شماره 56    |    28 دي 1390

   


باید و نباید های تدوین در تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی در ایران یکی از منابع جدید تاریخ نگاری است که با انقلاب اسلامی متولد شد.  تاریخ شفاهی، با بهره گیری از روش‌ها و ابزار خاص خود به جمع‌آوری و حفظ داده‌های تاریخی حاصل از تجارب شخصی افراد و گروه‌های اجتماعی می‌پردازد. این داده‌های تاریخی در بستر فرهنگی خاص و از تعامل و توافق میان مصاحبه‌شونده و مصاحبه‌گر پُرسا حاصل می‌گردد. نقش مصاحبه‌گر فعال در هدایت و بیان ناب این خاطرات تأثیر بِسزایی دارد. ممکن است سؤالات مطرح شده بر حسب موضوع پژوهش یا محوریت خاطرات یک فرد، از پیش، طراحی شده باشند. خاطرات هر فرد و گروه می‌تواند منحصر به فرد باشد آنهااز دیدگاه و منظر خود، خاطرات را از ذهن بر زبان جاری می‌نمایند. با توجه به این امر، مصاحبه‌گر می‌بایست شرایط و امکانات خاص خود را داشته باشد تا بتواند یک مصاحبه‌ی موفق انجام دهد. اما آنچه در این وجیزه مد نظر است نقش تدوین‌گر در داده‌های به دست آمده از مصاحبه‌ها است؛ این که تدوین‌گر در مقام یک مورخ به چه بایدها و نبایدهایی توجه کند و در کار تدوین از چه معیار و ابزاری استفاده کند. به‌ویژه اگر تدوین‌گر اِشراف بر موضوع نداشته و خودش مصاحبه‌کننده  وجمع‌آوری کننده داده‌های تاریخ شفاهی نباشد، سختیِ کار او دوچندان خواهد بود. باید توجه کرد که مصاحبه‌شونده در معرض آسیب‌هایی چون مصلحت‌نگری،خودمحوری، فراموشی و... است و اگر به این آسیب‌ها ومشکلات توجه نشود، چه بسا تاریخ شفاهی به تاریخ‌سازی منجر گردد. اینجا است که تدوین‌گر باید دست به بازنگری تاریخی بزند و رَویه‌ای انتقادی درتمام مراحل کار داشته باشد. او می‌بایست  در داده‌های به دست آمده بین دیده‌ها وشنیده‌های صاحب خاطره، تفاوت قائل شود. چه بسا نیاز  به مصاحبه تکمیلی و مجدد پیدا کند تا در ارزیابی این مطالب از نقل به نقد برسد و بتواند با مستندنگاری منبعِ قابل اعتمادی به آیندگان ارائه دهد. در بیانِ جایگاه و وظیفه تدوین‌گر در تاریخ شفاهی می‌توان موارد زیر را در نظر گرفت؛ اینکه:
تدوین‌گر و مصاحبه ‌شونده تاریخ شفاهی در معرض چه آسیب‌ها ومشکلاتی قرار دارند؟
تدوین‌گر ازچه ابزار و معیارهایی می‌باید برخوردار باشد و اینکه او تا چه حد خود مصاحبه‌گر وجمع‌آوری کننده داده‌های تکمیلی است و تا چه حد می‌تواند وارد مرحله تاریخ‌نگری وتاریخ‌نگاری شود.
در پاسخگویی به این نیازها باید اهداف و رویکردهای در نظر گرفته شده برای برون‌دادِ نهایی را به خوبی درک کرد و همزمان با شناخت آسیب‌های احتمالی در مصاحبه و استفاده درست از ابزار و معیارهای تدوین درتاریخ شفاهی و همچنین توجه به جایگاه اسناد و تصاویر درتکمیل خاطرات بیان شده و میزان استناد آنها، کاری درخورِ توجه ارائه کرد.

ابوالفتح مؤمن


زیتون سرخ (۵۶)
خاطرات‌ناهید‌یوسفیان
گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی
انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری)
دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت
نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.


