شماره 138    |    15 آبان 1392

   


درنگی بر کارکرد تاریخ شفاهی در تاریخ معاصر ایران

عمده کارکرد تاریخ شفاهی در این حوادث نقشی تبیینی آن برای پرکردن خلاهای اطلاعات این حوادث تاریخی است تا ارائه تصویری از آن‏ها با توجه به مقتضیات تاریخی هر دوره برای محققان و مخاطبان، به نحوی که بسیاری از موضوعات تاریخی با ارزش که در متن این مصاحبه‏ها به آن اشاره شده در سایه برجسته بودن خاطرات فردی پنهان مانده است. در گذشته به اهمیت موضوع محوری در طرح‏های تاریخ شفاهی و اهمیت آرشیوسازی منابع تاریخ شفاهی توسط نگارنده اشاراتی شده است. اما به نظر می‏رسد مساله جایگاه و کاربرد تاریخ شفاهی در تاریخ معاصر علی‏رغم اهمیت آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است و باید نگاه‏های دیگری نیز علاوه بر استفاده ابزاری صرف در چهارچوب آموزش‏های عام علی‏رغم ارزش آن در جمع‏آوری داده‏های تاریخ شفاهی لحاظ گردد.


نهمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی ایران

اطلاعیه شماره یک: فراخوان مقاله: در ادامه سلسله نشست‌ها و کارگاه‌های تخصصی انجمن تاریخ شفاهی ایران، بنیاد شهید و امور ایثارگران در نظر دارد، نهمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی را با عنوان: «تاریخ شفاهی ایثار و شهادت» در نیمه اول اسفند سال 1392 برگزار کند. انجمن تاریخ شفاهی ایران ـ گروه تاريخ دانشگاه اصفهان ـ حوزه هنری ـ سازمان اسناد و كتابخانة ملي جمهوري اسلامي ايران ـ كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي ـ سازمان كتابخانه‌ها، موزه‌ها و مركز اسناد آستان قدس رضوي و مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ همکاران و همراهان این دوره از نشست هستند.


سفرنامه هیروشیما- بخش هفتم

در ایستگاه هیروشیما پیاده می‌شویم. پا به سکو که می‌گذاریم، هیأت خندان و مهربان ژاپنی را منتظر خود می‌بینیم. به دست هر کدام‌مان یک دسته‌گل کوچک زیبا می‌دهند. اینک بیشتر حواسم به سالم نگه داشتن این دسته‌گل است تا اسباب همراه. گروه ژاپنی ما را به بیرون ایستگاه می‌خواند. می‌گویند اینان نمایندگان یک سازمان مردم‌نهاد (با حروف کوتاه شده: MOCT) هستند. هم اینان میزبان ما در هیروشیما هستند تا در مراسم ششم آگوست / 15 مرداد، سالروز بمباران اتمی هیروشیما، شرکت کنیم. بیرون ایستگاه خودرو جمعی کوچکی منتظر ما است.


درباره افزایش دسترسی ناشنوایان به تاریخ شفاهی

در این مقاله کوشش شده است تا گام‌هایی را که برای افزایش دسترسی ناشنوایان به تاریخ شفاهی می‌توان برداشت، معرفی و بررسی کنیم. توصیه‌های مذکور به کسانی ارائه می‌شوند که در کار ضبط تاریخ شفاهی و اشاعه آثار آن دخالت دارند. هدف از توصیه‌های ما در این مقاله تخفیف مشکلات چند میلیون آمریکایی است که به علت ابتلا به اختلالات شنوایی، قادر به درک و فهم گفتار نیستند.


پنجمین همایش جهانی داستان‌سرایی

بازتاب‌های جهانیِ داستان‌سرایی فضایی ایجاد خواهد کرد که می‌توان داستان‌هایی دربارة داستان بازگو کرد و به‌کارگیری داستان را در وسیع‌ترین محدودة ممکنِ جنبه‌های زندگی انسان شرح داد. چکیده‌ای۳۰۰ واژه‌ای را تا روز جمعه ششم دسامبر ۲۰۱۳ (۱۵ آذر۱۳۹۲) ارسال کنید، اگر خلاصه شما را برای شرکت در همایش پذیرفتند، مقاله کامل خود را باید تا روز جمعه ۱۴ مارس ۲۰۱۴ (۲۳ اسفند۱۳۹۲) ارائه دهید.


رور لومیس از چهره‏های برجسته در گسترش تاریخ شفاهی درگذشت

ترور لومیسTrevor Lummis، تاریخ‏نگار و جامعه‏شناس، که در سن 89 سالگی درگذشت با سعی در رساندن و لحاظ کردن صداها، برداشت‏ها، اعتقادات و اعمال مردم عادی که عمدتاً نادیده گرفته می‏شوند، در تجزیه و تحلیل کلی تاریخ، نقش مهمی در جنبش تاریخ شفاهی ایفا کرد. او این هدف را با دیگر اعضاء جنبش که توسط پل تامسون Paul Thompson رهبری می‏شود و با او در دانشگاه اسکس Essex همکاری داشتند سهیم شد. یکی از کمک‏های ترور پافشاری بر این مسئله بود که گزارشات شفاهی نباید به خودی خود مورد استفاده قرار گیرد بلکه باید‏ همراه دیگر منابع سنتی مطالعات تاریخی استفاده شود.


