شماره 126    |    16 مرداد 1392

   


عید فطر مبارک!

در یک یا دو روز آینده روزه داران پایان یک ماه عبادت را با برپایی جشن های عید سعید فطر گرامی خواهند داشت. هفته نامه تاریخ شفاهی ایران این عید سعید را پیشاپیش به همه خوانندگان روزه دار تبریک گفته و برای همه مؤمنین سربلند در پایان این ماه آرزوی قبولی طاعات و عبادات دارد. امید آن که توشه معنوی این ماه پرفضیلت راهنما و سرمایه‏ای برای زندگی اخلاقی و معنوی همه ما تا ماه رمضان بعدی باشد. طاعاتتان قبول و التماس دعا!


طرحی نو در تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی خانوادگی، امکانی برای گفتگوی نسل‏ها(قسمت اول): پدرمن متولد 1295 شمسی و سرباز دوره رضاشاهی است. تقریباً تکیه کلام او در هر گفتگویی از خاطراتش، افتخار خدمت سربازی در آن سال‏هاست. از نظم آهنین و نظامی‏وار آن دوره بسی خاطرات دارد و با حسرت از دست دادن آن نظم، تاکید می‏کند: «هرگز آن امنیت دیگر تکرار نشد». او همچنین نقل می‏کند که پدر بزرگش-شاید هم پدر پدربزرگش- از مهاجران آسیای میانه- عشق‏آباد ترکمنستان- به خراسان شمالی بودند.


نکاتی درباره بایگانی تاریخچه خانواده، قسمت دوم

خوانندگان دهها سوال خود را درباره چگونگی آرشیو و حفظ تاریخچه خانوادگی خود، به برترام لیونز (Bertram Lyons)، یکی از بایگانهای مرکز فرهنگ عامه امریکا در کتابخانه کنگره در واشنگتن ارسال کردند.اخیرا از او خواسته شد تا به عنوان سردبیر به انجمن بین‌المللی صدا و آرشیو سمعی و بصری بپیوندد، سازمانی که هدف آن به اشتراک ‌گذاشتن بهترین شیوه‌ها در مدیریت اطلاعات صوتی و تصویری در سطح بین‌المللی است. وی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مطالعات موزه از دانشگاه کانزاس در سال 2009 دریافت کرد.


آقای سفیر؛ گفتگو با محمد جواد ظریف

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی، دستگاه دیپلماسی کشور بعد از وقفه‌ای کوتاه و سپس تسلط بر امور، همزمان با برکناری بسیاری از کارمندان و دیپلمات‌های منسوب به رژیم پهلوی ناچار به بهره‌گیری از توان، تجربه و مهارت نسلی از جوانانی می‌شود که آشکار و پنهان در براندازی دودمان پهلوی و استقرار نظام جدید تام تلاش خود را به کار گرفته‌اند. این نسل از جوانان انقلابی به سرعت جذب دستگاه‏های اجرایی و علمی کشوری می‌شوند که به شدت به وجود آنها نیازمند است. نوشتار پیش‌رو خاطرات شفاهی یکی از همین جوانان انقلابی است که سرگذشت زندگی سیاسی‌اش برشی از تاریخ دیپلماسی ایران است.


چهارگام‌ اصلی‌ تهیه یك‌ مصاحبه‌نامه

پژوهشگر قبل‌ از شروع‌ مصاحبه‌ نیازمند تهیه‌ یك‌ مصاحبه‌نامه (Interview guide) است. عموماً در مصاحبه‌های‌ باساختار، در مقایسه با‌ مصاحبه‌های بی‌ساختار، از مصاحبه نامه مفصل تری استفاده می شود. مصاحبه‌نامه شامل فهرستی‌ از تمام‌ سؤالات‌، موضوعات‌، و مباحثی‌ است‌ كه‌ پژوهشگر، علاقه مند به‌ مطرح كردن‌ آنها در طول‌ مصاحبه‌ است‌. این‌ راهنما همچنین‌ شامل‌ دستورالعمل‌ پاسخگویی‌ به‌ جواب‏های‌ داده‌ شده‌، ترتیب‌ آنها، نحوه‌ بیان‌ سؤالات و هرگونه‌ سرنخ‌ است‌. در مصاحبه نامه شیوه‌های‌ ترغیب‌ پاسخ‌دهنده‌ برای‌ تولید اطلاعات‌ بیشتر و گفتگو درباره‌ موضوعات‌ خاص نیز آورده می شود.


