دومین دوره آموزش تاریخ شفاهی در استان آذربایجانشرقی در 14 جلسه برگزار میشود. «شناسایی سوژه در تاریخ شفاهی»، «روشها و اصول مصاحبه در تاریخ شفاهی»، «روشها و اصول پیادهسازی در تاریخ شفاهی» و «نگارش و ویرایش در تاریخ شفاهی» سرفصلهای این دوره عنوان شدهاند.
خـاطـرات احمـد احمـد (۵۲) به کوشش: محسن کاظمی انتشارات سوره مهر دفتر ادبيات انقلاب اسلامى
شيوههاى ماندن
از ابتداى زندگى مخفى، ارتباط ما با بيرون از سازمان بسيار محدود شد. حتى با خانوادههاى خود فقط ارتباط تلفنى داشتيم. براى تماس تلفنى بايد از تلفنهاى عمومى استفاده مىكرديم و مكالماتمان را ظرف كمتر از سه دقيقه به پايان مىبرديم تا به اين ترتيب محل تماس رديابى نشود. در همين تماسها بود كه دريافتم در اين مدت، ساواك چندين مرتبه به منزل پدر و پدرخانمم مراجعه كرده و سراغ مرا از آنها گرفته است. حتى يك مرتبه ساواك به منزل پدرخانمم هجوم برده و آنها را براى چند ساعت دستگير و بازداشت كرده بود. آنها سعى كردند با تهديد و ارعاب، مادر و پدرخانمم را وادار به اعتراف محل اختفاى ما كنند، ولى سرانجام بى نتيجه دست از پا درازتر بازگشتند. گاهى در موارد لزوم و گاهى هم براى تمرين قرارهايى در كوچه و خيابان با افراد سازمان مىگذاشتيم. در اين قرارها اطلاعات، اخبار، اعلاميهها، جزوات، كتاب و... تبادل مىشد. گاهى بحث و صحبت شفاهى نيز مىكرديم. براى رفتن سر قرار، سعى مىكرديم كه از خيابانهاى اصلى استفاده نكنيم و يا حتى الامكان در طول آن حركت نكنيم و تنها از عرض آن عبور كنيم. اغلب از كوچه و خيابانهاى فرعى براى اين منظور استفاده مىشد، زيرا در خيابانهاى اصلى امكان مواجه شدن بانيروهاى سواره كميته مشترك وجود داشت. در سال 53 كميته مشترك براى دستگيرى و يا زدن هر چريك، مبلغ 250 هزار ريال جايزه تعيين كرده بود. اين جايزه براى مأمورين كميته انگيزهاى بود كه مبارزين و چريكها را بكشند و دستگير نكنند. ما نيز براى مقابله با اين پديده، تدابير امنيتى جديدى به كار بستيم. ما مىدانستيم كه آنها (مأمورين) از رفتن به داخل كوچه و پسكوچهها ابا دارند، زيرا اين اماكن براى آنها خطرناك بود و احتمال داشت به دام بيفتند، از اين رو قرارها و ملاقاتهاى ضرورى خود را در دورافتادهترين كوچه و پس كوچههاى قديمى تهران مىگذاشتيم و اغلب در اين مواقع مسلح بوديم. در برخى مواقع نيز فقط در طول يك مسير و در يك زمان حركت مىكرديم و بدون اينكه منتظر بمانيم و يا در جايى بايستيم، در طول مسير با هم مواجه مىشديم. هر روز بايد رأس ساعت معينى روى ديوار، تيرك، دكه يا هر جاى مشخص و معينى به اصطلاح علامت «سلامت» مىزديم. از تيم و ردههاى ديگر سازمان مىآمدند و آن را كنترل مىكردند. وجود اين علامت نشانه آن بود كه همه چيز مرتب و منظم است و مشكلى وجود ندارد. اگر اين علامت در ساعت و وقت مقرر در مكان خود ديده نمىشد، از يك خطر خبر مىداد. در اين صورت ردههاى بالا موظف بودند ظرف چهار ساعت تمام ارتباطات خود را با ما قطع و محل خود را پاك كنند و تغيير دهند.
خفاشى در آشيانه
حدود پنج ماهى بود كه ما در خانه تيمى واقع در خيابان زرين نعل مستقر بوديم. روزى من متوجه ترددهاى مشكوكى در ساختمان مقابل شدم. مسئله را با حبيب در ميان گذاشتم. او نيز به سازمان اطلاع داد. دستور رسيد كه سريع به محل جديدى تغييرمكان دهيم. يافتن خانه جديد به همسرم محول شد. او توانست ظرف مدت كوتاهى خانهاى ديگر با رعايت مختصات امنيتى در خيابان بوذر جمهرى (15 خرداد) كوچه مجد تهيه كند. با آمدن به خانه جديد، حبيب به پرويز و خسرو اعلام كرد كه رابط خانه تيمى شما دستگير شده و امكان لو رفتن شما وجود دارد، لذا بايد از اين تاريخ به بعد شبها هم در همين خانه بمانيد. (1) در اجاره كردن خانه امن، آنچه كه اهميت داشت بى توجهى صاحبخانه (موجر) به ماهيت مستأجرين و افرادى كه در آن تردد داشتند و نيز راههاى فرار و گريز آن بود، نه اجاره بها. خانه مخفى جديد داراى دو اتاق، هال، آشپزخانه و سرويس حمام و دستشويى بود و پنجرههاى اتاق آن رو به كوچه باز مىشد و ما مىتوانستيم بسيارى از ترددها را زيرنظر داشته باشيم. صاحبخانه هم فردى خوب و مناسب بود كه ادعا مىكرد مدتى طلبه حوزه علميه بوده است. با تغيير مكان در شرايط جديد لازم بود كه من در شغل و كسب هم تغييرى بدهم. |