ضرورت فهم فلسفة تاریخ برای پژوهشگران تاریخ شفاهی
تاکنون نوشتههای متعددی در آسیبشناسی تاریخ شفاهی در ایران به رشتة تحریر در آمده است که در آنها شرایط لازم برای پژوهشگران عرصة تاریخ شفاهی بیان شده است. از جمله دربارة شرایط و ویژگیهای لازم در بیشتر نوشتهها، بر لزوم درک دانش تاریخی تأکید فراوان شده و همچنین یادآوری گشته است که پژوهشگر مورد نظر، باید بر تاریخ دوره و برههای که با بهرهگیری از ابزار تاریخ شفاهی آن را مورد تحقیق قرار میدهد، آگاهی کافی و کامل داشته و چهبسا بر آن مسلط باشد. فراز و فرود رخدادها و چند و چون تحولات را بداند و شخصیتها و قضایای مؤثر در آن را بشناسد تا با طراحی سئوالهای دقیق و هدفمند بتواند موضوع مورد نظر را به بهترین وجه ممکن پژوهش و کاوش نماید و زوایای پیدا و پنهان آن را روشن سازد. اما باید گفت که این فقط ظاهر و جلوة بیرونی دانش تاریخی پژوهشگر عرصه تاریخ شفاهی است و جملات فوق تنها نمای خارجی دانش تاریخی مورد نظر را نشان میدهد. بر این اساس یکی از آسیبهای مهم موجود در کار تاریخ شفاهی در ایران این است که عدة بیشماری حتی بعضاً مشهور و نامدار که سالهاست در تاریخ شفاهی فعالیت میکنند، بر این تصورند که با همین میزان اطلاعات و آگاهیهایی که از آن به ظاهر دانش تاریخی یاد شده میدانند، میتوانند در فضای تاریخ شفاهی ایران فعال باشند و فعالیت محققانه تاریخی نمایند؛ مصاحبههای متعددی نمایند و آثار متعددی منتشر نمایند. غافل از این که این عدة بیشمار فقط بر جلوة بیرونی دانش تاریخی آگاهی و احاطه یافتهاند و البته از لایههای درونی و بستر و مایة اصلی این دانش اطلاع چندانی نیافتهاند. حال پرسش این است که آن مایة اصلی و شالودة اساسی و فهم دقیق و درونی از علم تاریخ که از آن سخن میگوئیم چیست؟ و چگونه میتوان بدان دست یافت و از آن بهرهمند گشت؟ در پاسخ میتوان گفت که بیتردید فهم علتهای اساسی و بسترهای عمیق وقوع رخدادها و بروز تحولات و چگونگی رقم خوردن قضایای زندگانی حیات بشری، بنمایة اصلی دانش تاریخی است؛ چنانچه پژوهشگر تاریخ شفاهی بدان اطلاع یابد و آن را درک نماید، استفادههای فراوانی از آن خواهد بُرد. شیوة نگاهش بر تاریخ و قضایای تاریخی و در کل زندگی انسان ایرانی متفاوت میشود و در نتیجه آن نوع پرسشهای مطروحهاش در مصاحبهها، عمیق و بنیانی و البته اندیشهمندانه و استدلالی خواهد شد. افزون بر این بر ابعادی از حیات مادی و معنوی انسان توجه میکند که تا پیش از این که بدان نظر داشته و چه بسا اصلاً مورد توجهاش نبوده است. اما در جواب به این مسأله که چگونه میتوان به آن دست یافت، باید گفت که به نظر بنده بخش اعظم این امر در گروی تحصیلات مطلوب دانشگاهی در رشتة تاریخ است زیرا در دورههای تحصیل کارشناسی و کارشناسی ارشد رشتة تاریخ درسی به نام «فلسفة تاریخ» وجود دارد که بنده از آن به عنوان درسی یاد میکنم که پشت پردة تاریخ را برای علاقهمندان کوشا و فعالش روشن و معلوم میسازد از اینرو مطالعة آثار منتشره در حوزة فلسفة تاریخ و چیستی تاریخ، در طی دوران تحصیل دانشگاهی، سهم بهسزایی در ایجاد فهم عمیق و دقیق از دانش تاریخی ایفا میکند که بدون مطالعه آنها کمتر و شاید هیچوقت به دست نخواهد آمد، مگر آنکه پژوهشگری علاقهمند و نقاد و تیزبین، از طریق مطالعة مستمر خود بتواند با این مفاهیم و آثار منتشره، آشنایی جدی و کافی پیدا نماید که البته کاری سخت و مشکل است، زیرا فهم درست و صحیح فلسفة تاریخ در گروی دانستن تاریخ ادوار مختلف ایران و جهان و طی دروسی همچون مبانی تاریخ اجتماعی، تاریخ اندیشة اقتصادی، تاریخنگاری، روش تحقیق در تاریخ، تاریخ اندیشة سیاسی و... است که به مرور و طی چندین سال صورت میپذیرد و از رهگذر آن، مسائل مطروحه در فلسفة تاریخ با مطالعه احوال ملتها و دولتها و اندیشهها و