شماره 120    |    5 تير 1392

   


زندگی‌نامه‌ی خودنوشت؛ نلسون ماندلا

زندگی‌نامه‌ی خودنوشت: نلسون ماندلا(1) با ترجمه علیرضا جباری (آذرنگ) و در 14 فصل و چند پیوست از سوی انتشارات قطره و همزمان با برگزاری بیست و ششمین نمایشگاه کتاب تهران انتشار یافت. این کتاب در چهار قسمت و با عناوین: «نگارش شبانی، بازیگری تئاتر، حماسه و کمدی تراژدیک» و بخش «اطلاعات تکمیلی» و در 551 صفحه انتشار یافته است. پیشگفتار کتاب را باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، نوشته است.


وداع با پدر عکاسی خراسان

ابراهیم ذهبی مشهدی معروف به «سیاح» فرزند اسماعیل از پیشکسوتان عکاسی خراسان بود. وی در سال 1301ش. درشهر بخارا متولد شد. پدر بزرگش حاج میرزاهاشم جواهری از ثروتمندان بخارا و در دستگاه امیر بخارا جواهر شناس بود و پدرش در شهر بخارا طلافروشی داشت. ابراهیم سیاح در مصاحبه‏ای با بخش تاریخ شفاهی مدیریت اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی جریان مهاجرت به ایران را چنین بیان کرده است. «بعد از انقلاب بلشویکی 1917م. حدود چهار یا پنج سال داشتم که کمونیست‏ها به خانه ما حمله کردند.


زمینه‌های کاربردی شدن تاریخ شفاهی در مطالعات میان‌رشته‌ای درایران

نگاهی به شکل‌گیری تاریخ شفاهی در دوره‌ی معاصر نشان می‌دهد که پیدایش و گسترش آن، محصول نیازهای تاریخی جامعه‌ی هر دوره و به تناسب خواست‌ها، آرزوها، ضروریات و البته بر پایه‌ی برنامه‌ریزی بوده است. این امر باعث شده تا تاریخ شفاهی همواره به عنوان ابزار کارآمد و روزآمدی برای جمع‌آوری داده‌های اطلاعاتی و ساماندهی و پردازش آن، مورد استفاده‌ی پژوهشگران قرار گیرد و سطوح مختلف استفاده‌کنندگان با اهداف گوناگون و در زمینه‌های مختلف از آن بهره ببرند. بررسی تاریخچه‌ی تاریخ شفاهی نشان می‌دهد که چهار نسل در تاریخ شفاهی دنیا از دهه‌ی 40 که نخستین بار نام آن برده شد تا زمان حاضر، پا به عرصه‌ی حیات گذاشته‌اند.


«خاطرات آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای»، کتابی پرنکته درباره‌ی خاندان خامنه‌ای

در گوشه و کنار ایران عزیز افرادی هستند که بر گردن این کشور دین و حق بزرگی دارند. آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای از شخصیت‌های انقلاب اسلامی و از نقش‌آفرینان دوران نهضت اسلامی مردم ایران به شمار می‌رود و خاطرات چنین شخصیتی در تببین ابعاد تاریخ انقلاب جایگاه ویژه‌ای دارد. در آخرین روزهای خردادماه امسال جلد اول کتاب «خاطرات آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای» به دستم رسید. نثر روان جواد کامور بخشایش و جواد عربانی باعث شد کتاب را در دو روز بخوانم. از این دو عزیز به خاطر تدوین و نگارش این کتاب ممنونم. آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای نخستین فرد از خاندان خامنه‌ای است که خاطرات‌اش منتشر می‌شود.


فراخوان مقاله: سمينار دانشگاه نيو ساوث ويلز (UNSW)- جمعه 4 اکتبر سال 2013

کودتاي نظامي اروگوئه و شيلي در 27 ژوئن و يازده سپتامبر سال 1973 توازن قدرت را در صحنه سياست داخلي قاره آمريکا در طول جنگ به کلي تغيير داد و در حقيقت پاياني بود بر تجربيات انتقال قدرت به صورت تسليحاتي و دموکراتيک به رژيم‌هاي سوسياليت در آمريکاي لاتين. اين کودتاها پس از تجربيات جديد دولت‌هاي نئوليبرال و تحت حمايت رژيم‌هاي استبدادي آغاز شد. از آن زمان تا کنون تعداد زيادي از کشورهاي ديگر آمريکاي لاتين اين نوع سيستم‌ حکومتي را در پيش گرفته اند و قدرت را به دولت‌هاي دموکراتيک انتقال داده اند.