در جستجوی حقایق شهریور 1320 مشهد، حزب توده و کانون‌های فعالیت (8)

شرایط سخت اقتصادی و تبلیغات روس‌ها در مشهد موجب می‌شود تا حزب توده فعالیت رسمی‌اش را در مشهد آغاز کند. در واقع رشد و گسترش حزب توده محصول شرایط نابسامان اقتصادی و تبلیغات گسترده بعد از شهریور 1320 است. این حزب به صورت رسمی در سال 1322 فعالیتش را در شهر مشهد آغاز می‌کند. از جمله عواملی که موجب می‌شود تا فعالیت حزب توده در مشهد از گستردگی برخوردار باشد وجود کانون‌های کارگری و مراکز صنعتی است.


خاطرات محمد یگانه: رئیس بانک مرکزی، وزیر دارایی و وزیر آبادانی حکومت محمدرضاپهلوی

محمد یگانه فرزند حاج محمد اسماعیل شکرچی که بعداً به یگانه تبدیل شد در سال 1302 در زنجان متولد شد. پس از پایان تحصیلات در این شهر برای ادامه تحصیل دانشگاهی به تهران و سپس برای ادامه تحصیلات تکمیلی به آمریکا می‌رود. وی در سال 1949 وارد سازمان ملل می‌شود و خاطره خود را از ارتباط اولیه با سازمان ملل چنین شرح می‌دهد: «یک روز تلفنی شد که اینجا سازمان ملل است و ما می‌خواهیم بدانیم که آیا شما علاقه‌مند به کار در این دستگاه هستید یا نه؟ چیز عجیبی بود و من فکر می‌کردم بعضی از رفقای ما که با همدیگر شوخی دارند یکی از این‌ها دارد با ما من شوخی می‌کند.


یادمانده‏های استاد احمد صافی از آموزش و پرورش دهه شصت

در تاریخ هفتم مهر 92 نگارنده به اتفاق استاد احمد صافی مشاور دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش برای انجام ماموریتی یک روزه به یکی از شهرهای اطراف تهران همسفر شدیم. در مسیر رفت و برگشت که قریب چهار ساعت به طول انجامید، استاد به درخواست این جانب برخی خاطرات دوران دبیرکلی شورای عالی آموزش و پرورش را در سال‏های بعد از انقلاب بیان کردند.


درس‌هاي ما از مارتين لوتركينگ-3 و پایانی

گراهام پريندل(Graham Prindle) پس از فارغ‌التحصيلي از دبيرستان، به همراه يك دوست به جاده زد. آنها به رايگان سوار ماشين‌هاي عبوري مي‌شدند و چهار گوشه كشور را می گشتند. پريندل كه سفيدپوست است مي‌گويد در جنوب بود كه واقعاً معناي تبعيض نژادي را فهميدم. تابلوهاي «فقط مخصوص سفيدپوستان» مرا آشفته مي‌كرد. او در يك جنبش مختص جوانان به نام انجمن ملي دانشجويان ـ كه به گفته خودتش جبهه CIA بود ـ شركت داشت، اما اقدام جدي‌اش در حمايت از حقوق مدني با ترك كاری در نيويورك که درآمد خوبی هم داشت و رفتن به آتلانتا براي شركت در كلاس كينگ آغاز شد.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

مشاور عالی مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی از فرهیختگان کشور درخواست همکاری کرد تا در پروژه تاریخ شفاهی مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی این مجموعه را یاری کنند.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۵۵)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


