پییر ریتر، مسؤول فنی بازگشت اسرای کشورمان در سال 69
اشاره:
26 مرداد ماه سال 69 مصادف شده است با آزادسازی آزادگان سرافرازکشورمان و به همین منظور برای زنده کردن آن ایام در راستای تجلیل از اسرای عزیز برای نخستینبار پس از حدود 20 سال به سراغ مردی رفتیم که آزاده نیست ولی مسؤولیت ثبتنام اسرای کشورمان را در آن سالها در عراق برعهده داشت: و این مرد کسی نیست جز پییر ریتر سوئیسی که در نوامبر 1984 کار خود را در کمیته بینالمللی صلیب سرخ با مأموریت در کشور عراق آغاز کرده. وی پس از مأموریت در کشور عراق به مدت دو سال و در سمت هماهنگکننده امور حمایتی در لبنان به فعالیت خود ادامه داد. آقای ریتر از آن پس با فواصل مختلف مدتی در مقر اصلی کمیته بینالمللی صلیب سرخ در ژنو و مدتی در مناطق عملیاتی حضور داشت. اندونزی، افغانستان، سودان، تونس، ساحل عاج و آنکارا از جمله کشورهایی هستند که ریتر در هر یک، چند سالی مأموریت داشته است.
وی که از تابستان 2009 (1388) تا به حال نیز در سمت ریاست نمایندگی کمیته بینالمللی صلیب سرخ در ایران اقامت دارد خاطرات و مشاهدات بسیار جالب و بکری در زمینه بازگشت آزادگان کشورمان دارد وی به عنوان نمونه عنوان میکند که از اسرای ایرانی چیزهای زیادی آموخته است: آنان به من نشان دادند که حتی در سختترین شرایط هم میتوان ارزشهای انسانی را پاس داشت.
ـ صلیب سرخ پیشبینی میکرد که مبادله اسرا بین ایران و عراق در آن زمان انجام شود؟
زمان آزادسازی اسرای جنگ ایران و عراق، ما هیچ آمادگی و پیشبینی نداشتیم زیرا صدام به تازگی کویت را اشغال و جهان هم صدام را برای این کار محکوم کرده بود. وقتی که دولت صدام حسین در یک اقدام غیرمنتظره اعلام کرد حاضر است اسرای ایران را آزاد کند، ایران نیز متعاقباً پاسخ مثبت داد و پذیرفت اسرای عراقی را از این طرف آزاد کند، به همین منظور در کمیته بینالمللی صلیب سرخ یک فراخوان عمومی داده شد و نمایندههای زیادی استخدام شدند تا برای انجام عملیات بازگشت اسرا به عراق و ایران اعزام شوند من در آن زمان در نمایندگی کمیته در اندونزی بودم و از زندانهای آنجا بازدید میکردم که باخبر شدم باید به سرعت به ژنو برگردم.
من صبح روز دوشنبه به ژنو رسیدم. تمام شب را در هواپیما بودم و همه وسایلم را نیز برای سفر به عراق آماده کرده بودم. در ژنو نیز تعداد زیادی از همکارانم در کمیته برای اعزام به ایران و عراق و شرکت در برنامههای آزادسازی اسرا در حال آماده شدن بودند. همه همکاران جمع شده بودند تا در اولین فرصت به دو کشور ایران و عراق اعزام شوند. تمام افراد باید وسایل شخصی خود را جمع میکردند و در نهایت جلسه توجیهی برای همه نمایندههای اعزامی برگزار شد. اما نکته جالب این جلسه این بود که تمام اطلاعات جابهجا به نمایندهها اعلام شد! یعنی اطلاعات مربوط به کشور عراق به کسانی داده شد که به ایران سفر میکردند و اطلاعات مربوط به ایران به کسانی که به عراق عزیمت میکردند. طبعاً در هر یک از این دو کشور قوانین خاصی بایستی رعایت میشد؛ به این معنی که پروتکل هر کشوری متفاوت از دیگری بود. به عنوان مثال در ایران کسی کراوات نمیزد که هنوز هم این فرهنگ غالب است ولی نمایندههایی که در عراق باید به دیدن حزب بعث میرفتند ناچار بودند کراوات بزنند. آخر کار این طور شد که همه با لباسهای اشتباه به مقصد مأموریتشان رفتند؛ آنها که به ایران میآمدند همه با کراوات و لباس رسمی بودند و آنها که به عراق میرفتند با کفش و لباس سفر. اینجا باید این را هم اضافه کنم که آن زمان نمایندگانی که به ایران میآمدند بایستی در نزدیکی مرز چادر میزدند و در نتیجه به لباس سفر احتیاج داشتند و نه لباس رسمی. به هر حال کمی دیر متوجه شدیم ولی خوشبختانه من چند کراوات با خودم داشتم که به همکارانم که به عراق عزیمت میکردیم دادم تا آنها بتوانند براساس انتظارات حزب بعث لباس رسمی داشته باشند.
