شماره 117    |    8 خرداد 1392

   


آرشیوهای شفاهی شهری (تعامل آرشیو با مردم و مردم با تاریخ)

آرشیوها حافظه تاریخی ملت‏ها هستند و وظیفه حفظ، نگهداری و سازماندهی کلیه اسناد و منابع تاریخی مرتبط با یک کشور را بر عهده دارند. آن‏ها را می‏توان به لحاظ شمول در برگیری منابع، دایره اختیارات و شرح وظایف، به آرشیوهای ملی منطقه‏ای، محلی و خصوصی تقسیم نمود. مهمترین هدف آرشیوها با توجه به تحولات دو دهه ی اخیر رسیدن به شعار دسترسی عموم به منابع اطلاعاتی در هر زمان، در هر مکان، با هر وسیله و در هر سطح است.


گزارش تفصیلی هشتمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی، دانشگاه اصفهان (5)

بخش اول، دوم، سوم و چهارم گزارش تفصیلی این نشست در چند هفته گذشته پیش روی شما قرار گرفت که مجموع سخنرانی ها و مباحث پیرامونی آنها در جلسات صبح را دربر می گرفت. این هفته گزارش جلسه نخست عصر را پیش روی دارید. در این جلسه دو مقاله با عنوان های «میزان اهمیت کارگاه ها و دوره های آموزشی در آموزش تاریخ شفاهی در ایران» به قلم دکتر ابوالفضل حسن آبادی و «روش شناسی در تاریخ شفاهی» به قلم حبیب الله مهرجو ارایه شد. حجت الاسلام سعید فخرزاده مسئول جلسه و دکتر مهدی ابوالحسنی و فائزه توکلی کارشناسان این بخش از نشست بودند.


تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مهدی عراقی

با توجه به اهمیت و نقش شهید مهدی عراقی در روند نهضت اسلامی و پیروزی انقلاب و فقدان پژوهش مستقل و کامل درباره ایشان کتاب درصد است در راستای تبیین نقش شخصیت‌ها در تاریخ انقلاب با رهیافتی جدید به بررسی محیط و زمانه مهدی عراقی، پایگاه اجتماعی و فعالیت‌های تشکیلاتی وی در پیوند با انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) بپردازد. تلاش محققان بر آن بوده است که در حد امکان غبار زمان و فراموشی از چهره یکی از شخصیت‌های موثر در نهضت و انقلاب برداشته شود و تصویر روشن‌تری از ایشان در منظر نسل‌هایی که شاهد حیات آنان نبوده‌اند، قرار گیرد.


تاریخ شفاهی اولین‏ها

آنچه امروزه از آن به نام شهر مشهد یاد می‌شود در طول تاریخ شاهد تغییر و تحولاتی بوده که این تغییرات دور از دید مورخان و جغرافی‏نویسان نبوده است. بدون تردید شهادت امام رضا(ع) در سال 203 هجری قمری در خراسان و دفن پیکر ایشان در سناباد از مهم‌ترین دلایل ایجاد و گسترش شهر مشهد است. آنچه مسلم است این مکان مزاری معروف بوده و جهانگردان و جغرافی دانانی مانند «ابن حوقل»، «اصطخری» و «مقدسی» و... از آن یاد کرده‌اند.


رونمایی از نسخه الکترونیکی نشریه کمان

مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت و سردبیر دوهفته‌نامه کمان در مراسم رونمایی از نرم‌افزار دیجیتال این نشریه گفت: تولید نشریه کمان برای ما لذت جمعی داشت. البته خسته‌کننده هم بود و ما را زودتر از موعد پیر کرد، اما امروز با دیجیتال شدن نشریه حس جوانی به کمان برگردانده شد. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مراسم رونمایی از نرم‌افزار دیجیتال نشریه کمان و تجلیل از دست‌اندرکاران آن، دوم خرداد 92 در کافه کراسه و با حضور هدایت‌الله بهبودی، مرتضی سرهنگی، کوروش پارسانژاد و احد گودرزیانی برگزار شد.


