شماره 118    |    22 خرداد 1392

   


برخی چالش‏های آموزش در تاریخ شفاهی در ایران

شاید سخن گفتن از چالش‏ها و موانع زمانی معنا ‏یابد که اصل موضوع مورد قبول واقع شده باشد و تنها در پیرامون آن، بحث و چرایی و مانع مشاهده شود. در مورد تاریخ شفاهی مساله تفاوت دارد. با وجود به کارگیری این روش علمی به صورت آگاهانه و ناآگاهانه از سوی انبوه کاربران و محققان تاریخ، در بیش از چهار دهه‏ی گذشته، تشکیل هشت نشست تخصصی و مشارکت محافل علمی از جمله دانشگاه اصفهان، همچنان مشکلات جدی بر سر اصالت علمی و اسنادی داده‏ها و مدارک تاریخ شفاهی وجود دارد.


گزارش تفصیلی هشتمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی، دانشگاه اصفهان (6)

بخش اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم گزارش تفصیلی این نشست در چند هفته گذشته پیش روی شما قرار گرفت که مجموع سخنرانی ها و مباحث پیرامونی آنها در جلسات صبح را دربر می گرفت. این هفته ادامه گزارش جلسه نخست عصر را پیش روی دارید. در این جلسه دو مقاله با عنوان های «میزان اهمیت کارگاه ها و دوره های آموزشی در آموزش تاریخ شفاهی در ایران» به قلم دکتر ابوالفضل حسن آبادی و «روش شناسی در تاریخ شفاهی» به قلم حبیب الله مهرجو در نظر گرفته شده بودند که مقاله دوم از دستور کار خارج شد. حجت الاسلام سعید فخرزاده مسئول جلسه و دکتر مهدی ابوالحسنی و فائزه توکلی کارشناسان این بخش از نشست بودند که پس از پایان زمان سخنرانان بحث و بررسی مطالب از سوی آنها آغاز شد.


نبردهای اوباما

نتایج مصاحبه‌ها و مشاهدات باب وودوارد روزنامه نگار 69 ساله آمریکایی از جلسات کاخ سفید میان باراک اوباما و مشاوران و معاونانش اخیراً در کتابی با عنوان «نبردهای اوباما» به ترجمه نیلوفر قدیری از سوی انتشارات قطره در اختیار علاقه‌مند به موضوعات سیاست خارجی قرار گرفته است. هسته اصلی اطلاعات این کتاب را نوشته‌های مربوط به جلسات شورای امنیت ملی آمریکا (1)، یادداشت‌های شخصی، نامه‌ها، اسلایدها، ایمیل‌ها، گزارش‌ها، نامه‌های دولتی و نقشه‌ها تشکیل می‌دهد. اطلاعات این کتاب را بیش از 100 نفر که طی 18 ماه نخست دولت باراک اوباما در جنگ افغانستان و در شورای امنیت ملی درگیر بوده‌اند، ارائه کرده‌اند.


۲۸۰ ساعت مصاحبه با ۱۱۰ نفر در طرح تاریخ شفاهی اصناف مشهد

مشهد به عنوان یکی از کانون‏های مبارزه علیه حکومت پهلوی از زمان رضا شاه مطرح بوده است به طوری که تبلور این مبارزه را می‏توان در قیام خونین مسجد گوهرشاد بررسی نمود. ریشه‏های حضور گروه‏های مختلف از جمله دانشجویان، روحانیون و اقشاری همچون اصناف و بازاریان در انقلاب اسلامی را می‏توان بعد از وقایع شهریور1320 در مشهد واکاوی نمود. زیرا با شروع مبارزات امام خمینی(ره) و متعاقب آن انعکاس حوادث 15خرداد سال 1342 گروه‏های مبارز شهر مشهد هم به جرگه انقلابیون پیوستند ...


سویه‌هایی از تاریخ شفاهی

در نشست کتاب ماه تاریخ و جغرافیا با موضوع تاریخ شفاهی و رویکردهای میان‌رشته‌‌ای در خدمت میهمانان گرامی؛ جناب آقای کمری و آقای دکتر ابوالحسنی و هم‌چنین جناب آقای اسماعیلی هستیم. در بیان ضرورت بحث درباره این موضوع، با نگاهی آسیب‌شناسانه به وضعیت مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی در ایران می‌توان گفت آن‌چه که امروز به عنوان تاریخ شفاهی در فضای علمی دانش و رشته‌ی تاریخ در مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی ایران شناخته می‌‌شود در کشاکش بین یک ماکت از این رویکرد و تقلیل آن به تکنیک‌های مصاحبه ...


