◄ تاريخ شفاهي با خاطره گوييهاي ادبي وهنري و رمانتيك تفاوت دارد ◄ ارایه تاریخ شفاهی شهدای دانشجوی در قالب الکترونیکی ◄ ثبت تاریخ شفاهی گروه سرود آباده ◄ تالیف زندگینامه و اقدامات مهدی ابراهیمیدریانی به صورت تاریخ شفاهی ◄ خاطرات سید محمد صدر 20 جلد میشود ◄ برپایی ششمین نمایشگاه تازههای منابع كتابخانه دفتر ادبیات انقلاب ◄ تصویب بیش از 1300 واژه نظامی
نظریه تاریخ شفاهی-۴۲ نویسنده: لین آبرامز Lynn Abrams مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
با این وجود، داوسون و دیگران گوشزد کردهاند که پاسخگویان در سر و ریخت دادن به داستانهایشان، برساختههای فرهنگی(1) را تصادفی انتخاب نمیکنند. در هر فرهنگی انواع و اقسام هویتها جولان میدهند که برخی از آنها غالب یا هژمونیک، ایدهآل یا مطلوب و بعضی دیگر نیز آلترناتیو یا ویرانگر هستند. این هویتها در هر جامعهای همگی بر دوش گفتمانها به گردش درمیآیند و در قالبهای نوشتاری و دیداری و شنیداری عرضه میشوند. با این وجود، هر چند خزانه چنین احتمالاتی نامحدود است اما توانایی انتخاب یک هویت از میان آنان را قید و بندهای قدرتمند هژمونیکِ یک فرهنگ ریشهدار قرص و محکم «شکل میدهد».(2) انسانی که از همه «فراز و نشیبها»ی زندگی سربلند بیرون میآید دوستداشتنیتر است و احتمال دستیابی او به اطمینان خاطر در قیاس با کسانی که دائماً خود را ملامت میکنند، به مراتب بیشتر است. رابرت که داستانش را در صفحات قبل گفتیم، از دسته اول به شمار میآید. از این قضیه میتوان فهمید که برای ارائه داستان به مردم یا مخاطبان باید از قالبهای مقبول کمک گرفت. مثلاً در فرهنگ جامعة غربی، مردان ترجیح میدهند خود را در قالب هویت «نانآور سختکوش» به نمایش بگذارند تا یک شوهر زنذلیل یا بیکار وامانده از همه جا. تجزیه و تحلیل کاترین کوهلر رایسمان(3) از روایت کارگر معلولی به نام «بِرت» که همسرش را طلاق داده بود و علیرغم شواهد آشکار از درماندگی در زندگیاش تقلا میکرد تا تصویر «یک کارگر مسئولیتپذیر و شوهر وفادار»-ارکان اصلی ویژگیهای غالب مردانه در فرهنگ- را در مصاحبه از خود به نمایش بگذارد، خواندنی است.(4) عدهای از کارگران سابق بخش معادن و ساخت و ساز که جانستون(5) و مکایور(6) به عنوان موضوع پروژهشان دربارة مخاطرات بهداشتی صنایع سنگین از آنها مصاحبه گرفتند نیز از منظر روحیات و خلقیات «مرد سرسخت» اواسط قرن بیستم به پرسشها پاسخ میدادند. آنان در کار با مواد خطرناک از پوشیدن لباس ایمنی یا گذاشتن ماسک روی صورتشان امتناع میکردند و آن را کار بچههای «تیتیشمامانی»(7) یا «سوسول»(8) میدانستند. این مردان به علت شرایط خطرناک محیط کارشان از پا افتاده بودند، اما همچنان در مصاحبهها با تکیه بر هویت «مرد سرسخت» در مورد خود قضاوت میکردند و حتی حاضر نبودند خود را قربانی شرایط ببینند. یکی از همان معدنچیان میگفت:«خب معلومه الآن دیگه جون و حال کار کردن ندارم؛ اما همة عمروم رو کار کردم ... خیلی برام زور داشت اون روزی که بهام گفتن دیگه نمیتونم کار کنم. به غرورم برخورد، میتونی اینو بفهمی؟!»(9) گفتمان از هر نوعی که باشد، مثل گفتمان مذکور دربارة مردانگی، بین جامعه و فرد دست به دست میشود. دائماً میرود و میآید و شکل تازهای میپذیرد، اما اصل ماهیتش معمولاً دستنخورده باقی میماند. ما از این حالت به «مدار فرهنگی»(10) یاد میکنیم. این اصطلاح را ریچارد جانستون برای توصیف «تولید، گردش و مصرف فرآوردههای فرهنگی ... [و] قالبهای ذهنی» وضع نمود که شیوة مفیدی در توضیح علت و چگونگی پیوند ذهنیت یا تبلور «خود» در بازنماییهای عمومی است.(11) رابطة میان گفتمانهای محلی یا خصوصی با بازنماییهای ملی یا عمومی را مدار فرهنگی میگویند. اینگونه نیست که داستانها و تجربیات محلی یا شخصی لزوماً تحت تأثیر قالبهای ملی یا عمومی باشند، اما «قالبهای عمومی فراگیر که در قیاس با گونههای محلی، داستان زندگی انسانها را با ادبیات و الفاظی انتزاعی و تعمیمیافته به تصویر میکشند، برای خودشان دورانی دارند که به شرایط ملموس و عینی تاریخی وابسته نیست ... |