بررسی تاریخ شفاهی در شماره 180 «کتاب‌ماه تاریخ و جغرافیا»

یکصد و هشتادمین شماره «کتاب‌ماه تاریخ و جغرافیا» ویژه اردیبهشت‌ماه منتشر شد. این شماره به موضوع‌هایی مانند تاریخ‌شفاهی، رویکردهای میان‌رشته‌ای، زمینه‌های کاربردی شدن تاریخ‌شفاهی در مطالعات میان‌رشته‌ای ایران اختصاص دارد و به معرفی کتاب‌هایی با همین موضوع پرداخته است. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» ماهنامه‌ تخصصی اطلاع‌رسانی و نقد و بررسی کتاب است که در این شماره به سویه‌هایی از تاریخ‌شفاهی با معرفی کتاب‌هایی در‌باره مشروطه، تاریخ اسلام و تاریخ ارمنستان می‌پردازد و مقالاتی را از استادان متخصص این رشته در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد.


خاطراتی از ضبط رادیویی نمازجمعه‌ با مسعود کیمیایی

بهروز رضوی از صداهای ماندگار رادیو از ورودش به این رسانه و بداهه‌هایی که هنگام ضبط نماز جمعه آیت‌الله طالقانی می‌گفته و چند برنامه‌ای که مسعود کیمیایی از نمازهای جمعه ضبط کرده است، سخن گفت. خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: بهروز رضوی گوینده رادیو و تلویزیون و بازیگر همکاری خود با رادیو را به عنوان گوینده در سال 1347 به دعوت زنده‌یاد شاهرخ نادری آغاز کرد. روایتگری او در مجموعه "مستند ایران"، "قصه‌های شب" رادیو و حافظ خوانی‌اش از تاثیرگذارترین کارهایش بین مخاطبان است و بازیگری‌اش در فیلم‌هایی چون "نجات‌یافتگان"، "آبادانی‌ها"، "شعله‌های خشم"، "دادستان"، "شانس زندگی" و... نیز ثبت شده ست. خودش تاسف می‌خورد از این که بداهه‌هایی که در گزارشگری نماز جمعه‌های اوایل انقلاب گفته است در حال حاضر موجود نیست. مجموع این ویژگی‌ها ما را بر آن داشت تا گپی دوستانه با او داشته باشیم.


مطالعات خاطره منتشر شد

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، آخرین شماره نشریه مطالعات خاطرهMemory Studies ، ویژه خاطرات کُره، در آوریل 2013، سال ششم، شماره 2، منتشر شد. نشریه مطالعات خاطره فصلنامه ای با رویکرد دانشگاهی است که هدف از انتشار آن مطالعه «تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فنی موثر بر این امر است که افراد، گروه ها و اعضای یک جامعه چرا، چگونه و چه چیزی را به خاطر می آورند و فراموش می کنند». این نشریه تلاش دارد به بازشناسی فرم ها، جهت ها و آثار در این زمینه نوظهور پرداخته و فضایی فراهم آورد تا در مقوله های نظری، عملی و روش‏شناسی، فرصت نقد، گفتگو و مباحثه با هدف رسیدن به یک درک مشترک از خاطره برای دنیای امروز ایجاد شود.


نقد «کتاب آهنگران» در کافه خبر

محمود جوانبخت نویسنده و مستند ساز معتقد است که گردش مالی و اقتصادی تاریخ شفاهی در دنیا بالاست و متاسفانه در ایران این جنبه هنوز جدی نشده است. عبدالجواد موسوی: انتشار کتاب خاطرات صادق آهنگران، مداح دوران دفاع مقدس، بهانه‌ای شد برای برپایی جلسه نقد و بررسی این کتاب در کافه خبر. محمود جوانبحت، داستان نویس، مستندساز و پژوهشگر حوزه جنگ به عنوان منتقد در این نشست حاضرشد و در مورد خاطرات آهنگران، شیوه جمع آوری، تنظیم و نثر آن سخن گفت. انتشار این گفت و گو البته همزمان با روزهایی است که این نویسنده و رزنامه نگار در غم از دست دادن پدرش به سوگ نشسته است. این نشست اولین نشست از سلسله نشست های نقد کتاب در خبرآنلاین است که به صورت هفتگی برگزار و منتشر می شود.


