شماره 44    |    4 آبان 1390

   


کدام یک – تاریخ شفاهی یا خاطره‌نگاری؟

اقبال به خاطرات سال‌های گذشته و علاقه‌مندی به بازگفتن آنها که در دهة اخیر رو به تزاید نهاده، مژده از آینده بالنده در این حوزه می‌دهد که همه اهالی کتاب و کتابت باید در آن سهمی دارا باشند. با وجود این نمی‌توان بر کم و کاستی‌ها و گاه تضادهای محتوایی و معنایی که در این حوزه نمایان است چشم بست و آنها را گذاشت و گذشت. بیان کم و کاستی‌ها را به مجالی دیگر وامی‌گذارم و تنها به تضاد معنایی می‌پردازم که در حوزه خاطره‌نگاری گسترش یافته و حالتی فراگیر به خود گرفته است. این تضاد معنایی در واقع الحاق و الصاق نماد تاریخ شفاهی، بر کتب یا موضوعاتی است که صرفاً خاطرات فرد متکلم وحده‌ای را در بر می‌گیرد که از سال‌های دور و نزدیک گذشته، هر آنچه را که در یاد / ذهن خود مورد علاقه‌اش است باز می‌گوید. چنین کاری به طور غیر مستقیم حاکی از آن است که بار معنایی یک حوزه گسترده‌ای از تاریخ‌نگاری که همان تاریخ شفاهی است بر دوش یک محدودة موضوعی معینی – که می‌توان از آن با عنوان خاطره‌نگاری تعبیر نمود- سنگینی کرده، چه بسا بیش از تاب و توانی است که بر تن خاطره‌نگاری تحمیل می‌گردد. به عبارتی بهتر تناسبی میان ظرف و مظروف نبوده، مظروف بسیط‌تر از ظرف به چشم می‌آید و تباین و تضاد در میان آن دو نمایان است. این نکته در منابعی که به خاطرات فردی می‌پردازد با فراوانی بالایی موج می‌زند؛ حتی دست‌اندرکاران انتشار این دست از خاطره‌ها چندان که شاید نکوشیده یا نمی‌کوشند، فاصله میان خاطره‌نگاری و تاریخ شفاهی را برای مخاطبین خود روشن سازند. این سستی خودبه‌خود دلالت بر مظلومیت هر دو حوزه، به ویژه حوزه تاریخ شفاهی، دارد که روز به روز آثار مخرب آن رنگین‌تر و به هدف نزدیک‌تر می‌گردد.
جان کلام آنکه کسانی که در حوزه‌ی تاریخ شفاهی یا خاطره‌نگاری قلم یا قدمی می‌زنند باید تکلیف این دو را از هم باز شناسانند و برای تاریخ‌نگاری تعاریف درستی را از آن دو در دسترس عموم قرار دهند؛ بنویسند و بگویند که بالاخره میدان دید و عمل تاریخ شفاهی تا کجاست و وظیفه خاطره‌نگاری در این میدان چیست؟ آن هم نه با عبارات و جمله‌بندی‌های مغلق و مصنّع؛ بلکه به زبانی ساده که سیرت و صورت درگیر هم نشوند؛ از پرداختن به حواشی باید پرهیز کنند و بی‌مهابا در نقاطی که آن دو همدیگر را تحمل نمی‌توانند بکنند سیم خاردار بکشند تا خوانندگان و علاقه‌مندان به موضوعات تاریخ شفاهی یا خاطره‌نگاری دچار سردرگمی نشوند و از همه مهم‌تر اینکه تاریخ‌نگاری در این پهنه بیش از این آسیب نبیند.

یحیی آریا بخشایش


زیتون سرخ (۴۴)
خاطرات‌ناهید‌یوسفیان
گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی
انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری)
دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت
نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.