حضور پیر و جوان در نمایشگاهِ تاریخ شفاهیِ شهرستان وینونا، مینسوتا

روز پنج‌شنبه صدها نفر از شهروندان روانة نمایشگاه وینونا شدند تا از نمایش باشکوه و برنامه‌های نمایشگاه و نیز یادآوری دوبارة خاطرات‌شان با دوستان و خانواده لذت ببرند. شرکت‌کنندگانِ روز پنج‌شنبه این اقبال را داشتند که خاطرات خود از نمایشگاه‌های پیشین را در خلال تهیة مجموعة تاریخ شفاهیِ «به یاد می‌آورم وقتی‌که ...» شرح دهند که انجمن تاریخی شهرستان وینونا تهیه‌کنندة ‌آن بود. سیندی تیم (Cindy Timm)، مدیر نمایشگاه، که از کودکی از نمایشگاه‌ها دیدن می‌کرده است، به یاد ‌آورد در دو اتفاق جداگانه در سال‌های ۱۹۹۸ و ۲۰۰۴، میمونی از باغ‌وحشِ کودکان فرار کرد.


تاریخ نویسی جز با تکیه بر آگاهی ملی امکان پذیر نیست-3

زمان ما هنوز کنکور سراسری برگزار نمی‌شد. یعنی هر دانشکده‌ای برای خودش کنکور اختصاصی و جداگانه برگزار می‌کرد. من در آزمون سه دانشکده اسم نوشته بودم. دانشکده ادبیات تبریز و تهران برای رشته فلسفه و دانشکده حقوق تهران. نتیجه‌ها که آْمد، مشخص شد در هر سه دانشکده قبول شده‌ام. اما بیشتر علاقه‌مند بودم که در تهران فلسفه بخوانم، چون رشته فلسفه در تبریز سطح پایینی داشت. ناچار در خانواده موافقت شد که به تهران بیایم اما حقوق بخوانم، اما نه فلسفه که در تبریز هم می‌شد خواند. من هم که نمی‌خواستم در تبریز بمانم، برای خواندن حقوق به تهران آمدم. واقعیت این است که اگر در تبریز می‌ماندم، ملول می‌شدم.


آسیا، کامبوج: مادران، دختران، خواهران و همسران

ترسا دو لانگیز Theresa de Langis، مشاور مستقل مستقر در کامبوج جهت حل مناقشات مربوط به حقوق بشر زنان، از طرحش با عنوان «مادران، دختران، خواهران، همسران» گزارش می‏دهد. این یک طرح مصور تاریخ شفاهی است که از دفاعیات زنان الهام گرفته و هدف از آن بیان سرگذشت زنان کامبوجی است که در زمان حکومت خمر‏‏ها‏ی سرخ مورد خشونت جنسی و تبعیض جنسیتی آنها قرار گرفتند.


تاريخ شفاهى خرمشهر در میانه راه

جابر چینکو به هر ارگان بر حسب نيازش خبر مي فروخت و از اين راه وضع مالى اش بهبود يافته بود . كم كم در روستاى خيّن به قدرت محلى تبديل شد و هر شب يك افسر از يك ارگان ميهمانش بود. براى نخستين بار تاريخ خرمشهر از زبان اقشار مختلف زنده ضبط ميشود و در مجموعه هزار صفحه اى همراه صدها تصوير به چا پ ميرسد . فيلم مستند خرمشهر نيز به روايت حادثه سازان در حال تهيه است. خاطرات ناگفته اى از شكل گيرى مبارزات سياسى و نهادهاى مدنى در ده چهل وپنجاه شمسى و نقش گروههاى اسلامى ، قومى ، ماركسيستى و روشنفكرى از جذابيتهاى اين مجموعه هستند.