رشد 30 برابری گردآوری اسناد دفاع مقدس

کاظم فرامرزی، ریيس مركز ملي اسناد و كتابخانه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع‌مقدس از رشد 30 برابری جمع‌آوری اسناد توسط این مرکز تحقیقاتی بین سال‌های 1387 تا 1391 خبر داد و گفت: یکی از برنامه‌های ما تولید مجموعه 54 جلدی کتاب‌های تاریخ‌شفاهی است و خوشبختانه 34 جلد آن‌ها مرحله تدوین را سپری کرده‌ است. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دومین نشست از سلسه نشست‌های برنامه تخصصی آشنایی با مراکز ملی اسنادی و تاریخ پژوهی کشور با موضوع دفاع‌مقدس، سه‌شنبه 7 خرداد ماه با عنوان «آشنایی با مراکز اسناد در کتابخانه دفاع‌مقدس» و حضور کاظم فرامرزی، ریيس مركز ملي اسناد و كتابخانه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع‌مقدس در ساختمان گنجینه سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار شد.


نقطه تلاقی رشته‌های همتا

در مارس ۲۰۱۲، در لیست‌سِرو(1) پابلورِ کارشناسان فولکلور، دربارة تکامل تاریخ شفاهی به‌عنوان رشته‌ای تعریف‌شده و نیز مشارکت کارشناسان فولکلور برای گسترش آن بحثی برپا شد. به‌عنوان ناظر و شرکت‌کننده در هر دو حوزه، امروزه می‌بینم که این دو باهم همپوشانی دارند. رهبران دو انجمن ملی ـ انجمن تاریخ شفاهی(OHA) و انجمن فرهنگ عامة آمریکا (AFS) ـ بارها در پروژه‌های بزرگ همکاری کرده‌اند، مانند پروژة IMLS ـ مؤسسة خدمات موزه و کتابخانه: Institute of Museum and Library Services ـ که در حال حاضر تاریخ شفاهی را در عصر دیجیتال بررسی می‌کند. جلسه‌های سالیانة آن‌ها به‌طور منظم پیوسته برگزار می‌شود.


برنامه تاريخ شفاهي ساموئل پراكتر

برنامه تاريخ شفاهي ساموئل پراكتر(SPOHP) در دانشگاه فلوريدا از انتشار مستندی جديد خبر داد. مستندي با عنوان "آتش درون: بازسازي جامعه‌اي در مركز شهر" كه داستان ویرانی و بازسازي كليساي اپيسكوپال ترينيتي در گينسويل(Gainesville) ايالت فلوريدا را به تصویر می کشد. دانشجویان كارورز كلاس برنامه تاريخ شفاهي ساموئل پراكتر (SPOHP) در روز بهاری پنج‌شنبه، 25 آوريل سال 2013، در كليساي اپيسكوپال ترينيتي واقع در گينسويل در كنار اعضاي کلیسای ترينيتي براي ديدن نخستين نمايش مستند جديد "آتش‌ دورن: بازسازي جامعه‌اي در مركز شهر" گرد هم آمدند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

كتابخانه تخصصی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری با بیش از 200 عنوان كتاب در زمینه قیام 15 خرداد 1342 در یادواره پنجاهمین سالگرد نهضت امام خمینی(ره) با عنوان «5015» كه در باغ موزه قصر تهران تا 17 خرداد 1392 برپاست، شركت کرده است.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۳۴)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


