شماره 124    |    2 مرداد 1392

   


خاطره؛ ادبیات‌محور و تاریخ‌محور

یادداشت پیش رو قرار بود در دیدار با مقام معظم رهبری (23 اردیبهشت 1392) عرضه شود، اما کمبود زمان این موقعیت را از من گرفت و بر آن شدم آن را در سایت تاریخ شفاهی ارائه دهم. موضوع این یادداشت ارائه طرحی است برای هم‌اندیشی دربارة تقسیم‌بندی آثار خاطره. شاید بتوان آن را یک مبحث نظری تلقی کرد؛ که البته به همین منظور هم قلمی شده است و دلیل آن هم تولید انبوه آثار خاطره با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با نثرها و متن‌ها و زوایای دید و ادبیات گوناگون و احساس ضرورت وجود یک «معیار» و «شاخص» برای تقسیم‌بندی این آثار و تعیین راه و روش برای تولید آثار تازه در این «گونه(genre)» است.


خاطرات آیت الله موسوی تبریزی

آیت‏الله سید حسین موسوی تبریزی(1) از چهره‏های شناخته شده و تاثیرگذار سال‌های ابتدای انقلاب اسلامی است که خاطرات خود از این دوره تاریخی را به نگارش درآورده است. وی به پیشنهاد دوستان خود خاطرات انقلاب را که بزعم ایشان شیرین‌ترین خاطرات زندگی ایشان بوده به رشته تحریر درآورد. اما اشتغال زیاد ایشان به مسائل سیاسی و قضایی و اجرایی و انجام وظیفه در مسئولیت‌های مختلف و دغدغه‏های درونی در نقل بعضی از زوایای خاطرات، به ویژه در مورد اشخاص و بزرگان و دوستان، مانع از اجابت خواسته این دوستان بوده است.


قدردانی آیت‌الله مکارم‌شیرازی از دست‌اندرکاران تالیف کتاب «از تبعید تا پیروزی»

عصر یکشنبه 30 تیر 1392 آیت‌الله مکارم شیرازی برای تقدیر از انتشار کتاب «از تبعید تا پیروزی» میزبان آقایان مرتضی سرهنگی و هدایت‌الله بهبودی، مدیران دفترهای ادبیات و هنر مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری و میرزاباقر علیان‌نژاد، نویسنده و تدوین‌کننده کتاب بود. در ابتدای این دیدار که در شهر قم و دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی انجام شد، مرتضی سرهنگی، ضمن تقدیم نسخه‌هایی از کتابهای شاخص دفترهای ادبیات و هنر مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی به آیت‌الله مکارم شیرازی درباره تاریخچه حوزه هنری و فعالیت‌های دفترهای ادبیات و هنر مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی توضیحاتی ارایه کرد.


عبور از مرز

محسن رضایی از ورود به خاک عراق می‏گوید در «عبور از مرز» بيست و سوم تير، سی و یکمین سالروز آغاز عمليات رمضان (1361) بود. عمليات رمضان شامگاه 23 تير 1361 در منطقه عملياتي شلمچه در شرق بصره آغاز شد. در اين عمليات 10 تيپ از سپاه پاسداران و دو لشكر از نيروي زميني ارتش جمهوری اسلامي ايران حضور داشتند كه تحت امر 4 قرارگاه عملياتي بودند. در مرحله نخست عمليات و در محور جنوبي چهار تيپ از سپاه و دو تيپ از ارتش توانستند با سرعت عمل، تمام مواضع ارتش متجاوز صدام را در هم كوبيده و تا عمق 30 كيلومتري مواضع پيشروي كنند.


اشتباه می‏کنید، من زنده ام

«اشتباه می‏کنید، من زنده ام» عنوان مجموعه خاطراتی 176 صفحه‏ای و مصور است که درباره زندگی و شهادت شهید علی شرفخانلو نگارش شده است. درباره چرایی و چگونگی نگارش این مجلد، مطالب و گفته‏ها بسیارند. اما همگی آنها پشت سر این سوال صف می‏کشند که شهید علی شرفخانلو که بوده؟ به همین دلیل، این پاسخ مقدم را در ابتدای ستون توضیحات موخر قرار می‏دهیم و به زندگی آن شهید بزرگوار می‏پردازیم


شهید جعفری امین ما بود

سردار شهید سیدمحمدسعید جعفری یکی از انقلابیون جوان غرب كشور بود كه در بطن انقلاب اسلامي و نخستين هفته‌هاي دفاع مقدس پرتلاش، مؤثر و فراتر از سن و سال خويش ظاهر شد. او تحصيلات ابتدایی و بعد هم دروس حوزوی خود را در نزد مدرسین حوزه‌های علمیه غرب کرمانشاه گذراند و در کنار این‌ها فنون رزمی را نيز فراگرفت و خود نیز در ادامه به تدریس آموخته‌هايش را به ديگران منتقل کرد. چند ماه مانده به پیروزی انقلاب در پادگان «خضرزنده» به آموزش نیروهایی که مدت ها قبل از تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «پاسداران انقلاب» نام داشتند مبادرت ورزيد که يكي از زمينه‌هاي تاسیس اين نهاد مردمی و انقلابي – هر چند در يكي از مناطق دور از پايتخت – به شمار مي‌آيد.


