شماره 105    |    25 بهمن 1391

   


یکشنبه خونین تهران در دولت سوسیال دمکرات!-2

بخش نخست رادر شماره پیش خواندیم. بخش دوم و پایانی درادامه می آید: خبرنگار روزنامه كيهان از درگيري بين مردم و مأموران نظامي در مقابل بيمارستان جرجاني و اطراف ميدان ژاله خبر داد. مردم مقابل بيمارستان جرجاني در خيابان تهران‌نو اجتماع كرده بودند و قصد داشتند براي مجروحان خون اهدا كنند، ولي مأموران قصد داشتند با تيراندازي آنها را متفرق سازند. ساعت 4 بعدازظهر نيز در ميدان ژاله و خيابانهاي اطراف بين مأموران و مردم درگيري شد.


نگاهی به نسل علی امینی و ویژگی‌های آنها

معرفی علی امینی به عنوان آخرین یا یکی از آخرین بازماندگان نسل رجال آریستوکرات ایران معاصر، هم تعریفی غریب است، هم شاید از جهاتی ثقیل؛ بالاخص با توجه به تصویری که از او در تاریخ معاصر ایران ترسیم شده، در عین حال و به شرحی که خواهیم دید، این تعریف خیلی هم نادرست نیست. امینی صرفاً به واسطه «خون» تعلق به آریستوکراسی و اشرافیت ایران نداشت، او نوه دختری مظفرالدین شاه (خانم فخرالدوله مادر وی دختر مظفرالدین شاه و پدرش میرزا علی خان امین‌الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه بود)، اما بیش از «خون» و «وراثت» علی امینی ویژگی‌های مهم و به تعبیری «منش»ی داشت که خیلی بیشتر از «خون» و «وراثت» او را یک «اشراف‌زاده» و «آریستوکرات» می‌کرد.


يادنوشت

برآنم كه به جاي كلمهْ‌تركيب «يادداشت» از «يادنوشت» در گفتن و نوشتن استفاده شود، زيرا الزاماً به يادداشتن و به يادآوردن منجر به نوشتنِ ياد نمي‌شود. در كلمهْ‌تركيب يادنوشت، ياد به معني خاطر ـ نه خاطره ـ و حافظه است؛ يعني همان جايگاهي كه به یاد آمده و به یاد آورده درآن ثبت و ضبط مي‌شود. به كلمه‌ی «از» در عبارت «از ياد نوشتن» توجه بايد كرد، «از» در اين‌جا مفيد دو معني است؛ اول به ‌معني اتكاء و به مدد، زيرا آن‌چه در يادنوشت به قلم مي‌آيد متكي و مبتني بر يادِ نويسنده يا نويسايِ ياد است.


نمایشگاه عکس در وایت ویل

نمایشگاه عکس در وایت ویل، زندگی آمریکایی های آفریقایی تبار روستانشین را به تصویر می کشد. وایت ویل WHITEVILLE – آنچه که با عنوان طرح تاریخ شفاهی انجمن تاریخ لوور بلادن / کلمبوس Lower Bladen/Columbus Historical Society ، آغاز شد در قالب نمایشگاهی که زندگی آمریکایی های آفریقایی تبارها در مناطق روستایی شهرستان های کلمبوس و بلادن را به معرض نمایش گذاشت، تجلی یافته است. موزه جنگلبانی کارولینای شمالیThe North Carolina Museum of Forestry میزبان نمایشگاه عکس «نمای گذشته: زندگی جامعه [سیاهان] از نگاه لنزهای ماک مان Mack Munn 1960 –1940» است.


تاریخ شفاهی در یونان

فصلنامه تاریخ شفاهی وابسته به انجمن تاریخ شفاهی انگلستان در شماره بهار سال 2012 خود در گزارشی از یونان به سه پروژه تاریخ شفاهی در حال اجرا در این کشور اروپایی می پردازد. ریکی وان بویشوتن Riki Van Boeschoten دانشیار گروه تاریخ شفاهی و مردم شناسی اجتماعی در دانشگاه تسالیThessaly و استاد راهنمای این سه پروژه درباره هریک از آن ها توضیحی ارائه می کند که در این جا می خوانیم.


