بايدها و نبايدهاي تاريخ شفاهي ايران در سال 1390 سالي كه گذشت علي رغم همه فرازو نشيبها، سالي پربار براي تاريخ شفاهي در ايران بود. از يك طرف همايش ساليانه تاريخ شفاهي در مهرماه 89 به همت سازمان اسناد در تهران برگزار گرديد و از طرف ديگر در اولين همايش اسناد دفاع مقدس در شهريورماه به طور مفصل به آن پرداخته شد. به جرأت ميتوان گفت كه در حوزه علوم انساني و تاريخ، تاريخ شفاهي در زمره معدود موضوعاتي است كه در چند سال اخير به طور منظم به آن پرداخته شده است. اين كار ميتواند به چند دليل باشد: ا- نياز مراكز تاريخ شفاهي به پرداختن علمي به موضوع بعد از دو دهه كار تجربي در اين زمينه. 2- ورود تدريجي دانشگاهها به اين عرصه؛ به ویژه دانشگاه اصفهان. 3- افزايش تعداد دانشجويان مقاطع كارشناسي ارشد و دكترا و علاقه بيشتر آنها به كار در حوزه تاريخ معاصركه استفاده ازتاريخ شفاهي را امري ضروري نموده است. 4- وجود كارشناسان علاقمند و پيگير در زمينه تاريخ شفاهي كه زير ساخت كار را تا حدود زيادي آماده نموده است. 5- تشكيل هسته اوليه انجمن تاريخ شفاهي در ايران كه بسياري از فعاليتهاي شكل گرفته در زمينه تاريخ شفاهي مديون اين جمع مي باشد. 6- ايجاد هفتهنامه تاريخ شفاهي در حوزه هنري به ابتکار جناب آقاي محسن كاظمي. 7- رشد علاقه مندي در زمينه مطالعات ميان رشتهاي در علوم انساني و زمينههاي نو تحقيق. با اين زمينهها تاريخ شفاهي به طور فزايندهاي در چندسال اخير مورد توجه قرار گرفته و در آينده نيز اين روند سير سعودي خواهد داشت. به نظر مي رسد عليرغم اين نكات مثبت بايد دست اندركاران تاريخ شفاهي در ايران نكاتي در راستاي انجام بهتر كارها و حفظ موقعيت تاريخ شفاهي در ايران مد نظر داشته باشند كه اهم آن به طور خلاصه چنين مي باشد. 1- لزوم همدلي بيشتر بين كارشناسان تاريخ شفاهي در قالب برگزاري جلسات انجمن تاريخ شفاهي. 2- برقراري ارتباط بين كارشناسان مستقل در حوزه تاريخ شفاهي با مراكز تاريخ شفاهي. 3- ارتباط كاري بيشتر بين مراكز تاريخ شفاهي در ايران براي آگاهي بيشتر از كاركرد يكديگر و پرهيز از دوباره كاري. 4- لزوم توجه مراكز تاريخ شفاهي به نيازهاي جامعه محققان در انجام طرحهاي تاريخ شفاهي. 5- تقويت هفتهنامه تاريخ شفاهي به عنوان وسيله اطلاعرساني تاريخ شفاهي كاران. 6- ايجاد زيرساختهاي تشكيلات منطقه اي براي هماهنگي بين تاريخ شفاهي كاران در ايران. 7- توجه بيشتر به برپايي كارگاههاي آموزشي به صورت حضوري و غيرحضوري. 8- ادامه برپايي همايشهاي تخصصي تاريخ شفاهي در ايران. 9- توجه ويژه به حوزه نشر در تاريخ شفاهي و تلاش براي مدون كردن استانداردهاي كاري در اين زمينه. 10- تلاش در جهت ايجاد اولين مجله علمي الكترونيكي تاريخ شفاهي 11- پررنگتر شدن نقش دانشگاهها در گسترش تاريخ شفاهي هرچند با توجه به وابسته بسياري از مراكز تاريخ شفاهي بودن به سازمانهای دولتی پيشنهاد كار روي موضوع واحد براي ايجاد همدلي بين آنها عملي نباشد، اما سياستگذاري كلي براي تشويق آنها براي مد نظر قراردادن يك چشم انداز كلي براي سال در پيش روی ميتواند فوايد زيادي به همراه داشته باشد.