یادگاری های ایرج افشار منتشر می‌شود

خاطرات ایرج افشار بعد از گذشت یک سال از درگذشت وی در پاییز امسال (مصادف با سالروز تولد او در 16 مهر) منتشر می شود.علی دهباشی، مدیر مجله بخارا با دادن این خبر به دبا توضیح داد: «این دفتر بی معنی» عنوانی است که ایرج افشار برای خاطرات خود انتخاب کرده است. پیش از این، در زمان حیات وی دکتر افشار بخشی از خاطراتش را در اختیار مجله بخارا قرار داده بود که چاپ و منتشر شده بود اما اینک در کتابی با عنوان «این دفتر بی معنی» متن کامل خاطرات او زیر نظر آرش افشار، پزمان فیروز بخش و علی دهباشی تدوین و تنظیم و اماده چاپ شده است.


در حاشیه تاریخ خیابان

تاریخ خیابان انقلاب را نه‌فقط در متن آن،‌که باید در نقاط حاشیه‌ای‌تر آن هم جست. بخشی از این تاریخ، در میان کتاب‌های قدیمی و کهنه‌ای است که در دستفروشی‌های خیابان فروخته می‌شوند. کتاب‌هایی که گذر زمان تنها بر ارزششان افزوده است؛ و بر قیمت‌هایشان نیز. کتاب‌هایی از ناشرانی دوران‌ساز که گاه با گذشت چند دهه از عمرشان هنوز یگانه و درخشانند. «نیل»، یکی از آن نام‌هایی است که بسیاری از کتاب‌های با‌ارزش اما قدیمی دست دوم فروشی‌ها متعلق به آن است. کتاب‌هایی که کهنه‌شدنشان در گذر روزگار تاثیری در ارزش و قیمتشان نداشته است.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

 امین مرادی، رئیس حوزه هنری کردستان از برگزاری کارگاه تخصصی مصاحبه و تاریخ شفاهی در محل پردیس سینمایی بهمن در سنندج خبر داد و افزود: این کارگاه تخصصی با هدف آموزش فنون تخصصی مربوط به نحوه ثبت تاریخ شفاهی و مصاحبه‌گری و با حضور اساتید برجسته کشوری در روزهای 6 و 7 شهریور ماه 92 برگزار می‌شود.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۴۳)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