در همين ايام وزارت نيرو موافقت كرد كه به وزارت آموزش و پرورش منتقل شوم، به شرطي كه وزارت آموزش و پرورش مرا بخواهد و بپذيرد. با خودم گفتم: «من فوق‌ليسانس فيزيك هسته‌اي هستم. در دبيرستان‌ها ليسانس باشي كافي است. خيلي هم استقبال مي‌كنند.»
به آموزش و پرورش منطقه رفتم. مرا به واحد گزينش معرفي كردند. ضمناً‌ گفتند كه براي كار در آموزش و پرورش حتماً بايد چادر بپوشم. من تا آن موقع مانتو و شلوار و روسري مي‌پوشيدم. روز موعود چادري سرم كردم و به واحد گزينش رفتم. آنجا از نام امامان، اصول و فروع دين، نمازهاي روزانه پرسيدند. همه را پاسخ دادم. بعد آن آقايي كه با من مصاحبه مي‌كرد گفت: «نماز ميت بخوان!»
ـ چه؟!
ـ نماز ميت خواهر!
ـ بلد نيستم.
ـ كفن چند تكه است؟
ـ نمي‌دانم.
ـ غسل ميت واجب كفايي است يا ضروري و عيني!
ـ نمي‌دانم.
با خودم فكر كردم نكند مرا به جاي مرده‌شور اشتباه گرفته است. من مي‌خواهم معلم شوم نه مرده‌شور.
ـ قوم لوط چه كرد و چرا مورد غضب الهي قرار گرفت؟
تاوان قوم لوط را هم من ‌بايد مي‌دادم! خلاصه به چند سؤال جواب دادم و چند سؤال را هم جواب ندادم. مرا رد كردند. فايده نداشت. ناچار دست به دامن دايي بزرگم شد. وي مردي قدبلند و تنومند بود كه اگر لازم مي‌شد، کتک‌کاري هم مي‌کرد و همه‌جا را به هم مي‌ريخت! او با پارتي‌بازي و گردن‌كلفتي از وزير آموزش و پرورش وقت گرفت و نزد او رفت. بعد از مدتي جر و بحث، به وزير گفت: «آقاي وزير! يا خواهرزاده مرا مي‌پذيريد يا او، دو بچه شهيد و خودم را جلوي همين ساختمان آتش مي‌زنم، امتحانش مجاني است، نكنيد و ببينيد!»
به هر حال وزير موافقت كرد. قرار شد در منطقه چهار تهران به مدرسه‌اي بروم و درس بدهم. رئيس منطقه چهار آقايي بود. او با حالت خاصي به من گفت: «تو مي‌خواهي از شهيد بودن شوهرت سوءاستفاده كني!»
ـ آقا! چه سوء‌استفاده‌اي! من فوق‌ليسانس اين مملكتم، مي‌خواهم بروم به جاي ليسانس درس بدهم؛ فقط به خاطر دو تا بچه‌ام. من الان يازده هزار تومان حقوق مي‌گيرم درحالي‌كه شما سه هزار و نهصد تومان به من مي‌دهيد. به اين مي‌گوييد سوء‌استفاده؟
همان‌جا خيلي دلم شكست و گريه‌ام گرفت. وقتي از اتاقش بيرون‌ آمدم با خود گفتم: «الهي تو هم يك شهيد بدهي تا بداني من چه زجري دارم مي‌كشم.» چندي بعد پسرش شهيد شد. خيلي مرا آزار داد.
اواخر شهريورماه 1361 كارهاي اداري را انجام دادم و از اول مهرماه شروع به تدريس در يكي از دبيرستان‌هاي دخترانه در ناحيه چهار آموزش و پرورش تهران کردم. منزلي كه بنياد شهيد به ما داده بود ويلايي و زيبا بود. دوخوابه بود و جادار. از آن منزل خيلي خوشم مي‌آمد. فاصله زيادي هم با مدرسه نداشت، اما طوري هم نبود كه بشود پياده مسير خانه تا مدرسه را طي كرد. بنابراين، محمد ماشين تويوتاي علي را كه بي‌استفاده در شاهرود مانده بود، به تهران آورد. دلم نمي‌آمد سوار آن شوم. از اين رو آن را صد و چهل هزار تومان فروختم و به جايش پيكان خريدم. پول پيكان صد و هشتاد هزار تومان شد. كارهاي خريد و فروش را شوهر خاله‌ام انجام داد. پيكان كه خريداري شد متوجه شدم اگرچه گواهينامه دارم اما رانندگي بلد نيستم! شوهر خاله‌ام گفت: «سوار شو!»
ـ چي؟
ـ سوار ماشين شو.
ـ من ماشين راندن بلد نيستم.
ـ مگر گواهينامه به تو نداده‌اند؟
ـ داده‌اند، اما من هنوز فرصت نكرده‌ام رانندگي ياد بگيرم.
شوهر خاله‌ام که سرهنگ بازنشسته راهنمايي و رانندگي بود، گفت: «بنشين پشت فرمان، من يادت مي‌دهم.»
ـ باشد براي بعد.
ـ نه. الان اگر ننشيني، تا آخر عمر ياد نمي‌گيري.
ـ مي‌ترسم.
ـ ترس ندارد. بنشين.
پشت فرمان ماشين نشستم. شوهر خاله‌ام هم كنارم نشست. راهنمايي‌ام كرد، سپس گفت: «ماشين را راه بينداز و حركت كن.»
ماشين را با ترس و لرز روشن كردم و به راه افتادم. شوهر خاله‌ام گفت: «برو به طرف ميدان فوزيه!»
ـ كجا؟
ـ شنيدي!
ـ آنجا خيلي شلوغ است. رانندگي‌ من در حد صفر است.
ـ گفتم حركت كن. برو.
به طرف ميدان فوزيه (امام حسين) راه افتادم. دست و پايم مي‌لرزيد اما سعي كردم بر خودم مسلط باشم و رانندگي‌ بكنم. به ميدان فوزيه كه رسيديم جناب سرهنگ مرا به خيابان‌هاي ولي‌عصر، طالقاني، حافظ و آن حوالي برد! همان جاهايي كه مجبور بودم براي پاي روزبه مرتب به آنجا رفت و آمد كنم. در خيابان شهيد نجات‌الهي پشت يك چراغ‌قرمز ماشين زير پايم خاموش شد. هرچه استارت زدم ماشين روشن نشد. ماشين‌هاي پشت سرم مدام بوق مي‌زدند.



