◄ بررسی ارتباط خاطره نویسی با تاریخ شفاهی ◄ تدوين تاريخ شفاهي جانبازان شيميایي بالاي 50 درصد ◄ برگزاری ششمین دوره کارگاه آموزشی تاریخ شفاهی در همدان ◄ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و 61 جلد کتاب تاریخ شفاهی ◄ آغاز فعالیتهای میدانی طرح «تاریخ شفاهی دفاع مقدس در لارستان» ◄ انتشار تاريخ شفاهي پايگاه مقاومت نبوت ◄ بیش از 200 كتاب خاطرات شفاهی پتانسیل و ارزش فیلم شدن دارند ◄ نصرتالله تاجیك خاطرات خود را به واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب ارائه كرد ◄ بررسی کتاب «شرح اسم» ◄ دیدار عباس کیارستمی و جانبازان شیمیایی روایتگر ◄ نهضت ملی نفت در آذربایجان به روایت اسناد و خاطرات ◄ انتشار ترجمه دیگری از خاطرات آخرین سفیر آمریكا در ایران
نظریه تاریخ شفاهی-۲۴ نویسنده: لین آبرامز Lynn Abrams مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
طبق دیدگاهی که تطور خود را در قرن هجدهم، نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا پشت سر گذاشت «خود» اساساً موجودی فطری است که به ضرب و زور جنسیت، نژاد و باورهای مذهبی به فرد به ارث میرسد. این همان نظریه ذاتگرایی(1) است، یعنی مفهومی که معتقد است «خودیت» هر انسانی را ویژگیهای پایدار و فطری او میسازد-مثلاً پندارههایی که همه زنان طبیعتی مادرانه دارند، مسیحیت مافوق تمام ادیان دنیاست، همه سفیدپوستان بر سایر نژادها برتری دارند. امروزه خیلیها با نظریة ذاتگرایی مخالفند؛ زیرا معتقدند به تبعیض جنسی، نژادپرستی و تعصب دامن میزند. هیچیک از ما چیزی به نام ذات یا به عبارتی یک حس لایتغیر، ناب و پایدار از خودمان نداریم. طبق دیدگاه جدید، ما با ذاتی که هویتمان را تعیین کند زاده نمیشویم. هویت، خودیت و کیستی ما در محیط فرهنگی و اجتماعی و در بستر ارتباط با دیگران ساخته میشود. گفتمانهای متعددی در ساخت خودیت ما مداخله میکنند؛ مثلاً ممکن است زنان، خود را صاحب ویژگیهای مادرانه تلقی کنند زیرا دائماً در معرض این پیام متراکم و لاینقطع بودهاند که احساسات مادرانه در فطرت همه زنان دنیا به ودیعه نهاده شده است. تحکیم چنین باوری مستلزم تعامل تجربههای بدنی و مادی فرد با تجربههای فرهنگی و گفتمانیِ هر روزة اوست. ما در فصل کنونی ابتدا میخواهیم ببینیم که چرا خودیت انسان یک ساخت فرهنگی است. ساخت مذکور در تبلور زبانی ما از خود که محصول روایت یعنی داستانهای منقول دربارة خودمان است، جان میگیرد. نقل داستان دربارة «خود» در واقع بخشی از فرایند «شکلگیری خود»(2) است. نقل داستان زندگی، زمینهساز ظهور مفهومی به نام «خود»ِ اعترافگر(3) شده است. طی سدههای متمادی در اروپا لفظ اعتراف تداعیگر افشاگریهای خصوصی فرد مسیحی گناهکار در پیشگاه یک کشیش آمرزندة کلیسای روم بود و عملی خصوصی محسوب میشد. به دنبال وقایع عصر اصلاحگری،(4) بحث توبه برای بعضی از مسیحیان ابعادی عمومی پیدا کرد. اما در فرهنگ سکولار دهههای اخیر اعترافگرایی تبدیل به روشی شده که افراد با تمسک به آن در فرهنگ عمومیِ افشای نفس(5) شرکت میکنند. چنین پدیدهای در جوامع غربی به وسیلة رسانههای مکتوب و صوتی-تصویری، در لابهلای سطور خودزیستنامهها، با تکیه بر مشاورههای گسترده، درمانگران، و آشکارسازی نفس ترویج یافته است و برای آنها امر نامأنوسی تلقی نمیشود. چهرههای مشهور، زندگینامة خود را تا پیش از سیسالگی مینویسند؛ مصاحبه با آنها نیز یک پیوست رسانهای محسوب میشود؛ «نمایشهای واقعگرایانة»(6) تلویزیونی از برنامههای رایجی است که به شرکتکنندگان اجازه میدهد مسائل و رویدادهای زندگیشان را در یک اتاق اعتراف به یکدیگر یا به «برادر بزرگ» اعتراف کنند. این رویه تا بدانجا پیش رفته که به روابط ما با دیگران در اینترنت نیز سرایت کرده است به طوری که از سال 2000 به این سو افشای جزئیات خصوصی زندگی شاهد افزایش چشمگیری بوده است. تحولات مذکور باعث شده تا شرمساری نسبت به تاریخ زندگی در میان مردم کاهش یابد. حتی گفتهاند که خود-روایتگری از ویژگیهای تفکیکناپذیر مدرنیته است. انسانها بدین وسیله با نقل داستانی دربارة خود، هویتشان را برملا و معرفی میکنند. شاید بتوان گفت تاریخ مردمی بدان گونه که امروزه در رسانههای صوتی-تصویری و مکتوب عرضه میشود، عموماً از داستان زندگی شخصی انسانها تأثیر میپذیرد؛ برنامههای تلویزیونی شجرهشناسی، شرح مصور تاریخ جنگها و سایر رویدادها، و حتی پوشش خبری رویدادهای اخیر در تلویزیون تنها به چند گزارش شخصی برگزیده و انگشتشمار که واقعه را «از منظری شخصی» روایت میکنند بها داده و آن را در مقیاس یک انسان پایین میآورند، اما مهم اینجاست که به جای تکیه بر نظر کارشناسان یا اشخاص صاحبنفوذ شدیداً بر مشاهده فردی انسانها تمرکز دارند. در نتیجه، درک ما از تاریخ روز به روز به درک ما از «خود» نزدیکتر میشود.(7) البته این یک روال یا قاعدة همیشگی نبوده است. در اروپا نیز پیش از قرن نوزدهم مانند سایر نقاط دنیا خود-روایتگری بدین شکل اجرا میشده که راوی نه از موضع فرد خودمختار بلکه از منظر گروه یا قوم و قبیلهاش به نقل داستان میپرداخته است، یعنی هیچوقت خود را فاعل یا قهرمان داستان معرفی نمیکرد. چنین دریافتی در مورد فرهنگهای ملل و اقوام نیز صادق است. مردمشناسی به نام گاسدورف(8) در این زمینه میگوید:«فرد برای خود وجودی منفک از دیگران قائل نیست، و نه تنها در برابر دیگران خودنمایی نمیکند بلکه در یک نوع وابستگی متقابل با دیگران به نقل ماجرای خود میپردازد.».(9) وی میافزاید:«خودزیستنامهنویسی در موقعیت متنی فرهنگهایی که خودآگاهی از «خود» اساساً وجود یا معنا ندارد، اتفاق نمیافتد».(10) |