شماره 114 | 18 ارديبهشت 1392 | |
برای دبیرستان البرز که اکنون آن را دبیرستان ماندگار
مینامند هفته پیش، وقتی با خبر شدم به مناسبت روز معلم، محسن کاظمی، نویسنده و پژوهشگر
شناخته شده انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در دبیرستان البرز برای دبیران و اساتید این
مدرسه سخنرانی دارد؛ برآن شدم تا همراه وی شوم تا ضمن تهیه گزارش، خاطرات دور
گذشته خود را مرور کنم. خاطراتی که در اوج جنگ تحمیلی و در زیر موشک بارانهای
تهران برای من و بسیاری از دانشآموزان رقم خورد. چه حس غریبی بود که با صدای آژیر
و اعلام وضعیت قرمز به زیر نیمکتها و زیرزمین های مدرسه پناه میبردیم. هنوز
هم که از کنار میدان فردوسی میگذرم، با دیدن ساختمانی که مورد اصابت موشک قرار
گرفت، وحشت و اضطراب دوران نوجوانی به چشمانم میدود که دلآشوب از خود و
همکلاسیها میپرسیدم چه فاجعهای رخ میداد اگر فقط چند صد متر اینطرفتر موشک
فرود میآمد؟؟!! عصری وارد کوچه البرز شدیم. چشمانم بر در و دیوار ساختمانهای
پیرامون مدرسه دودو میزند. با دیدن آقای شعبانی نگهبان پیر مدرسه ذوقزده به کاظمی
معرفیاش میکنم: «این آقای شعبانی بیش از 35 سال است که اینجاست و هنوز...» از
بوی پراکنده بهار در فضای سرسبز مدرسه سرمست میشوم. خرامان خرامان به سوی محل
مراسم پیش میرویم. هنوز قرآن تلاوت میشود. در مقابل سن (در واقع پلکان ورودی
ساختمان کهنسال مرکزی) جایی برای نشستن مییابیم. گرچه وجودم در میان جمع است، اما ذهنم در آسمان خاطرات گذشته و
تاریخ مدرسه در پرواز است. از پنجرهی ذهن و خیال به تماشای تصاویر یکایک دبیران
فیزیک، جبر وآنالیز، ریاضیات جدید، شیمی و همکلاسیهایم؛ محمدکاظم کاظمی پور،
علیرضا کشاورز جود، حامد کبیری، خسرو کبیری، اسماعیل محسنی، علیرضا محمودی و...
نشستهام. فصل امتحانات را از کتاب خاطرات ورق میزنم، درحالی که با بچهها در فضای
مشجر مدرسه قدم میزنیم، بحث میکنیم که احتمال آمدن چه سؤالاتی در درس حساب و
دیفرانسیل است... وقتی اعلام میکنند: «وقت تمام است» نگرانی تمام وجودم را فرا
میگیرد من هنوز پاسخ سؤال آخر را کامل ننوشتهام... چقدر به ما سخت می
گرفتند... «بهنظرت، توصیه بکنم که کتاب خاطرات دکتر مجتهدی را بخوانند؟»
پرسش کاظمی بود که رشتهی خیالم را پاره و به میان جمع پرتابم کرد. میگویم
چرا که نه! اصلاً معلم و دانشآموز این مدرسه ندانند که دکتر مجتهدی کِه بوده و چه
کرده یک عیب و نقص است. یکی از دبیران در حال سخنرانی است، و به نوشتهای از روحانی
مدرسه در سردرِ مدرسه اشاره میکند که «تربیت باید قرآنی باشد». خب، از کاظمی میخواهند که برای سخنرانی پشت تریبون قرار بگیرد.