روزبه را به خاله‌ام دادم و آن دو در بيمارستان ماندند. در مسير تهران به سوي شاهرود‏، حال خاصي داشتم. حال مرغي كه زنده‌زنده آن را در آب جوش گذاشته باشند و پرهايش را بكنند. گريه دل آدم را سبك و خنك مي‌كند. اما دست تقدير مرا حتي از گريه بر عزيزترين كسم، محروم كرده بود. طاقت ديدن قبر علي را نداشتم. همان كه آن‌همه مهربان، بي‌ريا، باگذشت و خوب بود و من در دنيا بيشتر از همه، او را دوست داشتم. حالا نبود. زير خروارها خاك آرميده بود و اين ناهيد بدبخت بود كه بايد بر مزارش مي‌رفت و برايش فاتحه مي‌خواند.
امروز، بعد از سال‌هاي زياد، هيچ خاطره‌اي از حضورم در قبرستان شاهرود و عزاداري بر مزار علي در ذهنم نمانده است؛ هيچ‌چيز! مصيبت برايم آن‌قدر سنگين بود كه حتي در حافظه‌ام ثبت و ضبط نشده است. هرچه فكر مي‌كنم حتي يك تصوير هم از آن روز نحس و نكبتي به يادم نمانده است. دايي‌ام كه همراهم بود‏، بعدها چند بار گفت: «تو را كه برديم سر قبر، جيغ بلندي كشيدي و خودت را روي قبر انداختي و شروع كردي با علي حرف زدن و درد دل كردن. حالت آن‌قدر بد بود كه افتادي داخل يك قبر خالي. من آمدم و تو را بيرون آوردم. بيرون كه آمدي فرياد زدي‏، چادرت را انداختي و بي‌هدف و بي‌جهت شروع كردي در جاده و بيابان دويدن. دنبالت دويديم و تو را گرفتيم. ليلايي بودي كه مجنونش را به دست خودش به خاك سپرده است.»
من هيچ قسمتي از مطالبي كه دايي‌ام برايم تعريف كرده به ياد ندارم. ذهنم خالي خالي است. پس از چند ساعت همان آمبولانس مرا به تهران و بيمارستاني كه در آن بستري بودم، بازگرداند.
تا 27 يا 28 اسفند 1359 در بيمارستان بستري بودم. حالم هنوز كاملاً‌ خوب نشده بود. چشمانم رفته‌رفته بهتر مي‌شد، اما پاهايم هنوز مشكل داشت و درد مي‌كرد. مسئولان بيمارستان با وجود اين تشخيص دادند، روز تحويل سال نو كنار خانواده‌ام باشم. دكتر معالجم بالاي سرم آمد و گفت: «فردا صبح مرخصت مي‌كنم بروي خانه.» بغض گلويم را فشرد. به دكتر گفتم: «كاشانه و خانه من ويران شده.»
يك هفته بعد از ماجراي اهواز، عراقي‌ها به اهواز موشك زده بودند. موشك اطراف خانه ما خورده بود و همه زندگي‌ام را نابود كرده بود. به دكتر گفتم: «من ديگر خانه ندارم! كجا بروم؟» دكتر از حرفم خيلي متأثر شد. اما به روي خودش نياورد. گفت: «منزل پدري‌ات برو.»
ـ نه! نمي‌توانم.
نمي‌توانستم با آن مخالفت‌هايي كه پدرم با ازدواج ما كرده بود و اين ماجرايي كه بر من گذشته بود، در نبود علي به خانه پدري بروم. دكتر گفت: «بالاخره از يك‌ جا بايد شروع كني. خواهري، برادري، جايي كه داري!»
ـ برادر ندارم اما شش خواهر دارم.
ـ خيلي خوب. برو خانه خواهرت.
 
فصل پانزدهم
 
پاهاي روزبه هنوز به مراقبت نياز داشت و ‌بايد هر روز پانسمان آن را عوض مي‌كردند. خواهرم مينا (آذر) خانه‌اي در طبقه دوم منزل پدرم داشت و شوهرش هم پرستار بود. تصميم گرفتم به خانه آذر بروم.
عيد نوروز سال 1360 يكي از روزهاي بسيار تلخ زندگي‌ام بود. آذر سفره هفت‌سين را انداخته بود و همه خودشان را براي تحويل سال نو آماده مي‌كردند. من از دوران كودكي از سفره هفت‌سين خوشم مي‌آمد و علاقه خاصي داشتم كه كنار سفره بنشينم تا سال كهنه جايش را به سال نو بدهد. دو سالي هم كه با علي بودم، من و او با هم سر سفره مي‌نشستيم و منتظر رسيدن سال نو مي‌شديم. ما آدم‌ها قدر لحظه‌هاي زندگي را نمي‌دانيم. سال قبل من و علي و روزبه در اهواز سر سفره نشسته بوديم و حالا علي زير خاك بود و من و روزبه را تنها گذاشته بود.


 

خاطرات شفاهي نخستين مسئول بيمارستان ابوذر در زمان جنگ منتشر مي‌شود

مصاحبه‌هاي فردي در قالب تاريخ شفاهي از سوي استان‌ها در مركز ملي اسناد و كتابخانه دفاع‌مقدس آرشيو شده‌اند، خاطرات نخستين مسئول بيمارستان ابوذر در پادگان ابوذر(غرب كشور)، توجه «مرضيه نظرلو»، را به خود جلب كرد. به گزارش سايت تاريخ شفاهي ايران؛ وي در حال حاضر تدوين خاطرات شفاهي «فاطمه تارينگو»، نخستين مسئول بيمارستان ابوذر در پادگان ابوذر را در دست تدوين دارد.