به طور کلی با شروع جنگ بعد از چند ماه در دو کشور عراق و ایران، بازدید از اردوگاههای اسرا توسط کمیته بینالمللی صلیب سرخ شروع شد و در این راستا نیز در ایران دفتر کمیته فعال و کار سادهتر بود ولی درعراق ما دفتری نداشتیم و در ایران برقراری تماس سادهتر و تسهیلات بهتری فراهم بود. من شخصاً مسؤول هماهنگی فنی بازگشت اسرای ایرانی در عراق بودم و انتخاب من به دلیل تجربهای بود که در بازدیدهایم از اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق به دست آورده بودم.
ـ مشاهدات شما در بازدید از اردوگاههای اسرای ایرانی و عراقی در آن سالها به چه صورت بود؟
من فقط در عراق بودم و از اسرای عراقی در ایران بازدید نکردم اما در سال 1369 بود که اسرای دو طرف را به طور مشترک و به هنگام مبادله در مرز دیدم. اولین بازدید من در عراق در سال 1363 (1984) از اردوگاه «موصل 3» بود که البته بیشتر همکارانم چندینبار ازاین اردوگاه بازید کرده بودند. حدود 2 هزار اسیر در این اردوگاه بودند و ما 40 هزار پیام از خانوادههای آنها برایشان به این اردوگاه آوردیم. اسرای ایرانی پس از دیدن پیامها بسیار خوشحال شدند و براساس مشاهدات ما تقریباً زندگی عادیای در این اردوگاه پیدا کردند، یک ماه بعد به ملاقات اسرای ایرانی دیگری در اردوگاه «موصل 1» رفتم. در آن زمان یک سال از نگهداری اسرای ایرانی در آن اردوگاه میگذشت ولی نمایندگان کمیته نتوانسته بودند از آن اردوگاه دیدن کنند. کریسمس 1984 بود که ما برای اولینبار به این اردوگاه رفتیم. با اینکه دو هزار اسیر ایرانی در این اردوگاه وجود داشت ولی سکوت سنگینی بر آن حاکم بود. وقتی به چهره اسیران نگاه میکردم هراس را در چهرههایشان میدیدم. هیچکس داوطلب نمیشد که برای ما کار ترجمه را انجام دهد و همه متعجب بودند که صلیب سرخ از آن اردوگاه بازدید به عمل آورده زیرا تا آن زمان با کسی که از بیرون اردوگاه باشد روبهرو نشده بودند.
ما تنها کاری که توانستیم انجام دهیم ثبتنام از این اسرا بود تا آنان بتوانند با خانوادههای خود مکاتبه کنند ولی به هر حال همچنان باور این موضوع برایشان دشوار بود. این فضا تا سه ـ چهار ماه ادامه داشت تا اینکه کمکم عادت کردند و شرایط اردوگاه «موصل 1» نیز مانند «موصل 3» شد و ارا به ما اطمینان کردند و با مبادله پیامهای خانوادگی از طریق کمیته، جوروانی اردوگاه بهتر شد و حالت عادی پیدا کرد و اعتماد اسرا نیز به کمیته بینالمللی صلیب سرخ بیشتر شد.
ـ زمان مبادله اسرا، صلیب سرخ آماری از تعداد اسرایی که قرار بود مبادله شوند، داشت؟
در سال 1990 در زمان بازگشت آزادگان، 20 هزار اسیر ایرانی را ثبتنام کرده بودیم ولی همچنان 20 هزار اسیر ایرانی دیگر نیز بودند که ثبتنام نشده بودند چون اسامی آنان اعلام نشده بود، ما از گزارشهای مسؤولان ایرانی میدانستیم که چند هزار سرباز ایرانی در عراق هستند که مسؤولان عراقی آنان را به ما نشان نداده بودند.
در آغاز عمليات مبادله، 20 هزار اسیر ایرانی را در طول 10 روز به ایران برگرداندیم و بعد از آن یک وقفههایی به وجود آمد ولی پس از آن نیز توانستیم 20 هزار اسیر دیگر را با ثبت نام در مرز و به هنگام مبادله به ایران برگردانیم که در مجموع بیش از 70 هزار اسیر از دو طرف در این عملیات مبادله و به کشورهایشان بازگشتند.
ـ خبر آزادی اسرایی که ثبت نام نشده بودند چگونه به آنها رسید؟ در ادامه از حس اسرا بگویید...