مبارزه لري بِرد در برابر دومينيك ويلكينز

استفاده از تاریخ شفاهی برای پرداختن به رویدادهای کوچک و بزرگ در دنیا به قدری فراگیر شده است، که گاه سازمان های بسیار بزرگ ورزشی چون انجمن ملی بسکتبال آمریکا (ان بی ای) نیز به سراغش می روند. گزارشی که در پی می آید استفاده از تاریخ شفاهی برای حفظ خاطره یک مسابقه بسکتبال، ورزش مورد علاقه مردم آمریکاست. این گزارش می تواند نمونه خوبی باشد برای پرداختن به موارد مشابه در تاریخ ورزش کشورمان؛ برای مثال تاریخ شفاهی مسابقه فوتبال ایران و استرالیا در دور مقدماتی جام جهانی سال 1998 میلادی.


کلاس تاریخ زنده برای شاگردان دبیرستان برت هارت

کهنه سربازان جنگ جهانی دوم، جنگ کره، ویتنام و دوران جنگ سرد در حالی که یونیفرم های چسبان به تن داشتند مدارک خود را برای شرکت در طرح سالانه تاریخ شفاهی دبیرستان برت هارت Bret Harte تحویل دادند. اولین دور این طرح در سال 1997 بوسیله جنیفر ترومن Jennifer Truman کلید خورد. ترومن دبیر تاریخ این دبیرستان است که دوست داشت بیرون از محیط کلاس هم به شاگردان خود آموزش دهد. به گفته او روش قدیمی روخوانی از کتاب دیگر برای شاگردانش جذابیتی نداشت و وقتی مشغول فکر کردن بود که شاید راهی پیدا کند تا شاگردانش بیشتر با مسائل تاریخی آشنا شوند و به واقعیت آنها پی ببرند، ناگهان یادش آمد که خود او بسیاری از داستان هایی را که پدربزرگش شخصاً برایش تعریف کرده بود هنوز به خوبی به خاطر داشت.


تاریخ شفاهی آتش نشانی شهر اسکس

به موزه آتش نشانی اسکسEssex در گرایزGrays، در انگلستان، 9 هزار و پانصد پوند کمک مالی شده است. به موزه آتش نشانی اسکس مبلغ 39هزار و پانصد پوند برای راه اندازی طرح تاریخ شفاهی آتش نشانی و خدمات ایمنی اسکس کانتی (شهرستان) اختصاص داده شد. این مبلغ که توسط بنیاد هریتج لاتاری Heritage Lottery Fund تامین گردیده، برای ثبت خاطرات ماندگار آتش نشانان سابق و کارمندان ستادی استفاده خواهد شد و در این راستا برای دسترسی به محیط موزه، فضای مجازی با استفاده از تلفن همراه و آی پد نیز ایجاد خواهد شد.


اخباری از کتابخانه کنگره امریکا

طرح تاریخ کهنه‌سربازان با راه‌اندازی چهارمین بخش وب به کهنه سربازان ویتنام می پردازد. با راه‌اندازی آخرین بخش از طرح تاریخ کهنه‌سربازان =(VHP) (Veterans History Project) به نام مجموعه وب‌سایت ویژه "تجربه جنگی" که کار آن به مدت یکسال به طول کشید، مراسم یادبود پنجاهمین سال جنگ ویتنام را در 24 می برگزار ‌شد. "جنگ ویتنام: نگاهی به گذشته، قسمت چهارم" روایت های مختلف زمان جنگ این کهنه‌سربازان را که در جنگ ویتنام خدمت کرده‌اند، به تصویر می‌کشد. کهنه‌سربازان در این مجموعه، درباره رسته‌های مختلف، مناطق مختلف خدمت و وظایف نظامی توضیحاتی ارائه دادند.