 

«سهم من از چشمان او» به دست اهل مطالعه مي‌رسد

كتاب «سهم من از چشمان او» شامل خاطرات سردار حميد حسام از سال‌هاي دفاع‌مقدس در آينده‌اي نزديك از سوي دفتر مطالعات و ادبيات پايداري مراكز استاني حوزه‌هنري به چاپ خواهد رسيد. اين پاسدار اهل‌قلم پيش از اين معاونت ادبيات و انتشارات بنياد حفظ آثار را برعهده داشته است. حسين نصرالله زنجاني، مسوول دفتر مطالعات و ادبيات پايداري مراكز استاني حوزه‌هنري در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، اظهار كرد: گردآوري، ضبط و تدوين خاطرات سردار حسام، به همت مصطفي رحيمي صورت گرفته و كتاب «سهم من از چشمان او» در قالب تاريخ‌شفاهي تدوين شده است.


كارگاه تاريخ شفاهي در سازمان اسناد و كتابخانه ملي

كارگاه يك روزه‌ي «يكنواخت سازي فعاليت تاريخ شفاهي در سازمان اسناد و كتابخانه ملي» در روز سه شنبه بيستم دي ماه از ساعت 9 صبح الي 16 برگزار شد. اين كارگاه براي آشنايي شعب استاني اين سازمان با روش هاي اجرايي طرح هاي تاريخ طرح ريزي شده بود. در سه بخش تنظيم شده بود. در بخش اول صبح، روش هاي مصاحبه تاريخ شفاهي به وسيله شفيقه نيك نفس ارائه شد...


كنگره ملي خاطره‌نويسي 20 اثر برتر را معرفي مي‌كند

دبیر علمی نخستين كنگره ملي خاطره‌نويسي دفاع‌مقدس گفت: حدود 12 هزار و 400 اثر به دبيرخانه‌هاي جشنواره‌هاي استاني خاطره‌نويسي دفاع‌مقدس ارسال شد كه پس از داوري اين آثار 100 اثر به مرحله نهايي راه پيدا كرد. از ميان اين آثار، نویسندگان 10 خاطره خودنوشت و 10 خاطره ديگرنوشت در مراسم اختتاميه به عنوان خاطره‌نويسان برگزيده و تقديري معرفي خواهند شد.


