همایشی با محوریت تاریخ شفاهی، مفهوم و روش و زمینههای جستوجوی آن در حوزههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جهان عرب، توسط مرکز عربی تحقیقات و مطالعات سیاسی از 21 تا 23 فوریه 2014 (دوم تا چهارم اسفند 1392) در بیروت برگزار میشود.
خـاطـرات احمـد احمـد (۵۸) به کوشش: محسن کاظمی انتشارات سوره مهر دفتر ادبيات انقلاب اسلامى
وقايعى از پس هم
چند روز پس از ملاقات با تقى شهرام، دستور رسيد كه خانه تيمى خيابان بوذر جمهرى (15 خرداد) را تخليه كنم و خانهاى ديگر اجاره كنم كه امكان ماندن خسرو و پرويز نيز در شبها، در خانه تيمى خيابان سبلان باشد. همسرم به جهت مهارتى كه در اين كار داشت، ظرف مدت كوتاهى، مكان مناسبى را حوالى ميدان قيام (شاه) نزديك هنرستان فنى امام صادق عليهالسلام يافت. بعد كمى اسباب و اثاثيه دست دوم از ميدان فوزيه (امام حسين) خريديم و به آنجا برديم. در صحبت با صاحبخانه نام خود را «احمد اكبرى» و شغلم را كارگر كارخانه سيمان در آبيك قزوين معرفى كردم و گفتم كه من در طول هفته به خاطر دور بودن محل كارم، يكى دو روز بيشتر به اينجا نمىآيم و خانمم هم بيشتر نزد پدر و مادرش است. مالك آنجا بيوهزنى بود كه چند بچه يتيم را سرپرستى مىكرد و از اينكه خانه را به افرادى كه خيلى كم حضور دارند، اجاره مىداد، خوشحال بود. موقعيت خانه به نحوى بود كه اگر كسى براى دستگيرى ما از در اصلى وارد مىشد، ما از طريق بام و كوچه ديگر امكان فرار داشتيم. گفتنى است در اين مدت هر وقت موقعيت خانه به خطر مىافتاد يا حالت مشكوكى مىيافت، من چند روزى به مغازه سراجى رضوى متعلق به آقاى محمدباقر صنوبرى واقع در سهراه سليمانيه مىرفتم و در آنجا پنهان مىشدم. يا اگر لازم بود كه خانم و بچهام همراهم باشند، به يكى از اتاقهاى خانه شهيد اسلامى واقع در خيابان ايران مىرفتيم. جالب اينكه شهيد اسلامى آنقدر به من اطمينان داشت كه حتى كليد در خانهاش را به من داده بود. در مرداد ماه سال 54، پس از ترورهاى پيش آمده در چند ماه گذشته، ساواك دست به جستجو و دستگيرى گسترده مبارزين زد و منطقه به منطقه آنها را دنبال كرد. ساواك براى اين كار ابتدا محل و منطقه را قرق مىكرد و سپس به جستجوى كوچه به كوچه و خانه به خانه مىپرداخت. يك روز عصر ساواك از خيابان مولوى تا ميدان قيام، تا نزديك هنرستان امام صادق عليهالسلام بعد خيابان صاحب جمع را تا سر قبر آقا محاصره كرد و عمليات جستجوى خانه به خانه را براى يافتن مبارزين آغاز كرد. ما آن روز به طور اتفاقى در خانه تيمى سبلان بوديم و چون دير شد به خانه امن خيابان مولوى برنگشتيم. صبح زود، با صداى ضرباتى كه به در مىخورد بيدار شدم. از پنجره كه به بيرون نگاه كردم، ديدم ايرج پشت در است. تا در را به روى او باز كردم، نفسى تازه كرد و چهره گرفتهاش باز شد. پرسيد: «شما ديشب به خيابان مولوى نرفتيد؟» گفتم: «مىبينى كه نه!». سپس تعريف كرد كه شب گذشته آن منطقه در محاصره بوده و ساواك به دنبال چريكها و مبارزين خانه به خانه جستجو مىكرده است و ما هم دير از قضيه مطلع شديم. ساعت 11 شب بود و كارى از دستمان برنمىآمد و نمىتوانستيم اطلاع دهيم و فكر مىكرديم كه تيم شما ضربه خورده باشد. مطلع شديم كه در شب حادثه، ساواك صاحبخانه را شماتت كرده كه چرا از طريق بنگاه اتاقهايش را اجاره نداده است. و بعد گويا به او شماره تلفن مىدهد تا به محض حضور ما در آنجا، با آنها تماس گرفته و موضوع را اطلاع دهد. ما نيز با درك وضعيت جديد ديگر به آنجا مراجعه نكرديم. فقط حدود پانزده روز بعد همسرم به آنجا رفت تا سر و گوشى آب دهد. آن بيوه زن رفتارش نسبت به گذشته فرق كرده فاطمه را خيلى تحويل گرفته به او احترام و تكريم كرده بود. فاطمه هم حواسش كاملاً جمع بود و مىدانست كه آن زن فكرى در سر دارد. صاحبخانه مىپرسد: «اين ده ـ بيست روز كجا بوديد؟» فاطمه جواب مىدهد: «با شوهرم دعوا كرده بودم، الان هم آمدم بپرسم اينجا مىآيد يا نه؟» آن زن مىگويد: «نه! از آن موقعى كه شما رفتهايد، او هم به اينجا نيامده است.» خلاصه فاطمه او را حسابى سركار مىگذارد و براى او توضيح مىدهد كه ما با هم اختلاف داريم و قهر هستيم. آن زن پس از آوردن چاى مىگويد: «تا تو اين چايى را بخورى، من چند دقيقه بروم بيرون و زود برمىگردم.» تا او پايش را از خانه بيرون مىگذارد، فاطمه دنبال او مىرود و مىبيند كه وى به طرف هنرستان مىرود. مقابل هنرستان باجه تلفن عمومى بود. فاطمه قصد او را درمىيابد و بلافاصله از آنجا دور مىشود. پس از آن ديگر هيچ گاه دنبال اسباب و اثاثه نرفتيم. پس از اين ماجرا، همسرم خانه ديگرى در خيابان گرگان (شهيد نامجو)، كوچه سلمان فارسى يافت. صاحب آن مرد تركى بود كه در خيابان مازندران قهوهخانهاى داشت. ايرج را به عنوان برادرخانمم و دانشجو معرفى كردم و تأكيد كردم كه بيشتر روزها نزد ما مىآيد. او كه مردى خوش برخورد، سهلگير و عادى بود، حتى قرارداد كتبى با ما منعقد نكرد و به همان توافق شفاهى اكتفا كرد. طى اين توافق دو اتاق تو در تو به مبلغ شش هزار تومان وديعه با اجارهاى معين در ماه در اختيار ما قرار گرفت. در اين خانه امن، برخى شبها، ايرج نيز نزد ما مىماند. در هفته همسرم دو يا سه شب بيشتر به اين خانه نمىآمد و اگر هم مىآمد، ايرج نيز آن شب مىآمد تا مراقب باشد من با او بحث و تبادل نظر نكنم. سازمان از اينكه من نظر او را هم تغيير دهم هراس داشت. |