شماره 653    |    31 مرداد 1403
   

جستجو

«مدرسه تاریخ شفاهی»-4

مصاحبه‌کننده تاریخ شفاهی باید «صبور»، «ملاحظه‌گر» و «به دور از تعصب» باشد

ه گزارش سایت تاریخ شفاهی، چهارمین جلسه آنلاین «مدرسه تاریخ شفاهی» عصر سه‌شنبه، 19تیر 1403 با سخنرانی دکتر ابوالفضل حسن‌آبادی با محوریت «مصاحبه، مراحل و آداب» به همت انجمن ایرانی تاریخ برگزار شد. دکتر حسن‌آبادی در آغاز این نشست، به 20 سال فعالیت خود در حوزه تاریخ شفاهی اشاره کرد و گفت: «پروژه‌های زیادی در طول این سال‌ها در مرکز اسناد آستان قدس رضوی انجام شده و بیش از 20هزار ساعت مصاحبه، ضبط و ثبت شده است.

اخبار تاریخ شفاهی مرداد 1403

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارش‌ها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانه‌های مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از مرداد 1403 را می‌خوانید.

سیصدوپنجاه‌وپنجمین شب خاطره - 2

راوی اول برنامه ناصر قره‌باغی در ادامه صحبت‌هایش گفت: عراقی می‌گفت بلند شو،‌ قُم قُم قُم. من تکان نمی‌خوردم. گفتم بگذار به سرم بزند که زودتر راحت‌ شوم. یک رگبار بغل سرم بست؛ باز تکان نخوردم. دیدم صدا نمی‌آید، سرم را بلند کردم دیدم خبری از شهادت نیست. سالمم. سرم را برگرداندم ببینم دستم چی شده،‌ دیدم دستم روی آب سالم است. فهمیدم به عصبش خورده. همان لحظه عراقی دید من تکان می­خورم، گفت: قُم یالا!‌ دیگر بلند شدم.

خاطرات سیدحسین موسوی

سیدحسین موسوی، بسیجی دوران دفاع مقدس، مهمان دویست و بیست‌ونهمین برنامه شب خاطره (آبان 1391) بود. او درباره آغاز حضور خود در بسیج و ادامه فعالیت در جنگ تحمیلی خاطره گفت. او گفت: «پیش از جنگ تحمیلی، مدرسه می‌رفتم و تازه وارد بسیج مسجد شده بودم. بعد از 3 ماه آموزش در بسیج، یک بار ما را به میدان تیر بردند. 31 شهریور 1359 وقتی در مدرسه بودیم هواپیماهای عراقی آمدند و بمباران کردند. شرایطی بسیار هیجانی در ما ایجاد شد. کم‌کم وارد سپاه و درگیر جبهه شدیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 111

به مقر تیپ 60 رسیدیم. چند فرمانده رده‌بالا و افسر ستاد آنجا بودند. به ما گفتند «چرا عقب‌نشینی کردید؟ چه کسی به شما دستور داد» و افزودند «همین‌جا باشید تا همه‌تان را اعدام کنیم تا بی‌دلیل و بدون دستور عقب‌نشینی نکنید..» ما از این تهدید بسیار ناراحت شدیم، طوری که عده‌ای گریه کردند. چند دقیقه‌ای در اطراف مقر، مأیوس پراکنده بودیم که من دیدم نیروهای شما دارند به طرف مقر می‌آیند و صدای الله‌اکبرشان بلند است. خیلی خوشحال شدم. همه افراد به جنب‌وجوش افتادند. آنها هم ابراز خوشحالی می‌کردند. کمی بعد همه افراد ما به‌علاوه تمام فرماندهان و افسرهای ستاد محاصره شدند. وقتی افراد متوجه شدند کاملاً محاصره هستند شروع به فرار کردند و بسیاری از آنها کشته شدند.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.