پانزدهمين كارگاه تاريخ شفاهي دفاع‌مقدس در استان چهارمحال و بختياري برگزار شد

به گزارش سايت تاريخ شفاهي ايران؛ پانزدهمين كارگاه آموزش تاريخ شفاهي دفاع‌مقدس، يكشنبه (24 مهر ماه 90)، با حضور «علیرضا کمری» صاحب‌نظر حوزه اسناد و پژوهش دفاع‌مقدس، «علی فروزفر» استاد رشته علوم ارتباطات، «محسن غنی یاری» پژوهشگر و صاحب نظر در عرصه تاریخ انقلاب و دفاع مقدس و به همت مركز ملي اسناد و كتابخانه دفاع‌مقدس به ميزباني اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع‌مقدس استان برگزار شد.


رونمايي از «مهمان صخره‌ها» در حوزه‌هنري

آیین رونمایی از کتاب «مهمان صخره‌ها» نوشته راحله صبوري، شامل خاطرات خلبان محمد غلامحسینی، در تالار مهر حوزه‌هنری برگزار خواهد شد. این مراسم ساعت 15 عصر روز یکشنبه، هشتم آبان ماه در تالار مهر حوزه‌هنری با حضور «محسن مومني شريف» رييس حوزه‌هنري، «مرتضي سرهنگي» مدير مرکز مطالعات و تحقيقات ادبيات پايداري، «محمد حمزه‌زاده» مديرعامل انتشارات سوره‌مهر، «محمد غلامحسيني» راوی کتاب «مهمان صخره‌ها» و راحله صبوري، نويسنده این اثر برپا مي‌شود.


در چنبره حافظه یا تخیل

کدام یک خطرناکتر است حافظه یا تخیل؟ سخن از کدام خطر است. احتمالاً سخن از خطری است که هر یک از این دو می‌توانند برای هر امر مستقری ـ سنت باشد یا قدرت ـ ایجاد کنند سخن از دینامیزم درونی تخیل یا حافظه است که با تکیه بر هر کدام می‌شود حال را، موجود را ـ سنت باشد یا قدرت ـ به پرسش گرفت، ‌منهدم ساخت یا به آشوب کشاند. انسان ناراضی امیدوار به تغییر، یا به دنبال ساخت و ساز جهانی است که محصول تخیل او است یا در پی برگرداندن عصر طلایی است که بوده و دیگر نیست.


ارزش واقعی خاطرات به ميزان بيان ناگفته‌هاست

عمادالدين فياضي، عضو هيات علمي رشته تاريخ دانشگاه آزاد اسلامي در «نشست تخصصي خاطره‌نويسي دفاع‌مقدس» در سراي اهل قلم گفت: ارزش واقعي خاطرات، به ميزان بازگويي حقايق و ناگفته‌هاست و اگر خاطره‌اي يك واقعيت را دگرگون نشان دهد، يك ضد خاطره محسوب مي‌شود. اين استاد دانشگاه با اشاره به تكامل و پويايي دايم انسان و تاريخ ادامه داد: خاطره، بازتاب وقايعي است كه شايستگي ماندگاري و يادآوري را داراست و باعث ايجاد غم يا شادي در انسان مي‌شود.


«ژنرال حمداني» و جنگ تحميلي عراق عليه ايران

«ژنرال راعد مجيد حمداني» فرمانده گارد رياست‌جمهوري عراق در حكومت صدام،در مصاحبه‌اي‌ چالشي، برخي از مسايل مربوط به عمليات‌هاي ارتش عراق و عمليات‌هاي ايران در جنگ 8 ساله تحميلي را تجزيه و تحليل و نقاط قوت و ضعف آن‌ها را بررسي كرده است. كتاب «جنگ صدام: ديدگاه فرمانده گارد رياست جمهوري عراق» نوشته جمعي از استادان موسسه تحليل‌‌هاي دفاعي دانشگاه دفاع ملي آمريكا با ترجمه داوود علمايي كوپايي، به همت نشر مرز و بوم وارد بازار كتاب دفاع‌مقدس شده است.


تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا- 23

خلاصه اين كه، پژوهش ميداني، حقايقي را فراروي ما مي‌نهد، جزيي، متنوع به‌گونه‌اي آن چنان‌كه بر مي‌تابند. كانون توجه انسان‌شناسي، مردم و تجربيات‌شان هستند كه همتاي تاريخ‌اند. در حقيقت ممكن است چنين به نظر برسد كه ساختمان فرهنگ، چنان كه تاريخ و مردم‌نگاري، وسيله فراهم آوردن شواهد رفتار به مثابه منبع تاريخي‌اند. vansina 1985 كه با مردم آفريقا زندگي كرده است سنت‌هاي شفاهي را در حكم تاريخ مي‌داند. Thompson بحث مي‌كند كه سابق بر اين از تجربيات زندگي مردم در تمام پيشينه‌هاي خانوادگي به عنوان مواد خام يك بُعد تازه و جهت بخش تاريخ كه باعث مي‌شود دربازسازي گذشته واقع‌گرايانه‌تر عمل بشود، استفاده مي‌شد؛ و چنان كه اين اصل را در نظر بگيرم، كثرت ديدگاه‌هاي اوليه و بازآفريني آنها را نيز شامل مي‌شود.