تاریخ نویسی جز با تکیه بر آگاهی ملی امکان پذیر نیست-1

یکی از آخرین خاطره‌هایی که از پدرم دارم، به اوضاع و احوال شهر در روز کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ مربوط می‌شود. به همراه پدرم در حالی که او دست مرا گرفته بود از بازار تبریز به سوی خانه حرکت کردیم. همه جا آشفته بود به چهار راه مرکزی شهر که شهناز نام داشت رسیدیم دکه روزنامه فروشی سر چهار راه را که نشریات به اصطلاح ممنوعه می‌فروخت ـ و گمان می‌کنم افلاطون نام داشت – دیدیم که در آتش می‌سوخت. هم چنان از خیابان‌های اصلی شهر گذشتیم و به خانه رسیدیم. همه جا به هم ریخته بود و ناامن به نظر می‌رسید.


نشستی در مورد طرح تاریخ شفاهی کارخانه بوئینگ در شهر ویچیتا

کارکنان شرکت بوئینگ در فوریه سال 1945 به مناسبت تولید هزارمین هواپیمای B-29 در کارخانه شهر ویچیتا(Wichita) پول‏ها و سکه‏های خود را برای کمک به موسسه خیریه مارچ آو دایمز(March of Dimes) روی هم گذاشتند. این کمک‏ها که با هدف مبارزه با بیماری فلج اطفال جمع آوری شده بود، بالغ بر 10562 دلار شد. واحد ویچیتای شرکت هواپیماسازی بوئینگ پیش از پایان دادن به تولید خود در این شهر حدود 1800 هواپیمای B-29 تولید کرد.


تاریخ شفاهی زندگی بومی آلاسکا

طرح جووک باکس بر اساس شناخت بومی، برنام‏های با عنوان «یخ دریایی در بارو» را به برنامه‏های خود اضافه می‏کند. طرح جووک باکس، بخش دیجیتال برنامه تاریخ شفاهی دانشگاه آلاسکا فیربانکس، از برد تحقیقاتی اقیانوس آرام شمالی کمک مالی دریافت کرده تا قسمت جدید چند رسانه ای «یخ دریایی در بارو Barrow» را راه اندازی کند. کمک مالی شصت و یک هزارودویست و پنج دلاری به مقامات کتابخانه المر ای. راسموسن Elmer E. Rasmuson Library به دانشگاه آلاسکا فیربانکس این اجازه را می‏دهد تا مصاحبه‏ها در منطقه بارو را ضبط نموده و مصاحبه‏های موجود را که توسط دیگر محققین صورت گرفته را پیاده کنند.


طرح تاریخ شفاهی دانشگاه کنتاکی، «انقلابی نهفته»

دانشگاه کنتاکی با راه‌اندازی سامانه‌ای که پیش از پیاده‏سازی مصاحبه‌ها می‌توان به صورت آنلاین آن‌ها را گوش کرد، برای حفظ تاریخ شفاهی گام‌هایی برداشته است. داگ بوید (Doug Boyd)، مدیر مرکز تاریخ شفاهی لویی بی.نان (Louie B. Nunn) در مجموعه‌های ویژة بریتانیا، گفت: «در آمریکا فقط یک سامانة هماهنگ‌کنندة فراداده‌های(1) تاریخ شفاهی وجود دارد که در سال ۲۰۰۸ به بهره برداری رسید.» او گفت: «این سامانه انقلابی نهفته است.»


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

دوره تکمیلی و سومین دوره آموزشی مصاحبه فعال در تاریخ شفاهی دفاع مقدس از روز چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲ آغاز شده و به مدت چهار هفته در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه از ساعت ۸ الی ۱۲ در مرکز تحقیقات معلمان خمینی شهر و به کوشش مرکز تاریخ شفاهی جهاد دانشگاهی مرکز اصفهان و کنگره سرداران و ۲۳۰۰ شهید شهرستان خمینی شهر ادامه دارد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۴۱)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