آفتاب هنوز مى‏تابد
از در بزرگ سربازخانه گذشته وارد محوطه‏اى باز شديم. مأمور مرا به كناره ديوارى برد و گفت: «همين جا بايست.» بعد چند سرباز را صدا زد و گفت كه اين بايد همين جا بايستد و تكان نخورد، اگر حركتى كرد با قنداق و سرنيزه تفنگ بزنيدش. او اينجا مى‏ماند تا من برگردم. سربازها كه با جملات مأمور ترسيده بودند، با حالتى آماده و نگران به من نگاه مى‏كردند. گويى كه با فردى خطرناك و جانى مواجه شده‏اند.
باورم نمى‏شد كه دوباره تابش آفتاب را ببينم و گرماى اشعه آن را حس كنم. آن‏قدر در تاريكى بودم كه آن همه نور با چشمهايم غريبى مى‏كرد و ناخواسته از آن اشك جارى مى‏شد. با آن همه درد و رنج و زخمهايى كه بر پيكر داشتم و بى‏خوابى‏ايى كه بر من مستولى بود، اين هوا و نور برايم در حد معجزه بود. احساس مى‏كردم كه روى ابرها و در آسمان پرواز مى‏كنم. در تصور خود حتى صداى چشمه سار و نغمه پرندگان را مى‏شنيدم. در همين حال و هوا سير مى‏كردم كه خوابم برد. كسى تكانم داد و من از خواب جستم. هراسان نفسى عميق كشيدم. ابتدا فكر كردم مأمور همراهم برگشته است. يكى از سربازها بود، گفت آقا تكيه بده به ديوار. من آرام عقب رفتم و به ديوار تكيه دادم. واقعا لحظات شيرين و به ياد ماندنى بود، احساس مى‏كردم كه در بهشت هستم، آرامش عجيبى پيدا كرده بودم. دوباره خوابم برد.
با صداى اذان ظهر بيدار شدم. مدتها بود كه صداى روح‏انگيز و دلنواز اذان را نشنيده بودم. به آن سرباز گفتم كه مى‏خواهم به دستشويى بروم و براى نماز وضو بگيرم. گفت كه نمى‏شود. اصرار كردم و گفتم كه بابا تو مگر مسلمان نيستى، مى‏خواهم نماز بخوانم. گفت: «به ما گفته‏اند كه از اينجا نبايد تكان بخورى.» سرباز ديگرى پا پيش گذاشت و گفت كه چه كارش دارى، خب مى‏خواهد نماز بخواند. تهديد كردم كه اگر نگذاريد كه به دستشويى بروم، الان اينجا كثيف مى‏شود. ديگر نمى‏توانم خودم را نگهدارم. سرگروه (دسته) آنها آمد جريان را پرسيد. به او هم توضيح دادم. به يكى از سربازها گفت: ببريدش دستشويى. وقتى وارد دستشويى شدم، شايد حدود 5 دقيقه خوابم برد. ناگهان تق تق، صداى در را شنيدم، و بعد: «چه كار مى‏كنى؟...». يك دفعه چشمهايم را باز كردم‏و گفتم: «الان مى‏آيم.» سريع آمدم بيرون.
آفتاب ظهر شديد شده بود. اجازه دادند كه زير سايه نماز بخوانم. به جهتى كه نشانم دادند قامت بستم... الله‏اكبر... نمى‏دانم در سجده كدام ركعت از نماز بودم كه خوابم برد. لحظاتى بعد سربازى آمد. بلندم كرد و گفت برو آنجا بنشين. روى يك پله نشسته و آرام گرفتم.
دقايقى بعد دوباره دل‏درد را بهانه كرده و گفتم مى‏خواهم بروم دستشويى. سربازها كه با مشاهده نماز خواندنم با آن حال نزار، ملايم‏تر شده بودند، دوباره مرا به دستشويى بردند. در آنجا يك نصفه تيغ ريش‏تراشى ديدم. فكرى به ذهنم خطور كرد. آن را برداشته و زير شير آب شستم و در جيب گذاشتم و پس از تجديد وضو دوباره به‏روى پله بازگشتم.
يك لنگه از كفشهايم را به سختى از پاى ورم كرده‏ام درآورده و با كف آن‏ور رفتم. سرانجام قسمتى از آن را جدا كردم. بعد تيغ نصفه را در آن جاسازى كردم و كفش را به حالت اولش درآوردم. در اين فكر بودم كه اگر شكنجه و آزار را دوباره از سر گرفتند، با تيغ رگ دستم را بزنم و خود را راحت كنم. بيشتر انگيزه اين افكار ناشى از اعتقاد بر عدم افشاى گروه حزب الله و بچه‏هاى مرتبط با آن به هر قيمتى بود.
حدود ساعت 3 بعدازظهر بود كه من آرام آرام به وضع عادى برمى‏گشتم. در فكر و خيال و حالت خواب و بيدارى بودم كه يكى از سربازها با سرعت به طرفم آمد و گفت: «زود باش برو سر جايت بايست.» من هم با عجله به جاى اولم بازگشتم و ايستادم. سرباز هم در يك حالت نمايشى تفنگ را به صورت پيشفنگ نگهداشت. مأمور از راه رسيد، فهميد كه به من خوش گذشته! ولى به روى خود نياورد. دست مرا گرفت و كشان كشان به داخل ساختمان برد و تحويل استوار ساقى ـ رئيس زندان ـ داد. ساقى دو سرباز را صدا كرد و گفت كه زندانى را دنبال من بياوريد.