هنگام آمدن به مدرسه برایم گفت که از مدرسه با وی تماس گرفته و از خط و خطوط سیاسی
مدرسه برایش گفته و هشدار دادهاند که فقط در چارچوب روز معلم صحبت کند! این موضوع
سخت ناراحتش کرده و میگفت من یک پژوهشگر تاریخم و مرا چه به موضوعات سیاسی؟! او
این حرفها و چارچوبها را نسبت به خود توهین میدانست؛ میگفت اگر نبود احترام به
مقام معلم و قولی که از پیش دادهام هرگز به چنین برنامهای پا نمیگذاشتم. گفت بنا
داشتم از وقایع اعتصاب معلمین در اردیبهشت 1340 و حمله مأموران رژیم شاه به معلمان
معترض در روز 12 اردیبهشت صحبت کنم. در اثر این حمله معلمی به نام ابوالحسن خانعلی
در اثر اصابت گلوله جانباخت و همین موضوع باعث سقوط دولت شریفامامی و به روی کار
آمدن دولت امینی شد، و محمد درخشش به وزارت فرهنگ رسید. اما... حالا منتظرم ببینم کاظمی با این قید و بند از چه صحبت خواهد کرد.
تبریکی به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) و فرا رسیدن روز معلم گفت و وارد بحث
شد. از جریان مبارزه با رژیم پهلوی گفت که معلمان و دانشآموزان در آن نقشی اثر
گذار داشتند. اینکه وقتی اعضای حزبملل اسلامی دستگیر شدند 27 نفر آنان معلم
و دانشآموز بودند. از میان همایشان است احمد احمد، معلمی که به جهت فعالیتهای مبارزاتی
سهبار دستگیر و به زندان شد، و سختیها و شکنجههای بسیاری را تحمل کرد. از دیگر
معلمانی که به زیرساختهای فکری و اندیشهای توجه داشت، میتوان به محمود
هاشمیان اشاره کرد. معلم مدرسه علوی در سال 1340. کسی که به دلیل شک و شبهه در خصوص
حقوقی که از دولت میگرفت یک سال پیش (1339) به دیدار آیتاللهالعظمی بروجردی رفت.
آیتالله دریافت حقوق از دولت را بلااشکال میداند اما مشروط به اینکه در هر ساعت
درسی، پنج دقیقهی آن را به مباحث خداشناسی بپردازد. هاشمیان از آن پس در پایان هر
کلاس ریاضی چنین میکند و از این روست که دریچههای رحمت و معرفت بهسوی او باز
میشود. هاشمیان ریشه مشکلات کشور را فرهنگی میدید و حل آن را در گرو ترویج کتاب و
کتابخوانی و افزایش علم و آگاهی میدانست. او پنجاه سال در مدارس و دانشگاه تدریس
کرد و در تمام این مدت یکسوم از حقوقش را صرف خرید کتاب و توزیع آن در مکانهای
عمومی مانند مساجد، هیئتها، مدارس، اتوبوسها و... کرد و در هر مناسبتی به
اطرافیان خود کتاب هدیه میداد. اولین کتابی که خرید و توزیع فراگیر کرد کتاب زینب
قهرمان کربلا نوشته دکتر عایشه بنتالشاطی بود، که وی
برکت کار خود را از چنین آغازی میداند. روش و سبک ترویج کتاب آقای هاشمیان امروزه
تحت عنوان «book crossing» (کتاب در گردش) به شکل یک کمپین کتابخوانی در
اروپا و آمریکا شکل گرفته و سیستم یافته است. روشی که از آن به «کتابت را جا بگذار»
هم یاد میشود. کاظمی در قسمت دیگری از سخنانش به روش معلم مرحوم حسن نیّرزاده که به شیوه
