شماره 525    |    13 بهمن 1400
   

جستجو

سیصدوسی‌ودومین برنامه شب خاطره - 1

سیصدوسی‌ودومین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 7 بهمن 1400 با حضور کادر پدافند نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در تالار سوره حوزه هنری با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم از کتاب «انقلاب اسلامی 57» نیز با حضور خانواده‌های کادر پدافند، رونمایی شد.

گزارش تصویری سومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس

سومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس صبح روز یکشنبه 10 بهمن 1400 با حضور مقامات لشکری و کشوری در کتابخانه ملی تهران برگزار شد.

نشست مجازی تاریخ شفاهی ایران

ضرورت‌های تئوری‌پردازی در تاریخ شفاهی ایران - 2

در هفته گذشته من هرگز از آقای عباس اقبال چیزی را نقل نکردم. قطعاً آقای عباس اقبال را من یک روش‌شناس نمی‌دانم ولی در همه کتاب‌های روش‌شناسی تاریخی اگر ملاحظه بفرمایید - چون من به هر حال سال‌ها این حوزه را درس دادم- زمان، یکی از عناصر و فاکتور‌های مقوم تاریخیت و تاریخی شدن است و همین داعیه که تاریخ شفاهی می‌خواهد برای آینده منابع تاریخی تولید کند و در نشست گذشته هم به آن اشاره شد، وجه و نکته تأیید و تأکیدی هست بر همین اعتقاد به اینکه زمان وجه مقوم تاریخ است.

معرفی کتاب «دو انگشت روی یک ماشه»

روایت سیروس شهبازی از خاطرات جنگ

کم‌کم شعله‌های انقلاب داشت کوچه‌ها و خیابان‌های شهرشان را روشن می‌کرد و سروصداها از دل همان کوچه‌پس‌کوچه‌ها بلند می‌شد. دیری نگذشته بود که صف‌های تظاهرات و راهپیمایی‌ها در شهر راه افتاد. آن‌ها هم به تظاهرات پیوستند. حالا دیگر همه بی‌قرار و خواستار یک تغییر و تحول بزرگ بودند... تا اینکه سرانجام، روز بیست و دوم بهمن، پیروزی محقق شد و انقلاب به ثمر نشست.

خاطرات حسین مظفر

حسین مظفر، از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو هیأت علمی (بازنشسته) دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی است. در دوران انقلاب، به دلیل تحت تعقیب قرار گرفتن توسط ساواک، تحصیل در دانشگاه شهید باهنر کرمان را رها کرده و متواری می‌شود. بعد از شروع جنگ ایران و عراق، وی و سایر اعضای خانواده وی، حضور فعالی در جبهه جنگ داشته‌اند. حسین مظفر، مهمان صدوهفتادونهمین برنامه شب خاطره (بهمن 1387) بود. او درباره و فرار از کرمان به تهران و ماجرای دستگیری‌ مجددش و وفاداری و ممانعت مردم خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

مهران، شهر آینه‌ها – 20

بچه‌ها مرتب از عملیات سؤال می‌کردند. با اینکه خسته بودم، جوابشان را می‌دادم. در جمع بچه‌ها، خستگی از تنم بیرون رفت. به غلامحسین کیخا گفتم:
ـ این سوئیچ ماشین را بگیر و بی‌سیم دستی را هم با خودت بردار و برو تدارکات، آب و غذا بگیر و بعد با قایق تدارکات ببر اسکله لشکر و از آنجا ماشین را بردار و برو کنار بچه‌ها. اگر خبری شد، به من اطلاع بده، من خودم را می‌رسانم.
پس از خوردن شام و چای، تن خسته‌ام را به تخت خواب سپردم. چه خواب بی‌دغدغه‌ای بود! ساعت 5 صبح بیدار شدم، نمازم را خواندم و پس از زدن صبحانه، برای گرفتن باتری ـ برای بی‌سیم‌ها ـ به تدارکات رفتم. در نزدیک تدارکات، «مراد رجوی» ـ یکی از پاسداران شهرمان ـ را دیدم. پس از سلام و روبوسی، از من سؤال کرد از کجا آمده‌ای. گفتم از روی همین جاده.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.