در واقع وقتی به اسرا اعلام میشد که آنان در روزهای آینده آزاد میشوند بسیار تعجب میکردند؛ وقتی به آنان میگفتیم که فردا آزاد خواهید شد خیلی خوشحال میشدند اما باور آن نیز باریشان دشوار بود. وقتی که آن 20 هزار اسیر ایرانی ثتب نام نشده قرار شد به ایران برگردند هیچ اطلاعی از پیش نداشتند. کاملاً بیاطلاع بودند و ناگهان خبر آزادیشان به آنها داده شد بود در نتیجه این گروه از اسرا به شدت احساساتی شده بودند و من در این میان لحظاتی احساسی خاصی را در رفتار و چهرههای آنها میدیدم.
ـ پس تعداد اسرایی که به ایران برگشتند 40 هزار نفر بود؟
حدود 40 هزار نفر بودند البته تعداد دیگری نیز بودند که در طول جنگ و به دلیل مجروحیت در سال 1369 ـ 1365 در آنکارا بین ایران و عراق مبادله شدند که کمیته بینالمللی صلیب سرخ بر این مبادله نیز نظارت داشت.
ـ از تبادل اسرا در سال 69 صحنهای بود که در خاطرتان باقی مانده باشد؟
در زمان مبادله در سال 69 در مرز صحنه جالبی توجهم را جلب کرد و آن این بود که در هر اتوبوس اسرای عراقی یک روحانی ایرانی بود و زمانی که اسرای عراقی قصد ورود به خاک عراق را داشتند روحانی ایرانی را در آغوش میگرفتند و احساسات زیادی در این صحنهها وجود داشت. همه اسرا به محض ورود به سرزمین خود خاک را میبوسیدند و در مجموع این صحنهها برای خود من بسیار جالب بود.
ـ یادگاریهایی از جمله عکس از آن زمان دارید؟
نمایندگان اجازه عکس گرفتن با اسرا را ندارند، تنها عکسهایی که از مسؤولان کمیته صلیب سرخ وجود دارد مربوط به تبادل اسرای مجروح ایرانی و عراقی در سال 1363 و 1364 در آنکارا است، در زمانی که برای بازدید به اردوگاهی میرفتیم از قبل باید هماهنگیها صورت میپذیرفت زیرا محدودیتهای زیادی وجود داست. گاهی ما در اردوگاههای اسرا آزادتر از بغداد بودیم چون ممنوعیتها در شهر زیاد بود ولی در مجموع وقتی پس از آزادسازی اسرا در سال 1369 سفری به تهران داشتم دیدم که فضای تهران آزادتر بود.
ـ اسرای ایرانی سؤالات خاصی از شاه داشتند؟
ما به عنوان کارمندان یک سازمان بشردوستانه موظفیم بدون توجه به مسائل سیاسی و نظامی فعالیت کنیم. یادم هست وقتی به اردوگاههای اسرای ایرانی میرفتیم این اسرا بسیار دوست داشتند با ما صحبت کنند و اطلاعاتی از ما بگیرند که در خط مقدم جبههها چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است ولی ما نمیتوانستیم تحت هیچ شرایطی با اسرا در این زمینهها صحبت کنیم. بسیاری از اسرایی که کمپهای آنان در نزدیکی مرزهای ایران بود در آرزوی ورود ارتش ایران برای آزادسازی خود بودند.
ـ اگر فردی در یک جنگ اسیر کشور دیگری شود چگونه میتواند پیام خود را به صلیب سرخ برساند؟
مسلماً اسیر جنگی نمیتواند شخصاً پیامی به کمیته صلیب سرخ بدهد، چون مقامات آن کشور ممکن است که محل نگهداری اسرا را مخفی نگه دارند. خانواده و مقامات کشور متبوع اسیر هستند که باید مدارک و مشخصات لازم را به کمیته صلیب سرخ برای پیگیری وضعیت اسرا ارائه کنند، ولی باید بدانید که این روند زمانبر است زیرا هنوز هم مشاهده میکنید که بعد از 23 سال از پایان جنگ ایران و عراق برخی به دنبال مفقودان خود میگردند.
ـ با توجه به اینکه شما سالها در ایران حضور داشتهاید فیلمهای داستانی و مستند ایرانی را که موضوعشان درباره اسرای ایرانی تهیه شده است، چقدر با واقعیتها منطبق میبینید؟
البته خیلی از این فیلمها و مستندها زیرنویس انگلیسی ندارند و من متوجه گفتوگوها نمیشوم اما طبیعتاً تفاوتها و تشابهاتی وجود دارد ولی بیشتر نتیجه کار حاصل نگرش فیلمساز به موضوع است. حقیقتاً باید اسرا به عنوان مشاور در این موارد نظر بدهند زیرا ما فقط روزها به اردوگاههای اسرا میرفتیم ولی واقعیت چیزی است که وقتی اسرا در اردوگاهها تنها بودند اتفاق میافتاد.
علیرضا رمضانپور
منبع: خردنامه همشهری، ویژه نامه پایداری، مرداد 1390، ص46