ـ یک پیامک: «دریافت خاطراتی شیرین و شاد از دفاع مقدس با ارسال 2314 به 20102011»
برای تجلیل از مقام شهیدان هشت سال دفاع مقدس بخصوص اقلیتهای دینی تندیس شهید «بابکن خاچاطوریان» مقابل کلیسای کاراپت آبادان نصب شد. این تندیس برنزی به ارتفاع 80 سانتیمتر بر روی لوح استیلی نصب شده و برای ساخت آن 170 میلیون ریال از محل اعتبارات بخش امور ایثارگران شرکت پالایش نفت آبادان هزینه شده است. این تندیس شامل بیوگرافی کامل این شهید دوران دفاع مقدس است.
خـاطـرات احمـد احمـد (۲۴) به کوشش: محسن کاظمی انتشارات سوره مهر دفتر ادبيات انقلاب اسلامى
بارش در کویر
حزبالله در ششم ماه مبارك رمضان كه مصادف بود با اواخر پاييز سال 1346، عباس آقا زمانى(1) كه از دوستان حزبملل اسلامى بود به منزل ما آمد، پس از احوالپرسى متداول از من خواست كه به بيرون از شهر برويم تا مطالب مهمى را طرح كند. وقتى از در خانه خارج شديم، ديدم عليرضا سپاسى آشتيانى نيز در ماشين است. خودروى عباس يك بنز 170 بود. با او نيز سلاموعليك و روبوسى كردم. بعد راه افتاديم، به كجا؟ ابتدا به من چيزى نگفتند. در بين راه عباس آقا زمانى درباره اينكه ما چه بوديم، چه كرديم و چه بايد بكنيم صحبت كرد. او گفت: «احمد! ما به زندان نرفتيم كه تنها چند نفر را بشناسيم و دوست شويم و يا تنها روزه بگيريم و دعا بخوانيم و به زندگى عادى برگرديم و مسئله مبارزه را تمام شده ببينيم. نه، ما وظيفه مهمتر داريم و آن ادامه اين راه و مبارزه است كه به آن اعتقاد داريم. تا ظلم هست ما نيز ظلم ستيزى خواهيم كرد و...» وارد جاده خاوران در شرق تهران شديم. در آن منطقه كوره پزخانههاى زيادى وجود دارد. ما قبل از اينكه از حد شرعى خارج شويم و روزهامان شكسته شود به نزديكى يكى از كورهپزخانهها كه در محلى دورتر از جاده اصلى بود رفتيم. در آنجا ساختمان مخروبهاى وجود داشت كه به آن زندان هارون(2) مىگفتند. در كنار آن متوقف شديم و به كنار جوى آب و درختى رفتيم و نشستيم. عباس پس از كلى صغرى و كبرى چيدن گفت كه بچهها از زندان پيام دادهاند كه با رفتن از زندان كار تمام نشده است. شما ادامه دهنده راه كسانى هستيد كه در زندان و در زير شكنجه هستند. براى همراهى با آنانى كه در زندان هستند فعاليت خود را از سر بگيريد. آقازمانى تأكيد كرد كه مابايد كار را دوباره شروع كنيم، اما اين بار با حساب و كتاب بيشتر، و توأمان نيز خودسازى فردى را دنبال كنيم. اين آغاز راه است... صحبتهاى عباس، حرفهاى دل ما و دغدغه فكر ما بود. ضمن تأييد مطالب او هر يك نظرى داديم. قرار شد كه تشكيلات جديدى با هدف مبارزه با رژيم و براندازى حكومت طاغوت و با مشى مسلحانه را طراحى و پياده كنيم. و سه محور را در آن مدنظر داشته باشيم: 1. ادامه مبارزه با استفاده از تجربيات قبلى. 2. خودسازى فردى و جمعى و نيز كسب آمادگى براى رويارويى در هر لحظه. 3. لزوم ايجاد يك سازمان و تشكيلات منسجم. و تعيين چارچوب وظايف براى افراد. ما درباره اين سه محور به بحثهاى خود ادامه داده و نتايج زير را گرفتيم: ـ تشكيلات بايد از داشتن دفتر، جا و مكان پرهيز كند، تا مانند حزب ملل اسلامى هنگام خطر، بهسرعت افشا و كشف نشود. ـ پرهيز از برجاى گذاشتن آثار مكتوب و اتكا به محتويات ذهن و برنامه ريزى ذهنى و حفظ دستورات و برنامهها. ـ دعوت از مبارزينى كه از زندان آزاد شده و يا آزاد خواهند شد، براى پيوستن به تشكيلات. به اين ترتيب ما سه نفر تشكيلاتى را پايه ريزى كرديم كه به استناد آيات شريفه «فان حزب الله هم الغالبون»(3) و «الا ان حزب الله هم المفلحون»(4) نام حزب الله را بر آن نهاديم. جلسات ما در فواصل معين تكرار مىشد. در هر جلسه فصلى از فصلهاى آن به بحث گذاشته مىشد و با پيوستن افرادى مانند جواد منصورى، احمد منصورى، جمال نيكو قدم، عباس دوزدوزانى، محمد مفيدى و محمدباقر عباسى گسترش و عمق مىيافت. در جلسات حزبالله مقرر شد كه هر كسى براى خود شغلى دست و پا كند تا به اين ترتيب هم پوششى براى فعاليتهايش و هم بودجه مالى براى خود و تشكيلات فراهم كند. از اين رو من بعد از ماه مبارك رمضان به اداره آموزش و پرورش منطقه 10 مراجعه و درخواست بازگشت به شغل قبلىام كردم. آنها تقاضانامه مرا به وزارتخانه ارجاع دادند. بعد از چند روز براى پىگيرى نامهام به دبيرخانه وزارت آموزش و پرورش رفتم. |