نشست «حقوق راوی و مولف در کتابهای تاریخ شفاهی» از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران در سرای اهل قلم بیست و ششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار میشود. این نشست از ساعت 15 و 15 دقیقه چهارشنبه 18 اردیبهشتماه 92 با حضور کارشناسان، نویسندگان و علاقهمندان حوزه تاریخ شفاهی در بخش سرای اهل قلم نمایشگاه کتاب آغاز میشود.
خـاطـرات احمـد احمـد (۲۹) به کوشش: محسن کاظمی انتشارات سوره مهر دفتر ادبيات انقلاب اسلامى
موزمبل (1)
پس از مأنوس شدن با مردم خيرآباد، بر آن شدم كه به وظيفه الهى خود عمل كنم. از اينرو به نزد فرماندار رفته و از مشكلات و سختيهاى مردم گزارش دادم. از او خواستم كه براى رفع ظلم و ناعدالتى از اين مردم پاك و خالص، كارى كند. فرماندار مأيوس بود و مىگفت كه تلاشهايش بى نتيجه بوده است. تا زمانى كه خان و خان بازى وجود دارد وضع همين طور خواهد بود. او گفت: حالا تو بيفت جلو، كارى را شروع كن، هر كارى بكنى من كمكت مىكنم، اما نه مستقيم، چرا كه نمىخواهم وارد دعواهاى ايلات و طوايف شوم. او در اين ديدار براى من روشن كرد كه اين وضعيت از روى سياست، پيش آمده است. سياستى كه از طرف فئودالهايى چون وفا شريعتى اعمال مىشود. در اين سياست آنها مىخواهند، با تنگ كردن عرصه و فشار و زور، مردم را به تخليه روستا و زمينهايشان متقاعد كنند. از اين طريق زمينهايى رايگان يا به قيمت خيلى نازل و ناچيز تهيه كنند و آن را به زير كشت مكانيزه ببرند و از رهآورد آن، سود كلانى عايدشان شود. او گفت كه نمىتواند مستقيما كارى كند، زيرا توان و اختياراتش محدود بود. ولى قول داد كه از من حمايت كند. تلاش فرماندار در انجمن شهر نيز به خاطر نفوذ وفا شريعتى بىفايده بود. پس از چراغ سبز فرماندار، به خيرآباد بازگشتم و مردم را به مسجد دعوت كرده و برايشان سخنرانى كردم: «...تا به كى شما مىخواهيد در فلاكت زندگى كنيد، تا كى مىخواهيد اين بىعدالتى را تحمل كنيد. تا كى مىخواهيد آب را از مسافت دور روى شانههاى زخميتان به خانه هايتان بياوريد. چرا براى پايان دادن به رنجها حركتى نمىكنيد؟ شما جمعيت غالب اين روستا هستيد ولى از اقل امكانات محروميد. اينجا خان و خان بازى است و تا خودتان حركتى نكنيد، آب و آبادانى به اين ده نخواهد آمد... من امروز پيش فرماندار رفتم و از او قول همكارى گرفتم. از اينجاى كار ديگر به عهده خود شما است...» اهالى گفتند ما نمىدانيم كه چه كار بايد بكنيم. گفتم كه من يك تقاضانامه تنظيم مىكنم و شما بايد همه آن را امضا كنيد. پس از اخذ امضاها، رفت و آمد بسيار من به فرماندارى و انجمن شهر شروع شد. ديگر هم و غم من شده بود لوله كشى آب خيرآباد. جلسات و صحبتهاى طولانى با فرماندار و رئيس انجمن شهر داشتم. نهايتا در انجمنشهر گفتند كه بههيچ عنوان براى لولهكشى سرمايهگذارى نمىكنند ولى براى ساخت موزمبل، حاضر بههمكارى هستند و از وفا شريعتىها خواهند خواست كه هفتهاى يكبار، آب را روانه موزمبل كنند تا پس از پر شدن، مورد مصرف اهالى قرار گيرد. من آن را نپذيرفتم.بهخاطر اين اختلافنظر، چند روزى پىگيرى من متوقف شد. تا اينكه يكروز كه من در ده نبودم، از طرف شهردارى سمنان به آنجا آمده و براى مردم از ساخت موزمبل صحبت كرده بودند. هنگامى كه به ده رسيدم، ديدم كه سه تا ماشين از آنجا خارج مىشوند. خود را به مردم رساندم، ديدم كه خيلى خوشحالند. پرسيدم كه چه شده؟ گفتند كه پى گيريهاى شما نتيجه داده است، از شهردارى آمدند و گفتند مىخواهند براى ما موزمبل بسازند. نقطهاى از ده را هم براى اينكار با گچ، دايرهاى سفيد كشيدهاند. گفتم: موزمبل! موزمبل براى چه؟ گفتند: خب قرار است، هفتهاى يكبار آن را پر از آب كنند. و براى اينكه كار سريع انجام شود ساخت آن را به يكنفر به قيمت شصت هزار تومان كنترات دادهاند. بيست درصد از اين پول را بايد اهالى ده بدهند. |