ماه عسل در زندان

دو، سه روزى بيشتر از آغاز زندگى جديدم نمى‏گذشت كه تلفن خانه زنگ زد. گوشى را برداشتم، يكى از آن سوى خط گفت: «آقا ما از اداره مخابرات هستيم، خط شما را داريم كابل برگردان مى‏كنيم، لطفا آدرستان را بدهيد، تا ما شماره جديد را بدهيم.» من فهميدم كه اينها دارند خانه را كنترل مى‏كنند، زيرا مى‏دانستم كه مخابرات، خود همه آدرسها را دارد. از اين‏رو از ارائه آدرس به او طفره رفتم. بلافاصله با برادرم تماس گرفتم و مسئله را برايش شرح دادم. حاج مهدى گفت: «احمد حاج آقا لاهوتى (1)  را گرفته‏اند و الان دنبال من هستند، فعلاً بزن بيرون تا ببينيم چه اتفاقى مى‏افتد.» من بدون اينكه به همسرم چيزى بگويم، از خانه بيرون آمدم و به طرف مغازه آهنگرى برادرم در خيابان شهباز رفتم. ديدم كه مغازه بسته است. متوجه شدم كه ساواك تماس تلفنى مرا با برادرم ردگيرى كرده و سپس به سراغ او رفته است، ولى حاج مهدى موفق به فرار شده بود.
شب از راه رسيد، به منزل پدرزنم رفتم و در آنجا خوابيدم و صبح هم به كارخانه لعاب قائم رفته و مشغول كارم شدم. دلشوره و نگرانى شديدى داشتم. كار به خوبى پيش نمى‏رفت. ساعتى گذشت. با منزل تماس گرفتم، غريبه‏اى پشت خط بود و پرسيد: «شما؟» گفتم: «شما در منزل من هستيد، من كه شماره خانه‏ام را گرفته‏ام، شما كه هستيد؟» گفت: «شما خودتان را معرفى كنيد؟» گفتم: «من احمد هستم، حالا بگو ببينم آنجا چه مى‏كنيد؟» گفت: «ما دنبال مهدى احمد هستيم، تو هم حق ندارى به اينجا بيايى بايد محل اختفاى برادرت را بگويى وگرنه دستگيرت مى‏كنيم.» گفتم: «آنجا خانه من است. زن و مادر و پدرم آنجا هستند.» گفت: «ما دستور داريم هر كسى را كه به اينجا وارد شود دستگير كنيم.» گوشى را گذاشته و به سراغ شهيد صادق اسلامى رفتم و موضوع را با او در ميان گذاشتم. او تأكيد كرد كه مدتى به خانه نروم.
از اين رو حدود ده شبانه روز از رفتن به خانه سرباز زدم. با نزديك شدن به ماه مبارك رمضان، درحالى كه از سرنوشت اعضاى خانواده اطلاعى نداشتم، ديگر طاقت نياورده و در شب اول رمضان به سوى خانه رفتم.
به محض ورود به حياط خانه دستگيرم كردند. در همان‏جا كمى سئوال و بازجويى كردند و محل اختفاى حاج مهدى را خواستند. اظهار بى‏اطلاعى كردم. از اين‏رو به «كميته مشترك ضد خرابكارى» (2)  منتقلم كردند. درحالى كه باقى افراد خانواده، پدر، مادر و همسرم در اتاق محبوس و تحت كنترل بودند.
نام كميته مشترك برايم نامى آشنا بود. ولى براى اولين مرتبه بود كه مرا به آنجا مى‏بردند. وقتى به آنجا رسيديم، مرا به اتاقى برده و با مشت و لگد به جانم افتادند. به جهت تجربه‏هاى قبلى در قبال ضرب و شتم آنها، شروع به داد و فرياد و اعتراض كردم و گفتم: «... براى چه مرا مى‏زنيد؟ مگر شما عقل نداريد! مگر شما بازجو نيستيد! مگر نمى‏دانيد كه هيئت مؤتلفه مشى و حركتش مبارزه مسلحانه نيست. پس به من كه سابقه مبارزه مسلحانه دارم چه ارتباطى دارد؟ آنها يك سرى هيئت و گروه تبليغى هستند و من هيچ اطلاعى از آنها ندارم.» گفتند: «ما تو را گروگان نگه مى‏داريم تا برادرت خودش را معرفى كند.» گفتم: «مگر برادرم مغز خر خورده كه بيايد خودش را معرفى كند، الان بيشتر از ده روز است كه خانه ما را محاصره كرده‏ايد، چه گيرتان آمده، شما نمى‏توانيد او را دستگير كنيد.»
جلادان كميته، شب اول به شدت و به سختى مرا كتك زدند. هرچه سئوال كردند، جواب سربالا دادم. اين بازجويى و شكنجه با هدايت مستقيم منوچهرى معروف به دكتر صورت مى‏گرفت. او فردى بى رحم، قوى، چاق و بدهيكل بود كه جاى بريدگى و جراحت روى گونه راست و پايين خط ريشش به طول چهار سانتيمتر وجود داشت. يك جلاد به تمام معنا بود. شكنجه گران با ناشيگرى از دستگاه شكنجه‏اى معروف به «آپولو»(3)  استفاده مى‏كردند.
آنها بعد از اينكه از كتك و بازجويى من نتيجه نگرفتند، به يك سلول با ابعاد حدود 5/2×5/1 مترمربع منتقلم كردند. قبل از من فردى آنجا بود كه پاهايش زخمى شده بود، ولى زخمهايش خيلى جدى نبود. او با اينكه ماه رمضان بود، نه نماز مى‏خواند و نه روزه مى‏گرفت، ولى من از همان شب نيت تمام روزه‏هاى ماه مبارك رمضان را به قلب و زبان آوردم و الحمدلله با وجود فشار و شدايد زيادى كه بر من روا شد، توانستم تمام روزه هايم را بگيرم. ناهار را براى افطار و شام را براى سحرى نگه مى‏داشتم تا از نظر غذايى، مشكلى براى بدنم پيش نيايد.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.