◄ بانک اطلاعاتی تاریخ شفاهی انقلاب فعال میشود ◄ تاریخ شفاهی تلاشهای دهه شصت در حوزه سینمای انقلاب ◄ احداث باغ موزهها و مراکز فرهنگی دفاع مقدس برای ثبت تاریخ شفاهی ◄ ثبت تاریخ شفاهی سبک زندگی 210 خانواده شهید ◄ برگزاری کارگاه آموزش تاریخ شفاهی در هرمزگان ◄ انتشار مصاحبه تاريخ شفاهي امين فقيري ◄ ثبت تاریخ شفاهی دفاع مقدس کاشان ◄ دسترسی به فایلهای صوتی مرکز مطالعات تاریخ شفاهی آمریکا در کتابخانه مجلس ◄ انتشار یازدهمین شماره فصلنامه اینترنتی 15 خرداد 42 ◄ برگزاری نشست تاریخ محلی قوچان ◄ بررسی تطبیقی حوزههای نجف و قم ◄ نقد «همه مردان شاه» و «انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی» ◄ خاطرهنویسی رضا میرکریمی از عملیات خیبر ◄ نوستالژی دهه ۶۰ در تلویزیون ◄ انتشار کتابهای «ادبيات شفاهي و فرهنگ ملي ما» و «شيوه زندگينامهنويسي»
نظریه تاریخ شفاهی-۳۶ نویسنده: لین آبرامز Lynn Abrams مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
ویکتور ترنِر، مردمشناس، میگوید: «باید با ذهنیتمان رابطهای عینی داشته باشیم».(1) روی سخن او با بحث بازاندیشی در رشتههای قومشناسی و مردمشناسی بود که عموماً در شیوهای به نام مشاهدة مشارکتی بر آن تأکید میکردند و تندترین نقدها بر عینیت نیز از همین نقطه شروع شد. تا دهه 1980 بحث بازاندیشی به چند رشته راه یافته بود و امری ضروری و سودمند به حال تحقیقات دیده میشد، هر چند مورخان شاید در برابر انتقاد از رویکرد عینی به تحقیقات از همه بیشتر سرسختی نشان میدادند. از سوی دیگر، مورخان شفاهی تغییر رویکرد از گردآوری اطلاعات به سمت تحلیل روایتهای خاطرهای را آغاز کرده بودند و لذا تحلیل متون رواییِ تولیدشده در شرایط نامأنوس برای بسیاری از اصحاب حرفة تاریخ، برای آنها مشکلاتی به بار آورده بود. این مورخان شفاهی بودند که نظریهها و چارچوبهای مفهومیِ ابداعی در سایر رشتهها مانند ادبیات، زبانشناسی، روانشناسی و مردمشناسی را پذیرا شدند. در دهه 1990 ذهنیت به یکی از عناصر مفید و مثبت پژوهشهای تاریخ شفاهی تبدیل شده بود. مورخان شفاهی همزمان با تلاش برای راهیابی به ژرفای تجربههای شخصی انسانها، اندیشه در هویت خود را نیز به پژوهشگران توصیه میکردند. پس از آنکه مشخص شد هویتهای ذهنی کاملاً در محیط و فضای پژوهش حضور دارند و بر نتایج کار تأثیر میگذارند، مورخان نفس راحتی کشیده و تفسیر داستانهای خاطرهآمیز را با اطمینان بیشتری انجام دادند. البته در این اواخر نظریههای پساساختارگرایانه نیز بر رویکردهای مورخان به ذهنیت بیتأثیر نبوده است. مثلاً با تبعیت از نظریة رونالد بارتس(2) ساختارها را قیودات ایدئولوژیکی هر روزهای میبینند که (در پرسشها و مفروضات مصاحبهگر) باید صادقانه برملا شوند؛ لذا طبقة اجتماعی نه یک ساختار «عینی» بلکه ساختاری ذهنی است که جامعه برای نگاه به خودش وضع و علما نیز نظریههایش را تأمین نمودهاند. یا اینکه ساختارهای مذکور قادرند بر گفتمان هر روزه دربارة مفاهیم «رسمی» رفتار ایدهآل اِعمال قدرت کنند. این نوع نگاه مورخان به ساختارها تحت تأثیر نظریة میشل فوکو(3) شکل گرفته است. اشارة ویژة فوکو به گفتمانهای رایج دربارة رفتار «صحیح» جنسی و ساز و کار کنترل بدن زنان در قرن نوزدهم و بیستم را میتوان مثال آورد. در این دو قرن بیش از آنکه چنین کنترلی به واسطة توصیههای قانونی صورت گیرد با اندیشهها و نظریههای تنزهطلبانه دربارة پوشش، دانش جنسی و رفتارهای اخلاقی زنان صورت میگرفت که همسالان و خود زنان در اجرای جدی آن نقش مؤثری ایفا میکردند. بدین ترتیب فوکو به مورخ توصیه میکند که درونی شدن گفتمان را بفهمد و ساختارهایی را که ما بر خود تحمیل نمودهایم، بشناسد. به گفته ژاک دریدا،(4) عمل تفسیر گفتار و زندگی روزمره را باید همچون عمل خواندن متن فرض کنیم، مثل کاری که دانشجوی ادبیات میکند و فرقی هم ندارد که گفتار یا زندگی روزمره متعلق به گذشته باشد یا حال. ژاک لاکان(5) نیز ریشه و خاستگاه چنین متونی را ذهن انسان میداند.(6) اندیشههای مذکور و نظریههای برگرفته از فیلسوفان مدرن چنان تأثیری بر مورخان گذاشت که اساساً «خود» انسان را فاقد مرکز یا هسته به تصور درآوردند-یعنی فدقد هسته ثابت، فاقد هویت واحد و پایدار؛ آنچه که فرد به دنیا و به دیگران یا خودش نشان میدهد، ساعت به ساعت تغییر میکند. لذا مورخان شفاهی با توجه به درگیری خودآگاهی یا ذهنیت فرد با گفتمانهای موجود در جامعه نتیجه گرفتند که «خود» محصول یک فرایند گفتگومحور است. |