خاصی به کلاساولیها درس میآموخت اشاره کرد. روشی که بعدها آقای فردوس حاجیان شبیه آن را در کار
تعلیم خود پی گرفت. سخن پایانی کاظمی چنین بود: «من خشنودم از اینکه در چنین
مدرسهای که تاریخی نزدیک به یک قرن دارد هستم. شما حتما تاریخ این مدرسه را بهتر
از من میدانید. ولی اگر اطلاعی ندارید به شما توصیه میکنم خاطرات دکتر مجتهدی را
که در ایران منتشر شده است، بخوانید.» نمیدانم در کلام پایانی کاظمی چه سحری بود که کارگزاران
جلسه را بههم ریخت. آقای دارابی (روحانی حاضر در جلسه) بهشدت غیض کرد و
برآشفت و خشمگین خود را به بالای سن رساند و خطاب کرد: «ای آقای پژوهشگر شما
نمیدانید این آدم (مجتهدی) وابسته به رژیم شاه بود؟! این آدم با پیروزی انقلاب به
کشور فرانسه گریخت و با یک زن فرانسوی و مسیحی ازدواج کرد! روحانی حاضر که بهشدت
از ذکر نام دکتر مجتهدی بهخشم درآمده بود خطاب به کاظمی گفت کسی جرئت نکرده بود که
اسم رضاشاه را در این مدرسه بیاورد، اما پیارسال فلان مسئول این کار را کرد و حال
امروز نام این مفسد در این جا برده شد...» من که از این اتفاق شوکه شده بودم، خیلی
دلم میخواست که او دلایل مفسد و خائن بودن دکتر مجتهدی را ذکر کند اما جز سخنان
فوق و شبیه به آن که یکسری کلیات بود چیزی نگفت. کاظمی که از بیحرمتی نسبت بهخود ناراحت و رنجیده بود درصدد ترک
جلسه برآمد. اما با اصرار من و دوـ سه معلم دیگر در جلسه باقی ماند. پیش ما نشست و
گفت من از بابت توهین بهخود ناراحت نیستم. ناراحتم از اینکه نمیتوانم بهعنوان
یک پژوهشگر در جمعی علمی و در میان دبیران نابغه این کشور حتی یک کتاب را توصیه
بکنم. دائم از من میپرسید مگر من ارزشگذاری و مثبت و منفی و بد
و خوب کردم که این روحانی چنین برآشفت؟! من به حال این مرز و بوم متأسفم که در یکی
از بهترین و بنامترین مدارس و کانونهای علمآموزی چنین رفتارهای غیر منطقی صورت
میگیرد! میگفت: وای بر ما که قرار است فرزندانمان در چنین فضاهایی تعلیم و تربیت
یابند! جلسه رسمی با این اتفاق نامیمون و اهدای هدایایی به معلمین به آخر
رسید، اما برخوردهای پایانی برخی دبیران و انجمن اولیا و مربیان که به دیدن کاظمی
آمده و ضمن ابراز تأسف از این نوع مهماننوازی از او دلجویی میکردند باعث آرامش وی
گردید. به خانه برگشتم و برنگشتم، برنگشتم چرا که تمام فکر و ذکرم در
مدرسه البرز ماند و برخورد غیرمنطقی که در حق یکی از دلسوزترین پژوهشگران این
سرزمین روی داد. این آن مدرسهای نبود که من میشناختم، مدرسهای که قدردان
خدمتگزاران خود بود. نه! این آن مدرسه نیست. تأسفی که به کاظمی دستداده بود حالا
خوره فکر و جان من شده است. وقتی به تاریخ این مدرسه و خدمات دکتر مجتهدی میاندیشم