تاریخ نوادا در دانشگاه نوادا

دانشگاه نِوادا، رِنو ( University of Nevada, Reno:UNR) تاریخ نِوادا را در اختیار همگان می‌گذارد. عنوان بسیار مهم سال ۱۸۹۷، مبارزه بین قهرمان جیمز کوربت (James Corbett) و رقیب وی، باب فیتزسیمِنز(Bob Fitzsimmons) در شهر کارسِن(Carson) را به‌خوبی در کتاب‌های تاریخ نِوادا مستند ساخته‌اند. اما می‌دانید که فیتزسیمِنز، در حالی‌که برای مبارزه آموزش می‌دید، در زندان ایالتی نِوادا به خدمت کلیسا درآمد؟


رونمایی از تاریخ شفاهی توصیفی هوی متال

استفاده از روش تاریخ شفاهی، روز به روز موارد متنوع و تازه‏تری می‏یابد که گاه دور از ذهن هستند. در خبر زیر استفاده از تاریخ شفاهی را برای یک گروه پرطرفدار موسیقی آمریکایی می‏خوانید که نشان می‏دهد با بهره از آن می‏توان ضمن روشن ساختن پیشینه یک فعالیت اجتماعی-هنری، گوشه‏های ناپیدای آن فعالیت را که معمولاً رسانه‏ای نمی‏شوند و در عین حال بسیارتأثیرگذار هستند آشکار ساخت.


روایت «جنبش دانشجویی» و اتحادیه ملی به‌ قلم حمید شوکت

کتاب «جنبش دانشجویی (کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی)» به‌قلم حمید شوکت فراز و نشیب جنبش دانشجویی ایران در خارج از کشور است. این جنبش از آغاز تا آستانه سقوط نظام سلطنتی ایران، تاثیر مهمی بر مبارزه دانشجویان ایرانی و نیروهای مخالف حکومت با رژیم شاه داشت.


«ناگفته‌های دمشق» با شیوه تدوین موازی جذاب شد

عزت‌الله الوندی در کتاب «ناگفته‌های دمشق» با استفاده از شیوه تدوین موازی خاطرات سیزده زائر حرم حضرت زینب(س) را که به اسارت درآمدند روایت می‌کند. الوندی گفت: در این سبک موضوع جذاب‌تر می‌شد زیرا زاویه دید‌ها تغییر می‌کند و خاطرات به صورت تکمیلی نوشته می‌شود. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «ناگفته‌های دمشق» با موضوع روایت مستند از 159 روز اسارت و ایستادگی زائران حضرت زینب(س) در سوریه به قلم عزت‌الله الوندی نوشته شده است.


نگاهی به کتاب مرگ، خاطره و فرهنگ مادی

آداب و رسوم اجتماعی و باورهای فرهنگی پیرامون مرگ در ایران ، کمتر مورد توجه انسانشناسان و جامعه شناسان بوده است. شناخت مرگ و مناسک آن به عنوان پدیده ای اجتماعی و فرهنگی می تواند مبنای شناخت برخی از فرآیندهای درونی و بنیادی جامعه ایرانی در آیین های گذار باشد. با توجه به اهمیت روانشناختی و فرهنگی مرگ در زندگی ایرانیان، به نظر می رسد رویکردهای انسانشناختی به این مساله برای فهم آن و ابعاد فرهنگی مرگ و آیین های مربوط به آن بسیار مناسب باشند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

چهارمین نشست مسوولان دفترهای مطالعات و فرهنگ پایداری حوزه هنری سی‌ویک استان کشور با موضوع تدوین خاطرات و تاریخ شفاهی از هشتم تا دهم تیر ماه 1392 در شهر زنجان برگزار می‌شود. محسن کاظمی،‌ سعید علامیان و محمد قاسمی در این نشست سخنرانی می‌کنند. شانزدهمین کارگاه آموزشی ثبت تاریخ‌شفاهی دفاع‌مقدس هم از سوی دفتر مطالعات و ادبيات پايداری اداره كل امور استان‌هاي حوزه‌هنري و با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس استان خوزستان و حوزه هنری استان، در شهر دزفول از سیزدهم تا پانزدهم تیرماه 1392 با حضور محمد قاسمی‌پور،‌ حمید قزوینی وحسین نصرالله‌زنجانی به عنوان مدرس برپا خواهد شد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۳۷)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