گفتگو با: همایون اسعدیان درباره ساخت سریال دا

همیشه برایم سؤال بود که چطور داستانی مانند « سی و نه و یک اسیر» حبیب احمدزاده تبدیل شد به فیلم زیبا و تأثیرگذاری مثل «اتوبوس شب». «سی و نه و یک اسیر» داستانی کوتاه بود و کیومرث پوراحمد از آن یک فیلم سینمایی بلند ساخت. وقتی خبر سریال شدن «دا» را شنیدم سؤالات بیشتری ذهنم را مشغول کرد. برایم جالب بود. چطور می‌خواهند آن همه رنجی را که سیده زهرا حسینی کشیده‌بود تبدیل به فیلم کنند؟ آیا سریال «دا» هم می‌تواند به اندازه کتاب میخکوب کننده باشد؟ برای رسیدن به جواب این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگر بهترین راه رفتن پیش «همایون اسعدیان» بود


اهمیت «تاریخ ناشناختة» سیاهپوستان ورمونت

طرحِ پیگیری میراث آمریکایی‌آفریقایی‌تبارهای ورمونت به‌تازگی توجه‌ها را به سوی مشارکت سیاهپوستان ورمونت معطوف ساخته است. مورخان می‌گویند آمریکایی‌آفریقایی‌ها نقش مهمی را در تاریخ ورمونت حفظ کرده‌اند، اما بیشتر وقت‌ها جایگاه آنان به رسمیت شناخته نشده است. ماه پیش، ادارة گردشگری و بازاریابی اعلام کرد که طرحِ پیگیری میراثِ آمریکایی‌آفریقایی‌های ورمونت Vermont راهنمایی برای ثبت سرگذشت‌های شخصیِ سیاهپوستان ورمونت است که به تغییر هویت این ایالت کمک کرده‌اند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

ـ مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری با زیر مجموعه‌های دفتر ادبیات و هنر مقاومت و دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و به عنوان مجری طرح‌های تاریخ شفاهی ایران، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در ایران، در نشریه تاریخ شفاهی انگلستان، وابسته به انجمن تاریخ شفاهی انگلستان معرفی شد. این مرکز به عنوان یک مجموعه فعال در زمینه تاریخ شفاهی در خاورمیانه مورد توجه قرار گرفته و معرفی آن به نقل از نوشته محمد کریمی، سردبیر هفته‌نامه تاریخ شفاهی در این هفته‌نامه آورده شده است. طرح جلد چهل‌و‌یکمین کتاب خاطرات تولید شده در دفتر ادبیات انقلاب اسلامی با عنوان «سال‌های بی‌قرار: خاطرات جواد منصوری» با تحقیق و تدوین محسن کاظمی هم به عنوان تصویر مرتبط با متن معرفی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری استفاده شده است.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۳۵)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


