تأملی در برگزاری كارگاه های آموزشی تاریخ شفاهی دفاع مقدس در ایران
لزوم نگرش علمی به حوزه تاریخنگاری دفاع مقدس و اهمیت جمع آوری و نگارش خاطرات آن دوره مسالهای است كه باعث شده در یك سال گذشته كارگاههای تاریخ شفاهی به همت پژوهشگاه دفاع مقدس و كارشناسان گرانسنگی چون سرهنگ فرامرزی، علیرضا كمری، حجتالاسلام فخرزاده و دكتر نورایی در نقاط مختلف کشور برگزار شود. در ارزش برپایی این كارگاهها كه زمینهساز تغییرات بنیادین در تفكرات تاریخنگاری دفاع مقدس خواهد بود، شكی نیست اما سوال این جاست كه هدف از برگزاری این كارگاهها چیست؟ چه اهداف كوتاه مدت و یلندمدتی از برگزاری آنها مد نظر است؟ آیا سیاستهای كلی كه بر اساس آنها هدفگزاری های مشخص صورت گرفته باشد، تبیین شدهاند؟ در نهایت قرار است از این مجموعه كارگاهها چه نتایجی به دست آید؟ آیا بعد از آموزش، برای بررسی نتایج آن پیگیری میشود؟ بررسی كلی این كارگاههای آموزشی كه بر اساس گزارشهای چاپ شده نشان میدهد که جادارد در آینده گزارشهای دقیقتر و كاملتری، فراتر از گزارشهای خبری، تهیه و منتشر شود. محتوای اكثر این گزارشها دربردارنده كلیاتی از تاریخ شفاهی و تركیبی از تجربه افراد و برداشتهای شخصی آنها از تاریخ شفاهی، خاطره و گزارشی از تاریخچه تاریخ شفاهی دفاع مقدس در ایران است. البته همه اینها اطلاعات مفیدی برای مخاطیبن هستند؛ اما كارایی لازم را ندارند. در این كارگاهها که بیشتر یك روزه هستند، مطالب با فشردگی ارائه میگردد به گونهای كه مطالب كارگاهی از جنبه آموزشی به سخنرانی گرایش مییابند و تاثیر آنها بر مخاطبان در حد شنیدن و به صورت مقطعی است. البته كارگاه تاریخ شفاهی گروه تاریخ اصفهان كه در سه مرحله مجزا برنامهریزی شده و دو مرحله آن برگزار شده است، مستثنا است. برآیند كلی این كارگاهها نشان میدهد كه هدف كلی برگزاركنندگان آنها آشنایی مخاطبان با تاریخ شفاهی دفاع مقدس و ابعاد مختلف آن بوده است؛ كه البته در حد خود موفق بوده اند اما نكته این جاست كه نیاز كارشناسانی كه قرار است مورخان تاریخنگاری دفاعذ مقدس در آینده گردند همین قدراست؟ آیا روش علمی ودرست را با برگزاری این كارگاهها خواهند آموخت؟ آیا مخاطبان براساس بینش و روش درست انتخاب میشوند؟ بروندادِ این افراد چگونه رصد میشود؟ مسالهای كه علیرغم همه نكات مثبت این كارگاه باید یادآوری نمود بیتوجهی به چند مساله شاخص از جمله ناآشنایی مخاطبان با مشكلات عملی مصاحبه و ساماندهی منابع برای نگهداری، دستهبندی و آسانی دسترسی مراكز و محققان در آینده است؛ موضوعی كه از موارد كلیدی برای تاریخ نگاری دفاع مقدس در آینده به شمار می رود. به نظر میرسد نگاه این كارگاهها از آشنایی با مبانی و كلیات باید به سمت عملی شدن تغییر یابد؛ چه نیاز جامعه امروز ما برداشتن گامهای عملی در این راستا است. تا کنون از وجود مراكز متعدد در این زمینه و صرف هزینه نتیجه شایسته گرفته نشده است. به این منظور پیشنهاد میشود تا اتاق فكری برای بررسی اهداف و سیاستهای این كارگاهها تشكیل گردد و سیاستهای كلی به همراه برنامه ریزی دقیق سالیانه برای آن تبیین شود تا ضمن هدفگراریهای كوتاهمدت و بلندمدت نتایج آن به صورت سالیانه مورد بررسی و متناسب با شرایط و نیازهای مخاطبان برای آن تصمیمگیری شود. افزایش مدت زمان برگزاری كارگاهها، تغییرمحتوای آنها، استفاده از تجربیات متخصصان آرشیوی، تلفیق تجربه و دیدگاههای جدید علمی، استفاده از روشهای جدید آموزشی مانند آموزشهای مجازی و ویدئوكنفرانسها و رصد بروندادِ این کارگاهها میتواند در بهرهوری بیشتر آنها نقش اساسی داشته باشد.
ابوالفضل حسن آبادی
زیتون سرخ (۳۴) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.
اما عدة ديگري ميگفتند كه تجربه صدساله حضور روحانيان انقلابي در ايران نشان داده است كه دستكم جناحي از روحانيت شيعه پتانسيل مردمي و حتي انقلابي بالايي دارند و در عمل در صف مبارزه با استعمار و امپرياليسم قرار گرفتهاند؛ كساني مثل آيتالله طالقاني، آيتالله شهيد سعيدي، آيتالله شهيد غفاري و امام خميني(ره) كه سالهاست روياروي رژيم شاه قرار دارند و با آن مبارزه ميكنند. به هر حال مردم در آن مقطع عاشقانه امام را دوست داشتند و بحثهاي نظري و تئوريك گروهها بر آنها تأثيري نداشت. روز دوازدهم بهمن من و علي و خواهرم ناديا و شوهرش جمشيد، صبح زود براي استقبال از امام به خيابان آيزنهاور (آزادي) رفتيم. منزل ما خيابان كندي (توحيد) بود و با خيابان آزادي فاصله زيادي نداشت. صبح كه بيرون آمديم موج جمعيت مرا غافلگير كرد. تا آن روز، چنين جمعيتي را در تهران نديده بودم. حتي در راهپيمايي روز تاسوعا نيز اينهمه آدم نيامده بود. سرتاسر خيابان 24 اسفند (انقلاب) تا ميدان شهياد (آزادي) مملو از جمعيت بود. حتي مردم روي درختها يا تير برق رفته بودند و جا گرفته بودند. آن روز هزاران نفر نيز از شهرستانها آمده بودند. همه ايران در تهران خود را آماده استقبال از امام خميني(ره) كرده بودند. گروهها با آرم سازماني و پلاكارد صف كشيده بودند و لابهلاي مردم ديده ميشدند. همه گروهها بودند، از چريكهاي فدايي خلق و مجاهدين خلق تا نهضت آزادي و مؤتلفه اسلامي. آن روزها دلها به هم نزديك شده بود همه با هم از رهبري امام خميني(ره) حمايت ميكردند و يا دستكم ناچار به اعلام حمايت شده بودند. امام در آن مقطع تبلور آرمان آزادي و انقلاب بود و هيچ گروهي جرئت مخالفت با ايشان را نداشت. مردم در صف فشردهاي دو طرف خيابان صف كشيده بودند. پشتبامها مملو از جمعيت بود. سرتاسر خيابان و مسير حركت امام را گل سرخ ريخته بودند. آن روز جشن عمومي بود. وقتي ماشين حامل امام خميني(ره) از جلوي ما عبور كرد طوري از خود بيخود شديم كه بياراده شروع كرديم دنبال ماشين دويدن. وقتي به خودمان آمديم كه متوجه شديم در بهشتزهرا هستيم! كيلومترها راه را دويده بوديم و خودمان هم متوجه نشده بوديم. امام در بهشتزهرا آن سخنراني معروف را عليه سلطنت شاه و نخستوزيري شاپور بختيار كرد و شمارش معكوس براي سقوط رژيم سلطنت پهلوي آغاز شد. در ماجراي هجوم مردم به پادگان حشمتيه و خلع سلاح آنها ما نيز به طور فعال شركت كرديم. من، علي، خسرو و فريبرز در كنار مردم كوكتل مولوتف ميساختيم و در سنگري كه كنار خيابان ساخته بوديم آنها را به طرف پادگان پرتاب ميكرديم. جنگ و درگيري سختي شد. از شب تا صبح نبرد كرديم. همه هيجان خاصي داشتيم. پادگان كه سقوط كرد برخي گروههاي چپ و مردم شروع به غارت اشيا و اثاثهاي آن كردند. خصوصاً انبار اسلحة آنجا به طور كامل مورد هجوم قرار گرفت و همه اسلحههاي داخل آن غارت شد. صحنة مضحك و در عين حال تأثرآوري پيش آمد. هركسي را كه ميديدي چيزي به غنيمت گرفته بود و در حال فرار بود؛ يكي صندلي، ديگري گوني برنج، آن يكي ميز و پشت سرش صندلي. من از ديدن اين صحنهها خيلي ناراحت ميشدم. گروهي كه مدعي آزادي خلق و عدالت اجتماعي همگاني بودند، در عمل به دزدي ميز و صندلي و برنج و روغن پادگان كشيده شده بودند. همانجا و در همان لحظه دريافتم كه ميان شعار و تئوري و عمل تا چه اندازه فاصله است. در هجوم به پادگان جمشيديه گروه ما حاضر بود و مقداري اسلحه غارت كرد و در جاهاي امني براي روز مبادا پنهان كرد. وقتي عمل بچهها را با مطالب كتابهاي چهگوارا، كاسترو، هوشيمينه و... مقايسه ميكردم، ميديدم چقدر فاصله وجود دارد. آنها چريك و قهرمان بودند و واقعاً براي رهايي خلقشان از سلطة امپرياليسم مبارزه ميكردند ولي دوستان ما صندليدزد از آب درآمدند. عصر روز 22 بهمن، روز تاريخي و فراموشناشدني براي مردم تهران و ايران بود. مردم پس از دو سه روز جنگ و نبرد با ارتش شاه و تصرف پادگانها و مراكز نظامي، موفق شدند رژيم سلطنت 2500 ساله را در ايران سرنگون كنند. در خيابانهاي اطراف خانه ما شور و ولوله خاصي برپا بود. زن و مرد و كوچك و بزرگ به كوچه و خيابان ريخته بودند و شادي ميكردند. عدهاي سرود «اي ايران اي مرز پرگهر» ميخواندند. عدهاي با اسلحههاي غنيمتي تيراندازي ميكردند و چند نفر ميان مردم شيريني پخش ميكردند. من حال و هواي خاصي داشتم. از خوشحالي بغض گلويم را فشرده بود و نميدانستم بايد چه كار كنم. شادي و سرور در چهرهها و رفتارها موج ميزد. حتي عدهاي زن و مرد در خيابان شروع كردند به رقصيدن و دست زدن. هركسي با هر رفتاري سعي ميكرد شادي خود را نشان بدهد. علي در حال خود بود و از شادي اشك در چشمانش حلقه زده بود.
پایان فصل دهم |