايشان تمامي ندارد. حتي همين حالا و با اين سن و سال هنوز مرتباً با هوادارانش در استان هاي دورافتاده ديدار و گفتوگو دارد. خودش در اين مورد ميگويد: «من از سياست دست شستهام پا نه (از آن كناره نگرفتهام) آنها هنوز مرا براي ديدار رفقاي قديمي بيرون ميبرند. من احساس ميكنم ايشان هنوز به من نياز دارند.
از عناصر ديگر در توصيف م.ر.سني خودشيفتگي خفيف اوست كه شايد از چهره شدن او به عنوان يك هنرمند با استعداد كه موقعيت بالايي در خاندان سلطنت دارد و موفقيت او در مقام يك رهبر سياسي بيش از اين، جلوگيري كند.
براي سايرين، م.ر.سني، مردي با اين قابليت و درجه توفيق بسا كه ضعيف و حتي دون پايه جلوه كند. خود بسندگي، فرهيختگي ناشي از تسلط بر خود، رفتار شكل يافته از يك ديوانسالار حكيم و هنرمند را در اختيار او قرار داده است.
با اين حال اعتقادي هست كه كيش شخصيت، عشق او به تيپ خودش، تعليم و تعلم، نقاشي و موسيقي، ساختن زندگي سياسياش را كه آگاهانه او را به سمت مسيرهايي كه خودش آن را كار هنري مينامد، هدايت كرده است.
يعني حالتي كه از خودشيفتگي يك جوان و نياز به حفظ زندگي معنوي او نشأت ميگيرد. اين اجزاي سازنده، چون بخشهاي متشكل از تماميت شخصيت او، خوب تركيب شدهاند. با اين همه اين خودمحوري در او بخاطر رغبت شديد او به رأفت تحتالشعاع قرار گرفته است. كمبود توجه پدر و مادري باقي مانده از گذشته، و محبت در دوره بچگي، در او تأثير عميقي داشته است. او اكنون بايد از بيان اين كه چرا والديناش اوقات بيشتري را صرف بودن با وي نكردهاند راههايي پيدا كند.
البته امكان نخواستن و نتوانستن اين بررسي وجود دارد. و نيز اين كه عنوان بشود اين نقص از او يا آنهاست.
فرزندان جوان طبعاً مايل نيستند به دلايل اجتماعي شرايط فكر كنند. اما اگر پدر و مادرشان از عواطف بيبهره باشند، آنان لابد بيميل نيستند كه به آن بپردازند؛ چنان كه به برخي ناكاميها و شكستهاي پدر و مادرشان.
كمي به عقب برگرديم و از اين حيث به م.ر.سني نگاه كنيم كه با وجود هشتاد سال سن، قادر نيست به خودش بقبولاند كه او كودك بغايت تنهايي بوده و پيوسته حسرت مهر و محبت پدر و مادري داشته است. او اكنون بايد برخي دوستان غيرواقعي را براي گذراندن ساعتهاي تنهايياش جعل كند.
نوشته: ياس سانتا سامبات - ترجمه: مهدي فهيمي
منبع: روزنامه اطلاعات: دوشنبه13 اردیبهشت 1389_ شماره24740