ابوالفضل حسنآبادي
زیتون سرخ (۱۸) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.
در آغاز معني برخي کلمات را نميدانستم. رسول معلم و راهنماي من بود و مثلاً ميگفت که «فيکسيسم» يعني قائلان به خلقت آني انسان توسط خدا و «ترانسفرميسم» يعني معتقدان به روند تکامل. البته بحثهاي تئوريک و عميق فلسفي خيلي کم بود و 95 درصد حجم مباحث حول مسائل سياسي و مبارزاتي روز بود. چند بار به من اعلاميههايي دادند که مخفيانه در دانشگاه و خوابگاه پخش کردم. اعلاميهها درباره مظالم شاه، شکنجه و اعدام زندانيان سياسي و سرکوب مبارزات مردمي بود. مطالبي هم درباره واقعه سياهکل و جنگل بود. منزل عمويم جاي امني براي چنين مطالعاتي نبود. عمويم دو دختر و پنج پسر داشت و خانهاش خيلي شلوغ بود. عموزادگانم نيز خط فکري خاصي نداشتند. از اين رو اغلب اين کتابها را در کتابخانه دانشگاه ميخواندم. کتاب اصلي را لاي کتاب درسي ميگذاشتم و با خيال راحت آن را ميخواندم. خودم هم شروع کردم به کتاب خريدن. چندين کتاب درباره چين، ويتنام، الجزاير، مصر و آمريکا خريدم و مطالعه کردم. بعدها پدرم گفت: «اگر به جاي اينهمه کتاب، فرش ميخريدي، الان از کف تا سقف اتاق فرش داشتي!» مضحک آنکه در همين مقطع شوهر خالهام که ساواکي بود به من پيشنهاد داد تا خبرچين ساواک در دانشگاه شوم و اخبار را به ساواک اهواز گزارش بدهم و در مقابل آنها به من پول بدهند. سال اول که بودم در خوابگاه ما دختري از اهالي بندرعباس ساواکي بود و همه از وي نفرت داشتند و از او دوري ميکردند. بدون آنکه حساسيت شوهر خالهام را برانگيزم پيشنهاد او را رد کردم. گفتم: «درسهايم خيلي سنگين است. وقت کار ديگري ندارم!» موضوع تماس ساواک را از دوستانم پنهان کردم و چيزي به آنها نگفتم. ساواک ميان دانشجويان مأمور داشت و به شدت محيط دانشگاه را کنترل ميکرد.
چون سال اول دانشجوي اول دانشگاه شده بودم از طرف بنياد اشرف پهلوي ماهي 550 تومان به من کمک مالي ميشد. بر اساس مقررات دانشگاه کساني که عضو تيم دو ميداني بودند از طرف تربيت بدني دانشگاه ماهي دويست تومان مقرري داشتند، اما چون من دختر بودم به من پولي نميدادند. به پسرها ميدادند. در اين ميان مطلع شدم که اشرف پهلوي، خواهر دوقلوي شاه، به اهواز آمده است و قصد بازديد از دانشگاه ما را دارد. روز قبل از بازديد نزد رئيس تربيت بدني دانشگاه رفتم و گفتم: «چون به پسرها پول ميدهي بايد به من هم بدهي!» ـ نه! به تو نميدهم. به دخترها تعلق نميگيرد! تصميم گرفتم حقم را به هر نحوي که شده بگيرم. فرداي آن روز که اشرف قرار بود براي بازديد بيايد، ساواک دانشگاه را تعطيل کرد و اجازه نداد هيچ دانشجويي به آنجا برود. از اين ترس داشتند که دانشجويان در حضور اشرف شلوغ کنند يا به او آسيبي برسانند. صبح زود من از پشت دانشگاه بدون آنکه مأموران ساواک مرا ببينند وارد محوطه شدم و زير يک سرپله کنار آزمايشگاه شيمي مخفي شدم. اشرف که وارد ساختمان شد من هم از مخفيگاهم بيرون آمدم. بلافاصله مأموران گارد حفاظت مرا ديدند. با تشر پرسيدند: «تو اينجا چه ميکني.» ـ آمدهام اشرف پهلوي را ببينم! ـ براي چه؟ ـ ميخواهم ببينمش. اشکالي دارد! |