خاطراتی از سفر دکتر حبیبی به یونان

در این مقاله شخصیت سیاسی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی و بازگشت وی در سال 1357 پس از 15 سال زندگی در فرانسه و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به ایران، مورد نظر نیست بلکه سفر «رسمی» وی به عنوان معاون اول ریاست جمهوری به کشور یونان در روزهای اول الی سوم اسفند 1375 مدنظر است. این نخستین باری بود که معاون ریاست جمهوری ایران رسما به یک کشور عضو اتحادیه اروپا سفر می‌کرد:


کارکردهای مصاحبه در تاریخ شفاهی

متن زیر پیاده سخنان حجت‏الاسلام سعید فخرزاده در نشست بررسی «جایگاه تاریخ شفاهی در پژوهش‌های تاریخی» که چندی پیش در دانشگاه خوارزمی ارایه شد. دیدگاه‏های ایشان به واسطه تجربه‏ای که در بیش از دو دهه فعالیت مستمر در عرصه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به دست آورده‏اند، می‏تواند محل توجه علاقمندان این حوزه باشد.


تاریخ نامرئی فیلیپین دراسناد آناپولیس توسط محققین دانشگاه مریلند

فیلیپینی ها بیش از یک قرن است که به عنوان اقلیتی نامرئی در آناپولیس Annapolis مریلند Maryland حضور دارند. در حال حاضر، محققین دانشگاه مریلند از تاریخ شفاهی به عنوان وسیله ای برای تشریح جزئیات زندگی و زمان آنها، مستندسازی مبارزاتی که با آن مواجه بودند و موفقیتهایی که با آن شهره شدند، استفاده می کنند. پس از جنگ اسپانیا – آمریکا، فیلیپینی‏ها وارد آمریکا شدند. آنها به آناپولیس – پایگاه آکادمی نیروی دریایی آورده شدند تا در مشاغلی چون پادویی، آتش نشان، کارگر ساختمانی، کارگر رستوران های نیرو و پیشکاری مشغول به کار گردند.


خاطرمانده، خاطرات، کتاب خاطره

مشکلات زبانی در گسترش «زبان و ادبیات فارسی» و بی‌مبالاتی کارشناسان، پژوهشگران و مؤلفان آثار در حوزه‌های مختلف علوم و فنون، به‌ویژه علوم انسانی در استفاده از واژگان متعدد برای یک مفهوم، نارسایی‌ها و نابسامانی‌هایی به وجود آورده است. این مسئله زمانی نمود بیشتری پیدا کرده است که حقوق مادی و معنوی پدیدآورندگان آثار متأثر از آن شده و در فعالیت‌هایی که به این حوزه مربوط می‌شود مایه منازعه و دلخوری‌های متعدد قرار گرفته است. آنچه که اخیراً در پنجمین دوره «جایزه جلال» نمود رسانه‌ای پیدا کرد ناشی از همین مسئله است.


کتابخانۀ تاریخ شفاهی باستان شناسی -1

قرار گفتگو با دکتر سید منصور سیدسجادی خیلی ساده و بی مقدمه، در روزی که به همراه استاد میرعابدین کابلی به دفتر مجله آمده بودند. گذاشته شد و چون او شخصیتی صمیمی و بی تکلف دارد گفت و گویی گرم و گیرا در گرفت. وقت اما مجال نداد و صحبت در جلسه ای دیگر هم ادامه یافت. حاصل این گفت و گوی چند ساعته را که متن آن قبلا به رؤیت ایشان رسیده است در ادامه می خوانید.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

مجموعه خاطرات 11 شهید انقلاب اسلامی در استان خراسان شمالی با عنوان «آیه‌ها و آیینه‌ها» رونمایی شد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۲۲)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