هرچه داشتیم از خودمان داشتیم و دکتر شریعتی

این گفت‌وگو سال 86 از سوی کتابخانه ملی و سازمان اسناد جمهوری اسلامی در خانه قیصر امین‌پور انجام شده است. گفت‌وگو را پیام شمس‌الدینی انجام داده است. امین‌پور در این گفت‌وگو درباره دوره کودکی، خانواده‌اش، سال‌های مدرسه و دانشجویی‌اش توضیحاتی داده. او به فعالیت‌های انقلابی‌اش و اشغال سفارت آمریکا در تهران هم اشاراتی کرده است. بخش پایانی این گفت‌وگو مربوط به سال‌های شکل‌گیری حوزه هنری و اخراج امین‌پور از این مرکز است.


دو پدیده‌ی خاطره‌نویسی معاصر ایران

نوشتن خاطرات شخصی و بعد هم انتشار آن یکی از عادات جاافتاده رجال و شخصیت‌های غربی است. اگرچه ما به آنها «خاطرات» می‌گوییم اما در بسیاری موارد این دست انتشار خاطرات به معنای ثبت و ضبط حوادث و جریانات روزمره زندگی آن شخصیت نیست، بلکه بیشتر روایت دوران زندگی سیاسی آن شخصیت است. یا دقیق‌تر گفته باشیم، روایت فردی و شخصی آن شخصیت از مسائل و رویدادهای مهم دوران زندگانی سیاسی وی است.


تراژدی صنعتگران بدفرجام

از مجموعه کتاب‌های «موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی» تاکنون سه کتاب منتشر شده است. کتاب‌هایی که در رده‌بندی تاریخ شفاهی اقتصاد دسته‌بندی می‌شوند و اما آنقدر خواندنی و مستند هستند که انتظار کشیدن برای انتشار کتاب بعدی آن بیارزد. این مجموعه تاریخی ـ اقتصادی که نگاهی تازه به زندگی صنعتگران نسل اول ایران می‌اندازد، محصول کار مشترک علی‌اصغر سعیدی و فریدون شیرین‌کام است و در گفت‌وگوی پیش رو هر دو نویسنده از شکل‌گیری ایده نگارش کتاب می‌گویند و مشکلاتی که در فرآیند کار با آن مواجه شدند.


سفره‌ای که ایروانی پهن کرد

کفش ملی را همه مردم ایران می‌شناسند و حتماً یکبار در زندگی یکی از محصولات کفش ملی را به پا کرده‌اند. آنهایی که سن و سال بیشتری دارند چه‌بسا سال‌ها مشتری کفش ملی بودند و به چشم می‌دیدند که فروشگاه‌های زنجیره‌ای محصولات کفش ملی چگونه زیاد و محصولات آن نیز متنوع می‌شد و البته همان‌ها نیز که سن و سالی دارند باز می‌توانند شهادت دهند بر سیر نزولی محصولات این کارخانه در بیست سال اخیر. کفش ملی اما میراث محمدرحیم ایروانی است. صنعتگری که از خانواده‌ای تجارت‌پیشه در شیراز برخاست، حقوق خواند اما راه و رسم تجارت آموخت و خود دست به کار صنعت و تولید شد و تا بدانجا پیش رفت که محصول تولیدی‌اش به خانه همه ایرانیان راه یافت.


پادشاهی کوچک با جشن تاجگذاری پرزرق و برق

وقتی رضا شاه روی کار آمد حاضر نشد برای مراسم تاجگذاری تاج شاهان قاجار را بر سرگذارد و دستور داد تاج دیگری ساختند. در سال 1304 گروهی از جواهرسازان زیر نظر سراج‌الدین جواهری تاجی ساختند که تاج پهلوی نام گرفت. الگوی آن را از تاج پادشاهان ساسانی گرفتند. محمدرضا پهلوی نیز در کاخ گلستان در چهارم آبان 1346، در سالروز تولدش همین تاج را برسرگذاشت. این تاج سپس نشان رسمی کشور هم شد و در سربرگ‌ها، میدان‌های اصلی شهرها و پرچم‌ها به کار گرفته شد.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.
counter UPDATE error: 1054, Unknown column 'count' in 'field list'