و درکنار این اتفاقات قرار میگیرم غرق در اندوه میشوم. مگر دکتر مجتهدی که بود و چه کرد؟... دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی بعد از اخذ دیپلم متوسطه در سال
1310 راهی اروپا شد. در فرانسه ابتدا به دانشگاه لیل و بعد سوربون رفت و سه
دیپلم عالی فوق لیسانس در آنالیز عالی - مکانیک مایعات - آئرودینامیک و
هیدرودینامیک عالی (قسمت ریاضی) دریافت کرد. و با ارائه رسالهی «حل برخی مسائل
مکانیک مایعات» موفق به اخذ دکتری شد. او در دوره دانشجویی (نه بعد از انقلاب و
فرار!) با یک دختر فرانسوی به نام آتنا ازدواج کرد. ادامه زندگینامه او به نقل از سایت صدا و سیمای مرکز گیلان به
شرح زیر است: «در 26 شهریور 1317 به همراه همسر فرانسوی خود به ایران بازگشت و
در همان سال با سمت دانشیار ریاضی در دانشکده علوم و دانشسرای عالی به تدریس
پرداخت. پس از پایان خدمت نظام وظیفه (با درجه افسری) از اول مهرماه 1320 به
دانشکده فنی تهران انتقال یافت و تدریس قسمتهای مختلف ریاضیات این دانشکده را بر
عهده گرفت و همچنان صاحب کرسی درس آنالیز ریاضی بود. یکی از افتخارات و خدمات ارزنده استاد، موفقیت او در تأسیس
دانشگاه صنعتی شریف است؛ که پس از تدوین اساسنامه دانشگاه و انتخاب هیأت امنا از
شخصیتهای برجسته کشور، احداث ساختمانها، کارگاهها و آزمایشگاههای مجهز، انتخاب
و دعوت استادان ممتاز و شایسته از اول مهرماه سال 1345 افتتاح گردید و در حال حاضر
یکی از مهمترین و معتبرترین مراکز علمی و دانشگاهی کشور است. دکتر مجتهدی پس از سالها تدریس در دانشگاههای مختلف در سال 1350
پس از ارتقاء به رتبه ده استادی به درخواست خود بازنشسته شد، اما پس از بازنشستگی
مشاغل حساس و مهمی را به عهده گرفت. وی با توجه به تجربیات گرانبهای خود در دانش
ریاضی و سوابق درخشان تحصیلی، کتب و آثار ارزنده و معتبری در زمینه ریاضی تألیف
کرد. بسیاری از تألیفات او جزء کتابهای درسی دورة متوسطه و دورههای عالی قرار
گرفت. جبر و آنالیز، مکانیک اجسام جامد و سیال، حساب جامع و فاضل، آنالیز، آنالیز
عالی از تألیفات دانشگاهی اوست.» باید توجه کرد که دکتر مجتهدی هیچ گاه از کشور نگریخت و تا اوایل
سال 1358 هم به ریاست خود در مدرسه البرز ادامه داد. اما بعد از مهندس بازرگان رئیس
دولت موقت خواست فرد دیگری را جایگزینش کند، «تا وي بتواند براي معالجه چشمش به
خارج كشور برود. دكتر مجتهدي پس از عمل چشم در ژنو به ايران بازگشت، اما در سال 61
مجدداً براي معالجه نوهاش كه از بدو تولد دچار عارضه قلبي بود به خارج كشور رفت.
در اين ايام دكتر مجتهدي خود نيز دچار نارسايي قلبي شد و چند بار سكته قلبي را پشت
سر گذاشت و سرانجام در سال 1376 در شهر نيس دار دنيا را وداع گفت.» مجتهدی وصیت کرده بود تا پیکر او را در
زادگاهش به خاک بسپارند. اما با مخالفت آتنا (همسر فرانسویاش) در همان شهردفن شد.