قاسم‌پور: نگاه نقادانه به نفع پژوهشگر است

مدير نقد گروه تاريخ مركز اسناد انقلاب اسلامي معتقد است: در ميان خاطرات نوشته شده كمتر راويي‌اي به نقد فعاليت خود يا جرياني كه با آن درگير بود‌ه است مي‌پردازد؛ در حالي كه نگاه نقادانه به ماجراها‌ به نفع پژوهشگر است. داود قاسم‌پور در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) اظهار كرد: خاطرات انقلاب به صورت خود نوشت و ديگر نوشت جمع‌آوري مي‌شوند. مشكلي كه در بخش خود نوشت با آن رو‌به‌رو هستيم خود محوري افراد در نقل خاطرات و پر رنگ شدن نقش آن‌ها در وقايع است.


اسماعيل زاده: تحلیل خاطرات انقلاب، پاسخگوی سوال‌های جوانان است

صمد اسماعيل‌زاده، پژوهشگر حوزه تاريخ، پاسخ به چرايي و علل شكل‌گيري انقلاب اسلامي ايران در كتاب‌هاي خاطرات را با اهمیت دانست و گفت: براي نسل جوان علل شكل‌گيري انقلاب مهم است و نيازمند تحليل خاطرات براي رسيدن به پاسخ‌‌اند. خاطرات بايد به مخاطب بگويند راوی به چه علتي وارد جريان‌هاي انقلاب شد. اسماعيل‌زاده كرد: خاطرات انقلاب بخشي از مستندات تاريخ شفاهي‌اند. اما ضعف در صحت حقايق و نبود تطبيق در خاطرات باعث شده تا آن‌چنان كه بايد اين آثار به عنوان‌ اسناد وقايع مطرح نشوند.


نعلبندي: هنوز به منابع دست اول نياز داريم

مهدي نعلبندي، يكي از نويسندگان خاطرات انقلاب گفت: هنوز در بخش تاليف تاريخ مبارزات مردم ايران به منابع دست اول براي دست يابي به نزديك‌ترين سند وقايع نياز داريم. بيشتر خاطرات انقلاب به صورت تك‌گويي بيان مي‌شوند. نگاه تك‌بعدي به خاطرات باعث مي‌شود كه اطلاعات ديگران با غفلت مواجه شود.


چگونه زندگی‌نامه بنویسیم؟

خاطره‌نويسي از انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي عراق عليه ايران در اين سال‌ها، در ظرف‌هاي ديگري هم تجربه شده است. تاريخ شفاهي و زندگي‌نامه‌هاي داستاني و غيرداستاني ـ که به آن مستند هم می‌گویند ـ از آن جمله‌اند. نظر کلی این است که مظروف همه این ظرف‌ها، خاطره‌اند و تنوع‌طلبی کارشناسان در نامگذاری ساختارها و انگیزه نویسندگان در استفاده از چارچوب‌های دیگر برای اثرشان، این تجربه‌ها را سروسامان داده است.


نگاهی به خاکریزهای دوره گرد

پدیده خاطره‏نویسی در سال‏های اخیر به یکی از سهل‏الوصول‏ترین دستاویزهای نویسندگان بی‏تجربه و نوپا برای گام نهادن در وادی نویسندگی و سابقه‏تراشی در عرصه پدیدآورندگان آثار دفاع مقدس تبدیل شده تا از آن سکوی پرتابی بسازند برای پیشی گرفتن در ماراتن پروژه‏های عظیم‏تر که به نوعی نام تاریخ شفاهی را با خود به یدک می‏کشند.


مصاحبه با آرمان بندریان

مدتی است این سؤال، ذهنم را مشغول خود کرده است که نقش اقلیت‌های دینی در جنگ عراق علیه ایران تا کجا بوده است؟ این سؤال با توجه به علاقه من به موضوع اسارت، مرا بر آن داشت تا بعد از خواندن چند کتاب انگشت‌شمار در این باره، پای خاطرات ایشان بنشینم و همین سبب آشنایی‌‌ام با آقای آرمان بندریان شد. آرمان اگرچه کمتر از 9 ماه به اسارت رفته بود اما توانست دریچه‌ای به روی من بگشاید که امیدورام روزی بتوانم کار شایسته‌ای درباره او و دوستان ارمنی‌اش انجام دهم.


