◄ انتشار فراخوان دهمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی ایران ◄ آغاز انتشار مجموعه تاریخ شفاهی فرماندهان دفاع مقدس ◄ اجرای طرح ثبت تاریخ شفاهی جهادگران شهریار ◄ برگزاری نخستین دوره کارگاه ادبیات شفاهی در قزوین
نظریه تاریخ شفاهی-۴۶ نویسنده: لین آبرامز Lynn Abrams مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
بعضی از دغدغههایی که دربارة فقدان توازن قدرت در رابطههای مصاحبهای مطرح شدهاند امروزه چندان جنبة اضطراری ندارند. دست کم تشدید علاقة رسانهها در فرهنگ غربی به ابعاد و زوایای مختلف زندگی خصوصی مردم و بسط «فرهنگ اعترافگری» که آنان را تشویق به نقل صریح و آزادانة داستان زندگیشان در برابر عموم میکند بدین معناست که اعتراف مسائل خصوصی دیگر به جلسات رواندرمانی اختصاص ندارد. زنان نیز تحت تأثیر نشریات زرد و زنانه و رسانههای صوتی و تصویری به خوبی به این گرایش عمومی خو گرفتهاند. استقبال مردم از آشنایی با مشکلات و تلاشهای روزمرة شخصی مخاطبان و نمایش بعضی از خصوصیترین زوایای زندگی مردم در برنامههای واقعیتنمای تلویزیون به قول سامرفیلد حاکی از این است که «زنان با انواع و اقسام برنامههای اعترافگیرانة رسانهای آشنا شده و از میان آنها یکی را که با موقعیت خودشان تناسب بیشتری دارد به عنوان الگو برمیگزینند و سپس پا به میدان مصاحبة تاریخ شفاهی میگذارند.»(1) بدین ترتیب، بسیاری از پاسخگویان با اعتماد به نفس به انتظاراتی که از آنان به وجود آمده جواب میدهند و قادرند نقش خود را طبق انتظارات مصاحبهگر ایفا کنند، یعنی خودشان را مشتاقانه در کانون داستان مینشانند، عواطفشان را بروز میدهند و همچون یک اندیشمند بدون رودربایسی دربارة تجربه ذهنی زنانهشان حرف میزنند. از آن گذشته، رشد تاریخ زنان و انتشار گزارشهای مربوط به نقش اجتماعی آنها چارچوب مناسبتری را برای داستانهای انفرادی زنان پدید آورده است. اما همواره با افراد و گروههایی مواجه خواهیم شد که تکیه بر روایتهای غالب و رایج برای بیان تجربیاتشان را دشوار خواهند یافت و به همین بهانه نیز به دنبال اطمینان خاطر و آسایش روحی و روانی خواهند بود. مثلاً زنان و مردان همجنسباز مُسن که سالیان سال مجبور بودند هویت جنسیشان را پنهان یا سرکوب کنند در زمرة کسانی قرار میگیرند که دوست دارند داستان زندگی منسجمی بسازند، زیرا تجربههای گذشته و معنایی که از آن تجربیات در ذهنشان ترسیم شده به هیچ وجه به زبان و در چارچوب فرهنگی جامعة ولنگار امروز قابل بیان نیست. ورود فمینیستها به موضوعاتِ مُنبعث از بیناذهنیت در مصاحبه، تأثیرات فراگیری بر اجرای تاریخ شفاهی گذاشته است. اکنون مفهوم یا تصور برخورد بیناذهنی در مصاحبه برای مورخان شفاهی به یک امر معمولی بدل شده و فکر آنان را به کار انداخته تا دربارة شیوههای تولید داستانهای خاطرهآمیز بیندیشند. سؤالات مطرحشده از سوی فمینیستها اکنون قابلیت اجرا و کاربرد در رویة تاریخ شفاهی را دارند. دعوت مایکل فریش به اتخاذ رویة «مرجعیت مشترک»(2) بین مصاحبهگر و مصاحبهشونده، که در واقع تلاشی است برای «تقسیم عادلانة مرجعیت فکری» تا به وسیلة آن بتوان حالت سلسلهمراتبی را در فرایند پژوهش کاهش داد، یکی از همین واکنشهاست که در فصل هشتم بدان میپردازیم.
رویه عملی (اجرا)
ترغیب پژوهشگران به تعمق دربارة نقش خودشان در فرایند مصاحبه و برخورد شفاف با بیناذهنیتهای حاکم بر محیط مصاحبه اکنون به امری عادی بدل شده است. اما چگونه باید این توصیه را عملی نمود؟ ارائة اطلاعات دربارة هویت مصاحبهگران به سادگی ممکن است، اما خواننده از کجا بداند که با این اطلاعات چه باید بکند؟ اینکه مخاطب از جنسیت، قومیت و طبقة اجتماعی مصاحبهگر مطلع باشد فایدهای ندارد مگر آنکه بداند خصوصیات مذکور چه تأثیری بر مصاحبهشوندگان داشته است. آمیختن تحلیل تمامعیار و عمیق از ساز و کار بیناذهنیت در برآیند نهایی پژوهش به دشواری ممکن است. |