تمدنها و فرهنگها، درک و فهم میشود. بنابراین اگر فلسفه تاریخ را «مجموعه قوانینی بدانیم که انسان میتواند دربارة حوادث تاریخ، علل حوادث و تعبیر تاریخ بیان کند»، میتوانیم به خوبی این مسأله را دریابیم که در تاریخ تنها حوادث و اشخاصی، مطرح نیستند بلکه در پشت آنها اموری کلی وجود دارد که قابل استنباط است و موجب شکلگیری نظامی قانونمند و علت و معلولی در ذهن خواهد شد. این موضوع با تفکر دربارة چیستی تاریخ و چیستی فلسفة تاریخ کامل میشود. سرانجام سخن این که با فهم فلسفه تاریخ پژوهشگر تاریخ شفاهی درمییابد که تنها نباید در سطح ظاهری به حوادث و وقایع و مسائل رویداده توجه نماید بلکه باید از جهات مختلف و زوایای متعدد و البته بهرهگیری از قوه و شم استنباطی و تاریخی، در یک حرکت استدلالی و عمیق تلاش نماید تا از مصاحبهشوندهها، دیدهها و شنیدههایشان را استخراج کرده و برای خوانندگان باقی گذارد. بنابراین به نظر میرسد که برای پژوهشگر یاد شده ضروری است تا خوب بداند که تاریخ چیست و فلسفه آن چیست؟ و چنانچه به دنبال بیان و تبیین تاریخ این سرزمین است، خوب بفهمد و بداند که چه سئوالها و پرسشهایی را باید مطرح کند تا پاسخهایش بخشی از تاریخ این سرزمین گردد.
جعفر گلشن روغنی، دانشجوی دکترای تاریخ
زیتون سرخ (۲۷) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.
به مدت دو سال سخت كار و مطالعه كردم. پدرم از ازدواج من ناراضي بود و هنوز تلاش ميكرد مرا منصرف و راهي غرب كند. براي آنكه در خانه نمانم و طعنههاي او را نشنوم، ساعت شش صبح از خانه بيرون ميزدم و تا حدود يازده شب مدام كار ميكردم. ناهار، معمولاً نان و گوجهفرنگي و گاهي پنير ميخوردم. همة وقت و انرژيام را براي انجام تحقيقات مربوط به تزم و كار در اي.بي.ام صرف ميكردم. استاد راهنمايم دكتر عزتالله ارضي بود. مرد بسيار باسواد و سختگيري بود كه در غرب درس خوانده بود. در فاصله سالهاي 1355 تا 1357 من تمام مدت درس خواندم و كار كردم. در اين مدت حتي فعاليت سياسي هم نكردم. همه فكرم مشغول درس و كار بود. فقط گاهي اوقات فريبرز و خسرو به ديدارم ميآمدند و با هم سينما ميرفتيم. آنها هم فعاليت سياسي چنداني نداشتند. در اين سالها رژيم شاه در اوج اقتدار بود و موفق شده بود همه گروهها و احزاب سياسي و انقلابي را مهار كند. اغلب جريانهاي سياسي و مبارزاتي نيز عملاً به بنبست رسيده بودند و هواداران آنها غالباً مبارزه را رها كرده و به زندگي خصوصي و شخصي خود پرداخته بودند. عدة كمي هم كه هنوز در فكر مبارزه بودند، سرگردان و حيران شده بودند و راه به جايي نميبردند. خسرو در رشتة مهندسي هستهاي قبول شده بود و در همان دانشگاهي كه من درس ميخواندم، درس ميخواند. فريبرز در شركت توليددارو كار ميكرد. رسول زنداني بود. فريبرز عملاً از سياست و مبارزه كنار كشيده بود. اما خسرو هنوز به اينگونه مسائل علاقهمند بود؛ هرچند كار خاصي هم انجام نميداد و بيشتر به درس و دانشگاه سرگرم بود. سرانجام پس از حدود دو سال كار فشرده در اوايل سال 1357 تز تحقيقاتيام به پايان رسيد. عنوان تزم «بررسي كمّي ساختمان كريستالگرافي فاز الفاي ازت جامد در چهار و دو درجه مطلق» بود. تا آن زمان كسي در درجه «چهار و دو درجه مطلق» كار نكرده بود و من اولين فرد در سطح دنيا بودم كه در اينباره كار و تحقيق كرده بودم. دكتر ارضي با هيجان خاصي تزم را تعقيب ميكرد. در همان سال 1357 شمسي (1978 ميلادي) قرار بود يازدهمين كنگره بينالمللي كريستالگرافي در ورشو (لهستان) برپا شود. استادم سعي داشت ماحصل تحقيقات مرا به آن كنفرانس و كنگره علمي برساند و در آنجا ارائه دهد. سرانجام در اواخر بهار يا اوايل تابستان 1357 بود كه از تزم دفاع كردم. همه اساتيد از دستاوردهاي علمي و پژوهشي كارم شگفتزده شدند و به من نمره بيست و تشويقنامه دادند. |