زندانى سلول شماره 21
مرا به داخل سلول انداختند. سلول شماره 21 در بند 2 زندان، سلولى كه در آن خاطرات پرنشيب و فرازى برايم رقم خورد. اين بند، راهرويى شرقى ـ غربى با عرض 5/1 متر بود كه در دو طرف آن سلولهايى كنار هم قرار داشت. وقتى از در شمالى وارد اين راهرو مى‏شدى، سلولهاى سمت راست (رو به غرب) يكسره به هم چسبيده بود و فقط يك راهرو در وسطش بود. سلولهاى سمت چپ در ميانه امتدادش، ميدان كوچكى در ابعاد حدود 5×5 متر داشت. در كنار اين ميدان چند صندلى قرار داشت كه گاهى مأمورين و زندانبانان در آنجا استراحت كرده و با هم گپ مى‏زدند.
سلول شماره 21 و ساير سلولهاى بند، داراى مساحتى حدود 5/2×3 مترمربع بود. در انتهاى سلول سكويى به ارتفاع حدود يك متر قرار داشت كه با آجر ساخته شده بود. روى ديوار كنار سكو سوراخ و حفره‏اى به اندازه 20×20 سانتيمترمربع قرار داشت. البته ديوار سلول خيلى قطور بود. وجود اين حفره در آن براى تهويه هوا و تأمين روشنايى سلول بسيار لازم بود. در روزهاى بعد گاهى من از اين حفره به بيرون نگاه مى‏كردم و تردد سربازها و زندانبانها را مى‏ديدم.
درِ سلول به سمت راهرو باز مى‏شد و روى آن دريچه‏اى قرار داشت كه با تخته‏اى كه از آن آويزان بود باز و بسته مى‏شد. گاه و بى گاه زندانبانها آن را كنار كشيده داخل سلول را ورانداز مى‏كردند. من نيز پس از مدتى، گاهى با انگشتم آن تخته را كنار زده ترددهاى داخل راهرو را نگاه مى‏كردم.
وقتى در اين سلول قرار گرفتم نفس راحتى كشيده و احساس آرامش كردم. حدس مى‏زدم كه ديگر از ضربات مشت و لگد و تازيانه‏هاى شلاق رهايى يافته‏ام. دقايقى گذشت تا به پايدار بودن وضعيت مطمئن شوم. خود را با زحمت فراوان به طرف سكو كشانده و روى پتويى كه آنجا بود نشستم. سپس روى آن غلت زده و افتادم. ديگر چيزى نفهميدم.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.