انتقال به زندان اوين

پس از هشت ماه نشيب و فراز، ديگر طاقتم طاق شد. سلول انفرادى برايم ديوانه كننده شده بود. براى رهايى از اين وضعيت و فرار از يكنواختى، تصميم به اعتصاب غذا گرفتم. فرداى آن روز اعتصاب كردم. زندانبانها متوجه امتناع من از خوردن غذا شدند و به ساواك گزارش دادند. ساعت حدود ده شب آنها به سراغم آمده و علت را جويا شدند. به آنها اعلام اعتصاب غذا كردم و گفتم تا تكليف و وضعيتم روشن نشود، لب به هيچ چيز نخواهم زد. آنها شروع به تهديد و ارعاب كردند. گفتم كه هشت ماه است هر بلايى كه خواستيد سرم آورده‏ايد، بدون محاكمه مرا اينجا نگهداشته‏ايد، ديگر خسته شده‏ام، تحملم تمام شده است، هر كارى مى‏خواهيد بكنيد. درنهايت مرا مى‏كشيد كه براى من مرگ آرزوست و بر اين زندگى ترجيح دارد...
ساواكيها نتيجه نگرفتند و بازگشتند. فردا صبح ساقى آمد و با لهجه غليظ تركى گفت: «احمد! تو باز هم دارى شلوغ مى‏كنى،ها! مگر كتكها يادت رفته؟» گفتم: «آقاى ساقى اين دفعه مى‏خواهم بميرم، ديگر حوصله زنده بودن را ندارم و از همه چيز سير شده‏ام و به آخر خط رسيده‏ام...» ساقى پس از كمى صحبت تهديد كرد كه اعتصاب را بشكنم؛ ولى نپذيرفتم و اصرار كردم كه بايد تكليفم را روشن كنيد و يا حداقل مرا به بند عمومى ببريد. ساقى(1)  وعده داد كه اگر اعتصابم را بشكنم در روز ديگر (شنبه) تكليفم را مشخص كند. با توجه به خصوصياتى كه از ساقى سراغ داشتم، باور كردم كه پاى حرفش مى‏ايستد. به خاطر همين حرف او را پذيرفته و اعتصاب را شكستم.
شنبه صبح، استوار انوشه در سلول را باز كرد و گفت: «اسبابت را جمع كن، دنبال من بيا!» فهميدم كه ساقى به حرف خود عمل كرده است. مختصر كهنه لباسم را برداشته و راه افتادم. مرا به زندان عمومى بردند.
زندان عمومى با چند سال پيش آن خيلى تفاوت كرده بود. در فضاى جديد به سختى ماركسيست از مسلمان قابل تشخيص بود. آنها، آن‏قدر با هم قاطى شده بودند كه هيچ مرزى بين آنها وجود نداشت. حتى سفره غذاى مشتركى داشتند. اين صحنه‏ها براى من جاى بسى تأسف بود.
من سه روز در زندان عمومى بودم. روز سوم منوچهرى ـ جلاد معروف ساواك ـ وارد زندان شد. من او را مى‏شناختم، زيرا كه در روزهاى اول شكنجه‏ام با او مواجه شده بودم. منوچهرى پس از گشتى كه در زندان زد، به طرف من آمد. شايد قيافه‏ام برايش آشنا آمد. پرسيد: «اسمت چيست؟» تا شنيد «احمد احمد»، جا خورد و گفت: «احمد احمد هستى؟»، گفتم: «بلى». كمى فكر كرد و رفت. سه ساعت بعد، دو مأمور ديگر آمدند و از من خواستند كه لباسهايم را برداشته و دنبال آنها بروم. به نزديك در زندان عمومى كه رسيديم آنها مچ‏دست مرا به دست فردى دادند كه بعدها فهميدم او حسينى(2)  ـ رئيس زندان اوين ـ است.
سوار يك خودرو شده و راه افتاديم. حسينى از من خواست كه سرم را پايين بگيرم، بعد كتم را بر سرم كشيدند. به‏اين ترتيب من نيمه اول اسفند سال 50 وارد زندان اوين شدم.
مرا وارد اتاقى كردند، حدود سه ساعت انتظار كشيدم تا حسينى همراه يك گروهبان آمد. قيافه حسينى برايم جالب بود، دهان او به نحو خاصى هميشه باز بود، گويى كه هميشه مى‏خندد. او حتى وقتى كسى را كتك مى‏زد اين حالت توهمى خنده را داشت. در اين موقع فكر مى‏كرديم كه مورد تمسخر او هستيم. حسينى پرسيد: «مى‏دانى اينجا كجاست؟» گفتم: «اوين.» گفت: «ما اينجا پوست مى‏كنيم...»




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.