زندان قزل‏حصار(1)  و آزادى دوباره
شانزدهم شهريور سال 1351 مهدى رضايى اعدام شد. بچه‏ها تصميم گرفتند در اتاق بزرگى كه به اصطلاح به آن «اتاق اجتماع»(2)  مى‏گفتند براى او مجلس ترحيمى برگزار كنند. در اين مراسم بزرگداشت فرد اصلى و صاحب مجلس آيت الله انوارى بود كه دم در اتاق نشسته بود و افراد مى‏آمدند و به او تسليت مى‏گفتند.
در اين ميان چند نفر از ماركسيستها براى ساواكيها خبر مراسم يادبود را بردند. ساواك پس از كلى تحقيق و تفحص پنج نفر از عوامل اصلى اين مراسم (احمد شاه بداغلو، حسين حسينى زاده، ابوالقاسم سرحدى زاده، سيدمحمد كاظم موسوى بجنوردى و من) را بازداشت و پنج شبانه روز به سلول انفرادى انداخت. سپس شورايى را تشكيل داد و هر يك از ما را به نقطه‏اى تبعيد كرد. چون از زندان و حبس مقرر من نُه ماه بيشتر باقى نمانده بود مرا به قزل حصار بردند تا براى تصميمات بعد زياد دور نباشم.(اسناد شماره 15 و 14)
در زندان قزل حصار مرا به بند 1 كه مختص زندانيان سياسى بود، بردند. وقتى وارد بند شدم، ناگهان دم در از دست راست ناصر نراقى جلو رويم ظاهر شد. يكه خورد و گفت: «يا الله! احمد آقا!...» و شروع كرد به روبوسى.
سپس مرا به اتاق خود برد. محمدحسن ابن‏الرضا(3)  نيز آنجا بود. از ديدن يكديگر بسيار خوشحال شديم. بعد فهميدم كه از بچه‏هاى مؤتلفه اسلامى، شهيد اسدالله لاجوردى(4)  نيز در آنجا به‏سر مى‏برد.
روز بعد صحنه هايى كه ديدم بسيار جالب بود. در آنجا برخلاف زندان قصر هيچ تمايزى بين مسلمان و ماركسيست نبود. علت را از لاجوردى پرسيدم، گفت كه اينجا جو بسيار نامناسب است و بايداز اختلاف اجتناب، و در مسائل تقيه كرد و اين يك ضرورت است.
در قزل حصار مسلمانها در اقليت بودند، به خاطر همين از برخورد مستقيم و متعارض با ماركسيستها و حتى با مجاهدين خلق اجتناب مى‏كردند. در مواردى كه مسلمانها با ماركسيستها صراحتا مخالفت و برخورد مى‏كردند، در قبالش ضربات و آسيبهاى جبران ناپذيرى از ناحيه آنها مى‏خوردند؛ لذا ضمن رعايت احتياط از حيث مسائل شرعى با آنها نيمه معاشرتى نيز داشتند.
من نيز در آن زندان برنامه‏هاى عادى خود را دنبال كرده و به عبادت، مطالعه، ورزش و... پرداختم. كار قلاب‏بافى را زيرنظر شهيد لاجوردى شروع كردم و توانستم در مدت كوتاهى توريهاى زيبايى ببافم.
در آن زندان بود كه با محسن طريقت، فرهاد صفا، سيدعلى سيد احمديان و عباس داورى آشنا شده و شروع به بررسى مبانى فكرى مجاهدين خلق كردم و براى كسب اطلاعات و تحليلهاى بيشتر در اين زمينه، در كلاسهاى دكتر سيداحمد طباطبايى حاضر مى‏شدم.
ما براى دورى از نجاست ماركسيستها، تا مدتى برنامه‏ها را به شكلى پياده مى‏كرديم كه تحويل و تقسيم غذا به عهده بچه‏هاى مسلمان بيفتد، ولى اين امر ديرى نپاييد و آنها متوجه نقشه و طرح ما شدند. براى جبران و تلافى اين عمل، خود رفته و غذا را تحويل مى‏گرفتند. درنتيجه ما آن غذا را نمى‏خورديم و به نان خالى اكتفا مى‏كرديم.
حدودا يك ماه بعد شهيد لاجوردى داوطلبانه به زندان مشهد منتقل شد، تا به آقايان حبيب‏الله عسگراولادى و ابوالفضل حيدرى كه چندى پيش به آنجا تبعيد شده بودند، بپيوندد. با رفتن او يكى از ياران سفت و قرص ما در زندان كم شد.
يكى از برنامه‏هاى سازنده براى ما در زندان، روزه گرفتن بود. بيشتر بچه‏هاى مسلمان در ماههاى رجب، شعبان و رمضان روزه بودند. اين روزه‏ها بيشتر جنبه عبادى ـ سياسى داشت و بهانه‏اى بود تا مدتى از خوردن و آشاميدن در نزد ماركسيستها پرهيز شود. هشتاد روز از روزه گرفتن من نمى‏گذشت كه بيمارى حساسيت به بو، كه در زندان اوين به آن گرفتار شده بودم، عود كرد. عجيب بود، من حتى به بوى آب نيز حساس شده بودم.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.