«پنهان زیر باران»؛ خاطرات مردی که نیزارهای هور او را می‌شناسند

خاطره‌نويسان و خاطره‌نگاران جنگ/ دفاع مقدس بیشتر به خاطرات يگان‌هاي پياده جنگ پرداخته‌اند. موضوعي كه تا حدي دست‌نخورده و باقي ‌مانده است،خاطرات رزمندگان يگان‌های اطلاعات و عمليات در ساال‌های دفاع مقدس است. شايد بتوان گفت این‌ها بيشتر درگير جنگ بوده‌اند و اغلب در قلب خاک دشمن نفوذ كرده و اقدام به شناسايي مواضع دشمن مي‌كرده‌اند، بدون اينكه نامي از آنها در میان باشد.


آخرین روزهای شاه

در محرم 57 معلوم شد دولت نظامی ازهاری قادر به مهار انقلاب در کشور نیست و رهبرانِ حرکت مردمی اوضاع را در کنترل کامل خود دارند و در بسیج مردم از خلاقیت و ابتکار بیشتری در مقایسه با حاکمان نظامی وقت برخوردارند. با اعلام ممنوعیت برگزاری اجتماعات، رهبران نهضت اسلامی به ویژه آیت الله طالقانی از مردم خواستند تا درست در زمان شروع مقررات منع و رفت و آمد با رفتن به بام خانه‏هایشان فریاد الله‏اکبر سر دهند و حتی هزاران کفن پوش هم مقررات منع رفت و آمد شبانه را زیرپا گذاشتند.


روزشمار تاریخ معاصر ایران

اشاره: جلد چهارم روزشمار تاریخ معاصر ایران، در شماره21، هفتم ارديبهشت139۰، معرفی شده است. اما کاوه بیات در نشریه جهان کتاب، بار دیگر به معرفی کوتاه آن پرداخته است که در ادامه می آید:


اوسوالدو بلند شو، فیدل آمده! (1)

انقلاب كوبا كه به وقوع پيوست، هاوانا به قبله تمامی انقلابیون جهان تبدیل شد. همان زمان که کاسترو برای دور نگاه داشتن چه‌گوارا آو را سفیر صلح خود کرده بود و همراه با بسته‌های سیگار برگ اعلی به دیدار رهبران و سران کشورهای حامی انقلاب کوبا می‌فرستاد. فیدل و ارتش چریکی کوبا در هاوانا میزبان انقلابیون چپ و علاقمندان به جنگ چریی بودند و برای انقلابیون جهان، کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کردند. برای اعضای سازمان انقلابی حزب توده ایران نیز فرصتی دست داد تا سفری به کوبای انقلابی داشته باشند و ...


از اسرای ایرانی درس‌ها آموختم

26 مرداد ماه سال 69 مصادف شده است با آزادسازی آزادگان سرافرازکشورمان و به همین منظور برای زنده کردن آن ایام در راستای تجلیل از اسرای عزیز برای نخستین‌بار پس از حدود 20 سال به سراغ مردی رفتیم که آزاده نیست ولی مسؤولیت ثبت‌نام اسرای کشورمان را در آن سال‌ها در عراق برعهده داشت: و این مرد کسی نیست جز پی‌یر ریتر سوئیسی که در نوامبر 1984 کار خود را در کمیته بین‌المللی صلیب سرخ با مأموریت در کشور عراق آغاز کرده...


فدائیان اسلام در خاطرات

بنیان‌گذار فدائیان اسلام مجتبی نواب صفوی بود که به جرم فعالیتهای سیاسی، علیه پهلوی تیرباران شد. او در ۱۳۰۳ خورشیدی، در خانی آباد تهران متولد شد و در ۱۵ سالگی پدرش، از مخالفان دولت پهلوی اول را، ازدست داد. در ۱۳۲۲ نواب صفوی که فارق‌التحصیل مدرسه صنعتی آلمانی‌ها در ایران بود، به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد در پی برخورد شدید یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد.


تاريخ شفاهي در جنوب شرق‌آسيا ـ35

«آن روزها ازدواج بين قومي خيلي شناخته شده و قابل قبول نبود؛ از سوي ديگر امكان نداشت معشوقه من بتواند براي هميشه با مادرم زندگي كند، ازدواج من با او به معني قرباني كردن عشق‌ام براي خانواده‌ام بود، بنابراين پيوندم را با او گسستم.» م.ر.سني پيش از آن كه به تايلند برگردد، آخرين مقاله‌اش را براي ژورنال «ساماكي ساماكوم» نوشت كه ظرف يك ماه توسط گروهي از دانشجويان تايلندي در انگليس چاپ و پخش شد.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.
counter UPDATE error: 1054, Unknown column 'count' in 'field list'