 آنچه كه بعد از تحويل كليد مغازه اتفاق افتاد، جاى تأمل بسيار دارد. ايرج كليد را در اختيار تقى شهرام قرار داد. او و يك دختر جوان به آنجا آمد و شد كرده و شبها در آنجا مستقر مى‏شدند. سرايدار پاساژ مى‏گفت كه عصرها، دختر خانمى از در سمت خيابان سيروس وارد پاساژ شده و به مغازه اكبرى مى‏رفت و شب كه همه مغازه‏ها تعطيل مى‏شدند، آنها (تقى شهرام و دختر جوان) آنجا را ترك نمى‏كردند. سرايدار مى‏گفت كه من به وضعيت آنها مشكوك شدم، چند بار به جلو مغازه رفتم و ديدم كه در مغازه قفل است، ولى چراغى در آن روشن است. فرداى آن روز وقتى از مغازه دار (تقى شهرام) علت را سئوال كردم، جواب مى‏داد كه حتما چراغ از غروب روشن مانده بود. ولى حقيقت، امر ديگرى بود. تقى شهرام و آن دختر جوان شبها در آنجا مى‏ماندند و شهرام در آنجا جزوه تغيير ايدئولوژى سازمان را مى‏نوشت. جزوه‏اى دست نويس كه هر كس آن را مى‏ديد و كمى با خط شهرام آشنا بود، مى‏فهميد كه دستخط اوست. اين مغازه به مكان امن و آرامى تبديل شده بود تا تقى شهرام بتواند با فراغ خاطر و با استفاده از هر نوع امكانات، دست به نگارش جزوه تغيير ايدئولوژى بزند.
به هرحال سرايدار پاساژ كه هر روز بيش از پيش به اوضاع مشكوك مى‏شود، شبى پس از رفتن ساير كاسبها به طرف مغازه مى‏رود. گويا به اشتباه و از روى فراموشى در مغازه قفل نبوده است. در را باز كرده و داخل مغازه مى‏شود. تقى شهرام را با آن دختر مى‏بيند. شروع به داد و بيداد مى‏كند: «... اينجا شهرنو باز كرده‏ايد... اينجا مغازه است، احترام دارد... بى‏حياها...!». تقى شهرام كه از نظر جسمى، قوى هيكل بود، با مشت به دهان پيرمرد سرايدار مى‏كوبد. پيرمرد براى شكايت از آنها مغازه را ترك مى‏كند و به كلانترى مى‏رود و به فكرش نمى‏رسد كه در پاساژ را از بيرون قفل كند و يا كسى را براى مواظبت در آنجا بگذارد. وقتى مأمورين كلانترى از راه مى‏رسند، با مغازه‏اى باز و آشفته مواجه مى‏شوند. آنها با ديدن كاغذ پاره و دست نوشته‏ها و آرم سازمان موضوع را به ساواك اطلاع مى‏دهند.
به اين ترتيب ساواك اولين مركزى است كه از تغييراتى بنيانى در ايدئولوژى و مرام سازمان مطلع مى‏شود. از آن رو بعد از اين كشف شروع به تبليغات وسيع عليه اين سازمان مى‏كند كه البته ساير گروهها چون از اين حركت انحرافى تا زمان اعلان تغيير مواضع و ايدئولوژى اطلاع نداشتند، تبليغات ساواك را فريبكارانه و از روى بغض تعريف مى‏كنند.
خياطى كه آنجا بود بعدها تعريف كرد پس از اين واقعه ديگر كسى به آن مغازه مراجعه نكرد و آنجا تا مدتها خالى بود.(1)
يك هفته بعد از ترور مستشاران امريكايى در خرداد ماه 54، ايرج جلسه‏اى اضطرارى و فوق العاده در خانه تيمى ما تشكيل داد. او پس از كمى مقدمه چينى گفت علت اصلى اينكه ما آيه قرآن را از بالاى آرم سازمان حذف كرديم، اين بود كه ما تغيير مواضع ايدئولوژيك داده‏ايم. من ناگهان از جاى خود بلند شدم و با عصبانيت گفتم: «يعنى چه؟» گفت: «بله، ما تغيير ايدئولوژى داده و ماركسيسم را به عنوان ايدئولوژى برتر و مسلط پذيرفته‏ايم. راههاى رفته وشيوه‏هاى قبلى به ما ثابت كرد كه اشكال اساسى در كارمان وجود دارد و پس از مطالعات و بررسيهاى عميق و كارشناسانه به اين نتيجه رسيديم كه اسلام نمى‏تواند جوابگوى نيازهاى ما باشد و تنها ماركسيسم است كه علم مبارزه است و...»
ايرج اين صحبتها را مسلسل وار طرح مى‏كرد و با اداى هر كلمه گويى گلوله‏اى به قلب من شليك مى‏كرد و بى امان به سويم رگبار مى‏بست. عرق سردى بر پيشانيم نشست. چهره‏ام رنگارنگ مى‏شد. بدنم سرد شده و دندانهايم به هم مى‏خورد. ديگر هيچ نمى‏ديدم و نمى‏شنيدم، تمام صداها برايم گنگ بود. احساس مى‏كردم كه با شتاب و در حالتى معلق در چاهى سياه و تاريك و بى پايان سقوط مى‏كنم. به معناى واقعى كلمه احساس غبن و زيان مى‏كردم، مى‏انديشيدم كه مصداق بارز خسرالدنيا و الاخره هستم. يك دفعه تمام زندگى مبارزاتى و زندان و شكنجه هايم را در ذهن مرور كردم.
نماز نخواندن آنها، سخنان بى ريشه و بى مايه شان، آرم بدون آيه قرآن و... همه در پيش رويم رژه مى‏رفتند. در گوشه‏اى از اتاق قدم مى‏زدم. خون، خونم را مى‏خورد.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.