نظریه تاریخ شفاهی-۳۴ نویسنده: لین آبرامز Lynn Abrams مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
«خود» منسجم او سه بار در طول زندگیاش تخریب شده بود: بار نخست وقتی که فهمید فرزند تنی والدینش نیست؛ بار دوم وقتی پدر و مادر واقعی خود را شناخت و هویت دینی مادرش را فهمید، و سومین باز نیز وقتی که متوجه شد تلاشهایش برای نزدیک شدن به خانواده و مذهب واقعیاش سرانجامی ندارد. فرانسیس و انسانهایی با شرایط مشابه او پس از کشف واقعیات به یک نقطة پایان میرسند، اما این حس غالباً آنان را دچار بحران درونی یا عدم اطمینان خاطر میکند زیرا شناختی که از کیستی خود داشتند، متلاشی میشود. بازسازی و ترمیم «خود» بعد از آشکار شدن چنین واقعیاتی بسیار دشوار و زمانبر است.(1) از این رو، ارائة یک روایت منسجم از خودشناسی برای بعضیها به راحتی ممکن نیست. خاطرهپردازی(2) با سالمندان، به خصوص کسانی که از اجتماع منزوی شده یا در آسایشگاهها به سر میبرند، از شیوههایی است که به کمک آن میتوان خودشناسیِ افراد آسیبدیده از اختلال اجتماعی، طرد از خانواده و دوستان و فقدان استقلال را به آنان بازگرداند. جوانا بورنات از تحقیقی میگوید که با کاربرد درمان به شیوه خاطرهپردازی تلاش میکردند «حس ارزش فردی را در سالمندان احیاء نمایند». همچنین معلوم شده است که با بیرون کشیدن تاریخ زندگی از ذهن و حافظة مردم میتوان آنان را تشویق نمود تا نیازهای فردی آینده خود را بر زبان بیاورند که بدین ترتیب کمک مؤثری به غنیسازی برنامههای مراقبتی و ارائة خدمات میشود.(3) قطعاً هر کسی با وقوف بر کیستی و اعتقاد به ارزشمندی خودش و برخورداری از توان ابراز این ارزش در میان مردم در واقع از یکی از ارکان رفاه و سلامت اجتماعی بهرهمنده شده است.
خاتمه نظریههای مربوط به «خود» و شناخت نحوه شکلگیری خودشناسی توسط انسانها با توسل به داستان زندگی قید و بندهای زیادی را از دست و پای مورخان شفاهی گشوده است زیرا بستری تحلیلی فراهم میسازند که در محیط آن میتوان بیوگرافی را با تاریخ و داستان فردی را با تفسیرهای کلی به هم آمیخت. اکنون میدانیم که هر گاه فردی ماجرای رویداد یا تجربهای را برای ما نقل میکند احتمالاً در حال بیان مطلبی دربارة خود و جایگاهی است که برای خودش در جامعه تعریف کرده. از این پس، تشخیص جایگاه آن داستان در یک شِمای بزرگتر برعهدة ماست زیرا به قول پورتِلی:«تاریخ بدون داستانهایش موجود بیمحتوایی است».(4) بهترین راه راهیابی ما به خویشتن انسانها توسل به داستان زندگی است، اما همواره باید بدانیم که هیچ داستان زندگی طبیعی یا لایتغیری وجود ندارد زیرا دائماً در حال آفرینش و بازآفرینی است. پس نقش پژوهشگر در آفرینش روایت «خود» که در مصاحبه تولید میشود، بسیار کلیدی و حساس است. در فصل بعدی جزئیات این رابطه را تشریح خواهیم کرد.
فصل ۴
ذهنیت و بیناذهنیت
مقدمه مصاحبة تاریخ شفاهی عملاً مکالمهای است بین پژوهشگر و راوی که معمولاً راوی در آن به سؤالات مصاحبهگر پاسخ میدهد، لذا داستانِ نقلشده در این تعامل در واقع دستاورد ارتباط بین دو انسان است که هر کدام در این فرایند سهمی از خود را به میدان میآورند. امروزه در نظریة تاریخ شفاهی قائل به وجود دو ذهنیت(5) در مصاحبه هستند که طی تعامل با یکدیگر به تولید پدیدهای موسوم به بیناذهنیت(6) دست مییابند؛ پدیدهای که در کلمات راوی پدیدار میشود. در این فصل نظریههای مرتبط با این اندیشه را بررسی میکنیم. مقصود از ذهنیت عبارت است از اجزاء تشکیلدهندة خودشناسی انسان، هویتی که به مدد تجربه در وجود او شکل گرفته است، ادراک، زبان و فرهنگ انسان-به عبارت دیگر خزانة عاطفی او (در مقابل عینیت(7) که مفهوم بیطرفی یا موضع بیغرض در آن مستتر است).(8) آنچه ما به طور خاص در بافت تاریخ شفاهی دنبال میکنیم این است که بدانیم مصاحبهشونده چگونه با تکیه بر ساختههای فرهنگی موجود در گفتمان عمومی میتواند برای خود هویت یا موضع فاعلی(9) بسازد. مقصود ما از بیناذهنیت در بافت تاریخ شفاهی در واقع رابطة بین مصاحبهشونده و مصاحبهگر است یا دینامیک بینِ فردیِ(10) موقعیت مصاحبه و همچنین فرایندی که بازیگرانِ صحنة مصاحبه به وسیلة آن با یکدیگر همکاری میکنند و روایت مشترکی(11) را میآفرینند. مصاحبهگر با کلام، عمل و حالات بدن خود در مصاحبه از ذهن و حافظة راویاش روایتی را بیرون میکشد؛ هر مصاحبهگری شگرد مخصوص به خود را دارد و طبیعتاً کلمات متفاوت و حتی شاید داستان متفاوتی را بر زبان مصاحبهشوندهاش جاری سازد.
|