آنچه که دکتر را رنجور و در 89 سالگی عقربه زندگیاش را متوقف کرد، مرگ دخترش بر
اثر ابتلا به سرطان بود. دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران (به مدیریت و مسئولیت آقای عباس
سلیمی نمین) در بخش تلخيص و بررسي كتب تاريخي، گزيدهاي از كتاب «خاطرات دكتر
محمدعلي مجتهدي» را به نقد كشيده است. در پایان این نقد آورده است: «هرچند برخي معتقدند علت برخورد قوي وي (مجتهدی) با مردان محمدرضا
پهلوي همچون شريفامامي، رياضي، علم و... علاوه بر نازل بودن سطح دانش آنان، عضويت
رئيس مدرسه البرز در فراماسونري فرانسه بود و درواقع با برخورداري از چنين
پشتوانهاي وي ميتوانسته اينچنين با قدرت در برابر مفاسد درباريان بايستد، اما به
نظر نميرسد اين استدلال چندان جامعيت داشته باشد؛ زيرا حتي با اين فرض آقاي مجتهدي
ميتوانست در صورت تمايل وارد زد وبندهاي سياسي و اقتصادي شود و منافع شخصي خود را
بيشتر تأمين كند، در حالي كه آقاي مجتهدي با هر پشتوانهاي كه داشت خود را از روابط
حاكم بر مناسبات رايج اقتصادي، سياسي و... دور نگهداشت و به طور چشمگيري از اين
پشتوانه به منظور تقويت شيوه مديريتي خود بهره جست و همواره تلاش كرد تا در سلك يك
شخصيت علمي و دانشگاهي محفوظ بماند.» گفتنی است، دانشگاه صنعتی شریف به پاس خدمات دکتر مجتهدی کتابخانه
دانشگاه را بهنام وی نامگذاری کرده است. از مدرسه البرز هم اکنون به «دبیرستان
ماندگار البرز» یاد میشود، درحالی که ذکر نام دکتر مجتهدی در آن ممنوع است، این
سؤال بزرگ در ذهنم نقش میبندد، که این مدرسه چه روند و روالی را در مسیر تاریخ
پیموده که ماندگار شده است؟ میپرسم، با حذف تاریخ و بخشی از هویت فرهنگی، برای خود
چه شناسنامهای دستوپا خواهیم کرد؟! خدا را شکر میکنم که هنوز بزرگانی از سر صدق و انصاف برای شناخت
خادم از خائن در این مرز و بوم تلاش میکنند، و قدر خدمتگزاران را میدانند،
چنانکه در مهر 1387 «چهار نهاد علمي - كانون فارغالتحصيلان دبيرستان البرز،
دانشگاه صنعتي شريف، دانشكده فني دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتي اميركبير - در
آخرين روزهاي ماه مهر، صدمين سالروز تولد دكتر محمدعلي مجتهديگيلاني را در تالار
شهيد چمران دانشكده فني دانشگاه تهران گرامي داشتند. در اين مراسم غلامعلي
حدادعادل رئيس كميسيون فرهنگي مجلس، علينقي مشايخي، لطفالله مكرمي، بهزاد اشتري
و همایون
خرم سخنراني كردند. رئيس سابق مجلس شوراي اسلامي همچنين يادآور شد: «مجتهدي از
عاليترين دبيران پايتخت دعوت كرد و در عين حال سختگيري پدرانهاي براي تربيت عالي
دانشآموزان در پيش گرفت. نتيجه اين نوع مديريت اين بود كه 20 سال بعد، زماني كه
تصميم بر اين شد دانشگاه دولتي تاسيس شود، از او خواستند دانشآموزان خود را جمع
كند تا در يك كارزار علمي، پايه دانشگاهي بزرگ را بنا نهد. در واقع بذري را كه در
البرز افشانده بود در دانشگاه صنعتي درو كرد. او دانشگاهي تاسيس كرد كه امروز چرخ
صنعت ما به دست فارغالتحصيلان آن دانشگاه ميچرخد.» او در پايان سخنان خود گفت: «ما به اين مرد خدمتگزار و مردان شبيه
به او احترام ميگذاريم. اگر امروز ميتوانيم انرژي هستهاي داشته باشيم مديون
زحمات اين فرهيختگان هستيم. اگر تلاش جوانان ما به ثمر رسيده بدين علت است كه آنها
روي شانههاي افرادي ايستادهاند كه در گذشته خود را براي اين كشور فدا كردهاند.»
سردبیر ۱- کتاب چمران / رهی رسولی فر / انتشارات روایت فتح
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=1749 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |