محلینگری یا محلینگاری در تاریخ دفاع مقدس
برکسی پوشیده نیست که دفاع مقدس به عنوان یک مساله ملی بر کلیه شئون کشور در زمان خود و حتی اکنون تاثیرگذار بوده و هست؛ ومستندسازی حوادث این واقعه، موضوعی است که باید بدون یک نگاه خاص یا پیشداوری مورد توجه دست اندرکاران قرار گیرد. یکی از مشکلاتی که در چندسال اخیر در کارهای صورت گرفته در این باره وجود داشته بی توجهی به نقش مناطق مختلف کشور است. از دلایل بروز این امر میتوان به کم توجهی به نقش استانها، تمرکز امکا نات علمیومالی در پایتخت، مطرح نشدن شاخصههای دفاع مقدس در مناطق مختلف، و نبود زمینههای جدی برای مستندسازی تاریخ آن در نقاط مختلف اشاره کرد. البته در چندسال گذشته قدمهای خوبی برای ارائه بهتر نقش مناطق مختلف کشور در دفاع مقدس در زمينههاي گوناگون برداشته شده است. از مهمترین اين اقدامات میتوان به: برگزاری کنگره سرداران شهید و جمعآوری خاطرات شهدا در کنار آن، تاسیس مراکز بنیاد حفظ آثاردر استانها، اقدامات مراکز نظامی برای جمع آوری خاطرات رزمندگان، فعاليتهاي حوزه هنری و تاسيس باغ موزههاي دفاع مقدس اشاره نمود. هم اكنون در بسیاری از استانها یک یا چند مرکز به طور همزمان مشغول مستند سازی تاریخ دفاع مقدس هستند؛ که بیشتر میتوان از آن با عنوان "تب تاریخ شفاهی" در این حوزه نام برد. در واقع آنچه تا کنون انجام شده کار مدوّنی که منجر به ایجادیک جریان شده و تاثیرگذاری خاصی داشته باشد نبوده است. سوال این جاست که با توجه به حمایتهای صورت گرفته و تعدد مراکز مرتبط، چرا تاکنون مستندسازي تاريخ دفاع مقدس در مناطق مختلف به نتیجه شایستهای نرسیده است و چرا آمار دقيقي از شكل و نوع كارهاي انجام شده وجودندارد. بررسی آثار منتشر شده و دیگر فعالیتها در این عرصه نشان میدهدکه برخی اشکالات مانع از آن هستند که این کارها به نحو شایسته به سرانجام برسند. از مهمترین این مشکلات میتوان به: نبود ارتباط بین مراکز مرتبط، نبود هماهنگي، پراکنده کاری وعدم برنامهریزی منسجم، تبليغات زدگی، نبود نیروی انسانی باپشتوانه علمی مناسب، سطحینگری، غلو، بزرگنمایی و نتیجه گرایی بیش از حد اشاره کرد. خطربزرگنمايي نقش واحدهای نظامیمناطق مختلف در دفاع مقدس و نگاه به تاريخ آن از دید كوچك این واحدها، بیتوجهی به همه واقعيات و دوری از جامع نگری است. این امر تهدیدی است که در تاريخنگاري غيرعلمي دفاع مقدس پنهان است. اين خطر وقتي بيشتر احساس مي شود كه اكثر كارهاي صورت گرفته در اين باره قالب تاريخ شفاهي دارند و نقش اسناد در آنها پررنگ نیست. ضعف و بینظمیمنابع اسنادي دفاع مقدس در مراكز استانها و عدم مهارت استفاده از اسناد باعث شده تا مهمترین روشي كه براي مستندسازي تاريخ دفاع مقدس انتخاب شود، تاريخ شفاهي باشد؛ آن هم نه در چهارچوب علمي بلكه صرفاً خاطره نگاري. هرچند توجه به تاریخ شفاهی فوايدي چون جمع آوری خاطرات را به همراه داشته، اما اگر این روند، درست كنترل نشود عوارضی در پی خواهد داشت، که در آینده اصل کار را زیر سوال خواهد برد. مصداق بارز اين موضوع چاپ كتابهاي متعدد خاطرات سرداران و شهداي استانها است كه هر چند معرفي آنها ضروري است، اما خطر فردي شدن تاريخ دفاع مقدس و برجسته شدن برخي از زواياي خاص را در پی خواهد داشت. در این راستا توصيه به محلي نگاري در تاريخ دفاع مقدس ضروري بوده و باید به مقتضيات خاص هر محل و جايگاه آن در تاريخ دفاع مقدس پرداخته شده و به عبارتی نگاه به تاريخ دفاع مقدس بومي شود. بايد توجه داشت كه نبايد اين مراكز دچار محلي نگري شده و سعي در برجسته كردن نقش خود در دفاع مقدس فراتر از واقعيتهاي دفاع مقدس داشته باشند. خوب است با توجه به تمامي واقعيتهاي موجود تاريخنگاري دفاع مقدس از ديدگاههاي مختلف دنبال شده و مراكز از ظرفيت علمي كارشناسان مرتبط به نحو احسن استفاده کنند.
ابوالفضل حسن آبادی
زیتون سرخ (۳۰) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.
فصل نهم اوايل شهريور 1357 در تهران بودم. در اين ايام انقلاب شروع شده بود. طوفان انقلاب همه چيز را به هم ريخته بود. من هم به سهم خودم كوشيدم به انبوه مردمي كه شعار «مرگ بر شاه» ميدادند بپيوندم و در تظاهرات و راهپيماييها شركت كنم. بار ديگر ياد دوستان دوران دانشجوييام افتادم و كوشيدم دوباره با آنها تماس بگيرم. خسرو و فريبرز در دسترس بودند. رسول هم از زندان آزاد شده بود و سخت مشغول فعاليت مبارزاتي و شركت در راهپيماييها بود. آن دو نفر هم از لاك زندگي شخصي درآمده و بار ديگر سياسي شده بودند. تشكيلات ما بازسازي شد و همه ما شروع به كار و مبارزه كرديم. كتاب ميخوانديم، اعلاميه پخش ميكرديم و به طور فعال در تظاهرات شركت ميكرديم. فعاليت مبارزاتي و انقلابي، حالت روحي و رواني مرا بهبود بخشيد و آن دردهاي لعنتي جسمي كمكم از وجودم رفت. پدرم خاطرات تلخي از خيانت رفقاي حزبياش در دوران جواني داشت و از روي محافظهكاري، با فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي من مخالف بود و معمولاً نميگذاشت كه حتي در تظاهرات شركت كنم؛ اما من كه راهم را انتخاب كرده بودم، دور از چشم او كار خودم را ميكردم. البته گاهي اوقات كارمان به دعوا هم ميكشيد كه با پادرمياني مادرم آتشبس برقرار ميشد. حقيقت اين است كه پدرم از ازدواج، كارهاي مبارزاتي و دوستان من ناراضي بود و خشم و عصبانيت خود را به اشكال مختلفي بروز ميداد. روزي در گرماگرم انقلاب ضمن سرزنش كردن من، گفت كه از كارهاي سياسي كنار بكشم و فريب شعارهاي «خلق» و «برابري» را نخورم. بعد با لحن معناداري قصه هوادارياش در حزب توده و سرانجام تلخ آن را برايم شرح داد. گفت: «تودهايها خيلي نامرد هستند! من در جواني هوادار حزب توده بودم و خيلي هم براي اين حزب زحمت كشيدم. كودتاي 28 مرداد كه شد، بگير و ببيند تودهايها هم شروع شد. من با چشم خودم ديدم كه رفقاي حزبي به من و دوستان ديگرشان نارو زدند و حتي كسي كه مرا وارد حزب توده كرده بود، مرا به شهرباني و پليس لو داد. در شهرباني گفت: اينها تودهاي هستند! من همانجا، جلوي پاسبانها يك سيلي به او زدم و گفتم: مردك چرا دروغ ميگويي؟ مگر همين تو نبودي كه مرا به اين راه كشاندي. با هزار بدبختي توانستم خودم را از چنگ شهرباني و پليس رها كنم و به كار و زندگيام برگردم. تودهايها خائن هستند؛ هم به ايران و هم به رفقاي خودشان.» بعد اضافه كرد: «تو هم روزي چوب اينها را خواهي خورد.» من گفتم: «اما من طرفدار حزب توده نيستم. ما حزب توده را اصلاً قبول نداريم و رهبران اين حزب را سازشكار و اپورتونيست ميدانيم.» پدرم گفت: «سگ زرد برادر شغال است! همه اين گروههاي چپ سر و ته يك كرباساند. دخترم! نرو! نكن! سياست در كشورهاي جهان سوم، بازي با آتش است. زندگي خودت را فداي سياست نكن. اگر حالا به حرفهايم گوش ندهي، روزي متوجه خواهي شد كه خيلي دير است و پشيماني هم فايده ندارد.»
روزي خواستم در تظاهرات شركت كنم. شلوار لي، بلوز و كفش راحتي پوشيدم. پدرم فهميد. گفت: «لازم نكرده از خانه بيرون بروي.» ـ براي چه؟ ـ خودت بهتر ميداني! ـ نه! ـ خودت را به آن راه نزن. خودت را بدبخت نكن.
... |