● تاریخ شفاهی لشکر ده سیدالشهدا(ع) تدوین میشود
● تفاهم برای تدوين تاریخ شفاهی پیشکسوتان ورزش و ارامنه گیلان
● ضبط 250 ساعت مصاحبه برای طرح تاریخ شفاهی مطبوعات خراسان
● اجرای طرح تاریخ شفاهی زندگی شهید آیتالله مدنی
● برگزاری کارگاه خاطرهنویسی و تاریخ شفاهی در استان مرکزی
● انتقاد از شیوه اکنون پرداختن به تاریخ شفاهی
● نقد راوی و روایت، ضرورت حوزه تاریخ شفاهی
● تاریخ شفاهی فراتر از مصاحبه است
● انتشار تاریخ ادبیات کودکان ایران در سالهای 1340 تا 1357
● خاطرهنویسی دو فرمانده سپاه پاسداران
● دو روزشمار برای سالهای پس از انقلاب
● روایت خاطرات کاروان زائران صلح سوریه با فیلم و کتاب
● خاطراتی از سالهای مبارزه روحانیت با رژیم پهلوی منتشر شد
● افتتاح خانه فرهنگ ایثار و مقاومت
● پیشبینی پرفروشی خاطرات یک فوتبالیست
● انتشار ترجمه خاطرات ملاله
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۵) به کوشش: محسن کاظمی انتشارات سوره مهر دفتر ادبيات انقلاب اسلامى
آزادى و توهم بايكوت دفعات قبلى كه در زندان بودم، با وجود آن همه كتك، شكنجه و بازجويى و دادگاه، چشم اميد به آزادى و ادامه راه و مبارزه داشتم. اما اين بار زندان فرق بسيارى با دفعات قبلى داشت، نه شكنجهاى، نه بازجويى و نه دادگاهى و نه كورسوى اميدى. از نظر روحى و روانى به هم ريخته و افسرده بودم. از نظر جسمانى نيز خيلى تحليل رفته و از ناحيه پا صدمات جدى ديده و معلول بودم. بلاتكليفى و بىخبرى از سرنوشتم و بىاطلاعى از وضعيت فاطمه، تمام فكر و ذهنم را اشغال كرده و آزارم مىداد. در اين مدت چند بار مرا به زيرهشت بردند، ولى از تهديد، شكنجه و كتك خبرى نبود. فقط به اصطلاح نصيحتم مىكردند و گاهى در صحبتهايشان وعده آزادى مىدادند. من علت اين نوع برخورد را نمىدانستم و در هالهاى از ابهام دست و پا مىزدم. تا اينكه متوجه شدم از طرف صليب سرخ جهانى و كميته حقوق بشر، تحت حمايت هستم. بعدها حاج آقا محمد مهرآيين به من گفت: «در آن زمان، من براى معالجه در انگلستان بهسر مىبردم. خبر رسيد كه احمد درگير و دستگير شده است. از ناحيه پا دچار معلوليت شده و قرار است پاهايش را قطع كنند. ناخنهايش را كشيدهاند و شكنجههاى سخت بر او وارد مىكنند. از اين رو دانشجويان مسلمان خارج از كشور در انگلستان، با اين تفاصيل اسم تو را به صليب سرخ دادند و آنها درصدد بودند تا تو را يافته و با تو مصاحبه كنند و وضعيتت را پىگيرى كنند و بهبود بخشند.» من در آن زمان اطلاعى از اين اقدامات دوستان در خارج از كشور نداشتم. به همين خاطر رفتار ساواك برايم سئوالبرانگيز بود. گويا صليبسرخ پس از اطلاع از وجود من، به ساواك مراجعه و درخواست ملاقات مىكند. به همين دليل ساواك بناى خوشرفتارى و نرمخويى را با من گذاشت تا چهره كريه خود را منطقى جلوه دهد. اين كارها مقدمهاى بود تا من در ديدار با صليب سرخ، از رفتارهاى خوب(!) و انسان دوستانه(!!) آنها بگويم. اوايل فروردين يا ارديبهشت 56، چهار نفر از صليب سرخ جهانى به همراه يك مترجم و پزشك، به سراغم آمدند. آنها مىخواستند گزارشى از وضعيتم تهيه كنند. ساواك خواست كه اين ملاقات زيرهشت باشد. من گفتم آنجا نمىآيم، اگر مىخواهند به اتاقم بيايند. آنها به اتاقم آمدند، همه را بيرون كرده و در را بستند. حتى بىحضور مأمورين شروع به صحبت كردند. ابتدا قول دادند مطالبى را كه از من مىشنوند، نزد خودشان نگهدارند و به ساواك انتقال ندهند. آنها تمام قسمتهاى بدنم، چشمها، گوشها، بينى و دهان و... را معاينه كرده و ضربان قلبم را گرفتند. كمر و بدنم را نگاه كردند. |