◄ ثبت تاریخ شفاهی رزمندگان حوزه بهداشت و درمان در دفاع مقدس ◄ تاریخ شفاهی فعالیتهای قرآنی در استان مرکزی تدوین میشود ◄ آغاز طرح تدوین تاریخ شفاهی وقایع سال 1388 از سوی حوزه هنری ◄ گردآوری تاریخ شفاهی شهرستانهای خراسان رضوی در دستور کار قرار دارد ◄ تاريخ شفاهي ستاد پشتيباني و امداد امام (ره) کتاب شد ◄ واکاوی تاریخ شفاهی مازندران ◄ دومین جشنواره «ما مردم مشهد» و تاریخ شفاهی ◄ انتشار نکتههای کاربردی در مصاحبه برای خاطرات شفاهی ◄ «خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)» به چاپ پانزدهم رسید ◄ حضور 70 هزار نفر در مسابقه مطالعه خاطرات معصومه آباد ◄ خاطرات نیم قرن فعالیت میلاد کیایی در «راز آشکارا» ◄ توجه مردم روسیه به خاطرات «پس از کرملین»
نظریه تاریخ شفاهی-۲۸ نویسنده: لین آبرامز Lynn Abrams مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
جذابیت کار خانم لیند در اینجاست که او بعضی از مفاهیم انتزاعی و پیچیده دربارة روایت و زبان را با مثالهای معمولی و همهفهم توضیح میدهد. دادههایی که وی از آنها استفاده میکند دستاورد مصاحبههایی است که با عدهای از سفیدپوستان طبقة متوسط آمریکا دربارة گزینههای شغلیشان انجام داده بود. انتخاب موضوع شغل بدین علت بود که فرایندهای نقل داستان زندگی را به خوبی نمایش میداد زیرا به اعتقاد لیند انتخاب شغل «یکی از مؤلفههای ضروری ابراز خویشتن(1) به شمار میآید».(2) عبارت پرسشی «چه کاره هستید؟» یکی از استراتژیهای ارتباطیِ بسیار شایع در میان طبقة متوسط کشورهای صنعتی غرب است که در بسیاری مواقع بهانة آغاز گفتگوی دو یا چند فرد را فراهم میسازد و حتی هویت و پایگاه اجتماعی افراد را نیز برملا میکند. پاسخگو در جواب این پرسش باید چیزی دربارة خود بگوید و شنونده بر اساس پاسخ او مفروضات جدیدی میسازد. بهتر است برای تببین این نکته از خودم مثال بزنم. مثلاً پاسخ من به چنین سؤالی بسته به اینکه چه کسی آن را بپرسد و در چه موقعیتی مطرح شود یکی از این موارد خواهد بود: «استاد دانشگاه»، «مورخ» یا «من تاریخ تدریس میکنم». هر یک از پاسخهای مذکور به مفروضات مختلفی در ذهن پرسشگر دامن میزند. پاسخ «استاد دانشگاه» این فرض را در ذهن شنونده پدید میآورد که من تحصیلات دانشگاهی دارم (درست)، از طبقة متوسط اجتماع هستم (غلط) و سبک زندگی یا اولویتهای فرهنگی خاصی دارم (مثلاً موسیقی سنتی را به موسیقی پاپ ترجیح میدهم-غلط). اما وقتی خودم از برچسب «استاد دانشگاه» برای معرفی شغلم استفاده میکنم بدین معناست که بدم نمیآید تا شنونده نیز من را با چنین مفروضاتی بشناسد.
شیوههای مختلف برای روایت «خود»
تیپشناسی از نوعی که در بالا ذکر کردیم کاربرد جهانی ندارد و این به نوبة خود مشکلساز است. به ما انتقاد میکنند که خود-روایتگری از نوعی که متکی بر تصور «خود»ِ مستقل و متفرد میباشد به بعضی از گروهها و فرهنگها قابل تسری نیست. در قرن نوزدهم روایاتی از نسل اول بردگان آفریقاییتبار آمریکا گردآوری شد. ویلیام اَندروز(3) مینویسد برای آنکه گزارش خودزیستنامهای این بردگان بتواند حس همدردی خوانندة سفیدپوست را برانگیزد و شکاکیت او را برطرف سازد باید به دو چیز توسل میکرد: نخست آنکه برده «انسان و برادر» خوانندگان روایت است، و دوم اینکه راوی راستگو و قابل اعتمادی است.(4) با این وجود، بردگان راوی در رعایت مبناییترین قراردادهای خودزیستنامهنویسی نیز با مشکلاتی مواجه میشدند مثلاً عبارت آغازین خودزیستنامه که تاریخ و محل تولد، نسَب خانوادگی و مواردی از این دست را مشخص میسازد دربارة بردگان به شکل دیگری بیان میشد و همین امر نیز اعتبار روایت آنان را زیر سؤال میبُرد. در اینجا بخش کوتاهی از روایت اَندی اَندرسون اهل ایالت تگزاس را ارائه میکنیم که در قالب پروژة سازمان پیشرفت کارخانجات در سال 1937 با وی مصاحبه شده است:
«من اسمم هستم اَندی جِی اَندرسون و من تولد شد در مزرعیه ارباب جَک هایلی در استان ویلیامسون توی ایالت تگزاس. ارباب هایلی بودش مالک خونوادهای من و دوازده تا خونوادهای ذیگه. چطوری من گرفت اسم اندرسون به جای هایلی؟ این جوری هستم، پاپام مالِ ارباب اندرسون بودش که اونو فروخت به ارباب هایلی، خب اسم اندرسون روش موند. اونا به من میگفتن هایلی اما بعد از تسلیم، اسمم عوضی شد به اندرسون تا مثل اسم پاپام شدی.» |