صداهاى سلول شماره 21

شهريور يا مهر سال 50 بود كه نيمه‏هاى شب، ناگهان در سلولم باز شد. من هراسان از خواب برخاستم. جوان رشيد، هيكلى و قد بلندى را داخل انداخته و در را بستند و رفتند. او بدون كمترين توجه به من، زانوهايش را بغل گرفته و مى‏گريست.
من نيز دقايقى به او نگريستم. سپس از سكو پايين آمده و از او دلجويى كردم. گفتم: «بلند شو روى سكو بنشين.» اظهار عجز و ناتوانى كرد. زير بغلش را گرفته و كمكش كردم تا روى سكو بنشيند. معلوم بود كه به سختى شكنجه شده و كتك خورده است. دست و پايش مى‏لرزيد. پايش را با دست گرفتم و جا به جا كردم. ناله او بلند شد. پتو را رويش كشيدم. پس از كلى ناله و زارى از فرط خستگى خوابش برد.
صبح كه بلند شد ديدم كه حالش كمى بهتر شده است و ديگر گريه و زارى نمى‏كند. پرسيدم كه چه كار كردى كه اين جورى شكنجه‏ات كرده‏اند؟ گفت: «هيچى! فقط مقره (1) مى‏شكستم. يعنى با چند نفر از دوستانم در خيابان مى‏رفتيم و با سنگ مقره تيرهاى برق را مى‏شكستيم كه دنبالمان كردند و دستگيرمان كردند.» از گفته او تعجب كردم و باورم نشد كه به خاطر شكستن چند مقره كسى را اين‏طور كتك زده و شكنجه دهند و بعد او را به زندان سياسى بياورند. كمى بيشتر با او صحبت كردم و فهميدم كه او از اعضاى چريكهاى فدايى خلق است كه در خرابكارى يك نيروگاه برق، مشاركت داشته است.
بعد از خوردن صبحانه، از نگهبان يك لگن آب گرم گرفتم و داخل آن نمك ريختم. سپس پاهاى جوان را داخل آن گذاشته و ماساژ دادم. با اين كار آرامش در صورت او پيدا شد. او كه جوان بيست ساله‏اى بود، كم كم به من اطمينان و اعتماد كرد و با احساس قرابتى كه داشت درد دلش گشوده شد. دريافتم كه او بسيار بى تجربه است. به او توصيه كردم حواست جمع باشد، در اينجا به هيچ‏كس نمى‏توانى اعتماد كنى و بدان با هر كس كه مواجه مى‏شوى احتمال اينكه او مأمور باشد خيلى زياد است. از او خواستم كه سفره دلش را پيش هر كس باز نكند.
در اثر ماساژ و انبساط ماهيچه‏هايش، كاملاً احساس راحتى و آرامش مى‏كرد. توانست روى پاهايش بايستد. چند روز بعد كه حال او خوب شده بود، چند مأمور آمدند و دم در سلول از او سؤالاتى كردند. او نيز سرپا ايستاد و جواب گفت. مأمورين با مشاهده اين صحنه و اطلاع از صحت و بهبود او چند ساعت بعد او را فراخواندند. جوان نگران و هراسان شد و مدام مى‏پرسيد: «حالا چه‏كار كنم؟ دارند مرا مى‏برند... چه‏كار كنم؟» من سعى كردم كه او را آرام كرده و دلدارى دهم. به او سفارش كردم در صورت شكنجه تا مى‏توانى داد بزن، آن‏قدر فرياد بزن كه گوششان كر شود. بعد اگر توانستى گريه كن حسابى شلوغ كن. حتى اگر بگويى من مامانم را مى‏خواهم! خيلى خوب است. او دليل اين افعال را پرسيد. گفتم كه در اين شرايط فكر مى‏كنند تو خيلى بچه‏اى و به مادرت وابسته‏اى و با داد و فرياد، هم دردهايت كاهش مى‏يابد و هم حواس و تمركز و اعصاب آنها به هم مى‏ريزد.
جالب است، به محض اينكه او را از سلول بيرون بردند، او شروع به‏گريه و زارى كرد: «من مامانم را مى‏خواهم!... مامان جان! مامان!...» براى من رفتار بچگانه او خيلى جالب بود. البته او بسيار جوان حرف گوش كنى بود و تمام توصيه‏هاى مرا (آن طور كه خود تعريف مى‏كرد) مو به مو اجرا مى‏كرد. او را چند مرتبه ديگر بردند و آوردند. و با اين شيوه توانسته بود بازجوها و شكنجه گرها را عاصى كند. آنها مى‏گفتند كه بابا اين بچه ننه است. و نتوانستند از او به مطلب قابل‏توجهى دست پيدا كنند. وقتى براى بار چندم به بازجويى و شكنجه مى‏رفت، به او گفتم كه اين‏بار موقع كتك و شلاق از دستشان فرار كن و بگذار اين طرف و آن طرف دنبالت بدوند، بگذار فكر كنند واقعا تو بچه‏اى! و نمى‏فهمى. بازجوها از دست فريادهاى «مامان!... مامان!...» او خسته شده بودند و مى‏گفتند: «مردكه خجالت بكش، يعنى چه؟ من مامانم را مى‏خواهم!... تو را به جرم سياسى گرفته‏اند...»
حدود پانزده روز بعد او را از سلول من بردند، هنوز مى‏ترسيد و نگران بود. به او گفتم كه اين بار آزادت مى‏كنند، و او رفت و رفت، و ديگر به سلول 21 بازنگشت. به هرحال حضور اين جوان با آن قد و قامت رشيد در سلول، براى من تجربه‏اى ديگر بود و موجب شد كه از يكنواختى بيرون بيايم.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.