زندان شماره 3
بعد از گذشت حدود چهار ماه، مرا هم به زندان شماره 3 نزد ساير زندانيان سياسى حزب ملل اسلامى بردند. در اين زندان به خاطر حضور دوستان و سياسى بودن آن با مشكلات كمترى مواجه بوديم. آنچه كه گفتنى است حكايتهايى از صبر و انتظار افتخارآميز بچه‏هاست.
شب و روزهاى زندان وضعيت يكنواختى داشت و ما براى گريز از آن، تمام ساعات و لحظات خود را به صورت منظم برنامه ريزى كرده بوديم. به‏جرئت مى‏توان گفت كه ما در اين زندان وقت تلف شده‏اى نداشتيم. از بامداد تا شامگاه، اوقاتمان با عبادت، دعا، كلاس، بحث، ورزش، تعامل و تحليل اخبار، نظافت و... مى‏گذشت. آقاى انوارى به دو شكل عمومى و تخصصى (فقه و اصول) كلاس گذاشته بود و آقاى حجتى كرمانى نيز به تفسير قرآن مى‏پرداخت.
از زيباترين صحنه‏هاى اين روزها، نمازهاى جماعتى بود كه در اتاقهاى آيت‏الله انوارى و حجت‏الاسلام حجتى‏كرمانى برپا مى‏شد. مراسم مذهبى و ملى، مجالس دعا و ذكر نيز در جاى خود برگزار مى‏شد. مراسم دعاى توسل و دعاى كميل هر هفته با مداحى دوستان بويژه اكبر صلاحمند و محمدباقر صنوبرى و محسن حاجى مهدى و خطابه‏هاى آقاى حجتى كرمانى دنبال مى‏شد.
در عيد نوروز براى ديدار خانواده‏ها با زندانيان، روز خاصى را تعيين كردند و اجازه دادند كه فرزندان زير دوازده سال را با خود به همراه بياورند. اگرچه من در آن زمان متأهل و صاحب فرزند نبودم، ولى توانستم برادرزاده و خواهرزاده هايم را ملاقات كنم. ما براى فرارسيدن چنين روزى سر ازپا نمى‏شناختيم. از يك هفته جلوتر با آماده و نظافت كردن ساختمان، و زينت آن با بادكنك و كاغذ رنگى به استقبال اين روز رفتيم. حتى غذاى مناسب براى ميهمانان تدارك ديده بوديم. آن يك هفته پر بود از جنب و جوش و حيات و شادى. آن روز، روزى فراموش نشدنى براى تمام زندانيان بود. يادم هست در اولين عيد زندان، دكتر رضا منصورى(1)  كه آن زمان حدود شانزده سال سن داشت، توانسته بود به خاطر جثه كوچك و جسم نحيف، خود را به جاى بچه‏هاى دوازده ساله جا زده و به ملاقات دو برادرش (جواد و احمد) بيايد. ضمنا او با زيركى تمام يك دوربين عكاسى را به عنوان اسباب بازى وارد زندان كرد و از عده زيادى از زندانيان بويژه ياران حزب‏ملل عكس گرفت.(2)
آنچه كه در روز ويژه ملاقات با خانواده‏ها به چشم مى‏خورد، حضور فرزندان دختر زندانيان بود. فرزندان افراد گروههاى مسلمان همه با روسرى و حجاب و فرزندان گروههاى ماركسيست بدون حجاب بودند.
وضعيت غذاى زندان شماره 3 خوب نبود. از نظر اندازه در حدى نبود كه افراد را سير كند. برخى دوستان به خاطر اينكه غذاى زيادى بخورند، خود را به مريضى مى‏زدند، چرا كه به بيماران غذاى بيشترى مى‏دادند. در اين ميان افرادى كه كم غذا بودند در چشم ديگران عزيز و دوست داشتنى مى‏شدند. مثلاً بين من و عليرضا سپاسى آشتيانى براى نشستن در كنار محمد پيران كه كم غذا بود، هميشه رقابت پيش مى‏آمد.
در اين زندان ما خود غذا مى‏پختيم. حاج مهدى عراقى رهبر و پيشرو در اين كار بود. او مواد غذايى را از بيرون تهيه و با كمك ديگر افراد طبخ مى‏كرد. پول اين كار بيشتر از محل 360 ريالى كه در ماه مسئولين زندان به هر زندانى به جاى غذا مى‏دادند، تأمين مى‏شد. به ياد دارم كه حاج هاشم امانى و حاج حبيب‏الله عسگر اولادى در ظرفهاى بزرگ رويى روغن داغ كرده و سيب زمينى و پياز سرخ مى‏كردند. ما نيز گاهى تا ساعت 1 شب در حال پاك كردن لوبيا، عدس، برنج و... بوديم. گاهى ابوالقاسم سرحدى‏زاده(3)  با اينكه نوبتش نبود به نزد آنها كه نوبتشان بود مى‏رفت و تا ساعت 1 بعد از نيمه شب با آنها بيدار مى‏ماند، گپ مى‏زد و كار مى‏كرد.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.