سهم خواهی از تاریخ با متد تاریخ شفاهی در دنیای مدرن امروز، بسیاری از روش های کهنه منسوخ شده است. مورخین،جامعه شناسان، روانشناسان و... با استفاده از الگوهای جدید سعی در ارائه پژوهش های نو دارند. تاریخ شفاهی با اینکه در ایران نوظهور است؛ ولی علاقه مراکز به این شیوه پژوهشی نشان از اهمیت آن در مطالعات تاریخی دارد. به بیانی این شیوه بسیاری از موانع را طی کرده و با مستند کردن روایت های گوناگون سعی در مستند جلوه دادن تحقیقات تاریخی است.هرچند در این شیوه اطلاعات جمع آوری شده به عنوان بخشی از مستندات پژوهشگر مورد نظر است ولی اگر دقت کافی در جمع آوری نباشد بزرگترین آسیب به مطالعات تاریخی وارد خواهد شد. شنیدن اخبار تشکیل مراکز جدید تاریخ شفاهی گر چه موجب خوشحالی است؛ اما با تأمل در استراتژی و اهداف خاصی که این مراکز دارند جمله ای مشهدی" پس سهم مو چی شد" در ذهن متبادر می شود. حکایت تاریخ شفاهی در جامعه ما حکایت روایتگری مشخص با اهداف و زمینه های از پیش تعین شده است. هر یک از مراکز تاریخ شفاهی در داخل با پرداختن به موضوعات مورد علاقه در واقع به دنبال پر رنگ کردن سهم شان در تاریخ نگاری هستند. در این میان کار جهتمند سبب شده است سهم برخی از افراد،گروه ها و احزاب و... فراموش و یا نادیده گرفته شده اند، و می بینیم حتی برخی از موضوعات مهم تاریخی نیز در نوبت پژوهش قرار ندارند. چنین به نظر می رسد مراکز تاریخ شفاهی در داخل کشور از یک متد خاصی پیروی نمی کنند و سلیقه ای عمل کردن این مراکز، قطعا تاریخ نگاری را در آینده با مخاطرات جدی مواجه خواهد کرد. تخصصی شدن پروژه های تاریخ شفاهی نیاز به آموزش محققان این عرصه طلب می کند. بدون آموزش حاشیه هایی بر روایت های جمع آوری شده وارد است، از جمله این که پژوهشگران در آینده با دنیایی از اطلاعات ولی نه چندان مستند مواجه خواهندشد. شاید برای برخی از این مراکز، تاریخ مهم نباشد بلکه بینش وفکر نسبت به تاریخ دارای اهمیت است.تاریخ شفاهی یک روش خاص با تعاریف وچهارچوب های مشخص شده ای است، و چنان نیست که فردی بخواهد یک تفسیر جدیدی از این شیوه داشته باشد. اگر محقق تاریخ شفاهی نتواند خود را به زمان واقعه نزدیک کند مستندات جمع آوری شده ثبات چندانی ندارند. سهم چه کسانی یا گروههایی در تاریخ شفاهی نادیده گرفته شده است؟ با نگاه دقیق به واژه "سهم خواهی" از تاریخ شفاهی و تامل بر آن معلوم می شود سهم خیلی از گروه ها در تاریخ ایران نادیده گرفته شده است.آن چه که در عمل می بینیم این است که تمام تلاش محققان در راستای موضوعات مشخص از پیش تعیین شده در تاریخ شفاهی است نه در جهت یافتن سوژه های جدید با موضوع متفاوت. البته نباید از نظر دور داشت که برخی از سوژه ها با فرهنگ جامعه ما در تعارض است و مطرح کردن آنها با اما و اگرهایی همراه می شود و حتی نمی توان به برخی از این سوژه ها نزدیک شد. با این که تاریخ شفاهی نتوانسته به تبیین و توصیف سهم برخی جریان ها، گروهها و افراد مؤثر در صحنه تاریخ بپردازد، اما شاهدیم برخی نظریه پردازان تاریخ شفاهی شعار می دهند "تاریخ شفاهی راهی برای دمکراتیک کردن تاریخ است" و بایستی تاریخ نگاری شفاهی را به تمام لایحه های جامعه برد. از حرف، نظر و شعار تا عمل راه بسیار است. به راستی دردنیای واقعی سوژه هایی وجود دارند که جایی برای تحقیقات تاریخ شفاهی نیافته اند.حتی گاهی محقق تاریخ شفاهی این سوژه ها را می بیند و حداکثرمی شنود اما نمی تواند آنها را روایت و ثبت کند. شرایط فرهنگی و سیاسی حاکم برجامعه، عدم حمایت مراکز تاریخ شفاهی، کاربردی نبودن برخی از پژوهش های تاریخ شفاهی، به حاشیه کشاندن برخی افراد و گروه ها و...، نگاه سیاسی به تحقیقات تاریخ شفاهی، دولتی بودن مراکز تاریخ شفاهی و... از جمله علت هایی هستند که بین نظر و عمل فاصله گذاری می کنند. نکته آخر این که اقبال و حرکت پر شتاب تاریخ شفاهی در بعضی موضوعات از باب جهت گیری و فضای موجود سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه است؛ نه از باب توجه چند سویه به ابعاد و زوایای مختلف آن موضوعات.به طور حتم برای پژوهشگران و مورخان مهم آن است که یک موضوع از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد نه آنکه هدف و نیت یک جریان غیر تاریخی ذهنی و آرمانی تامین شود.
غلامرضا آذری خاکستر کارشناس کارشناس تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس رضوی
زیتون سرخ (۱۴)
خاطراتناهیدیوسفیان
گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی
انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری)
دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت
نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.
با خودم گفتم: «به زبان فارسي بهتر و صميميتر ميتوانم با خدا ارتباط برقرار كنم!» اين بود كه معني نماز را به زبان فارسي ياد گرفتم و شروع كردم نمازم را به زبان فارسي خواندن. يعني حمد و توحيد و سجده و ركوع و قنوت را به فارسي ميخواندم. ابتدا خيلي مشكل بود اما كمي بعد در خواندن روان شدم. بخشي از سال آخر دبيرستان و سال اول دانشگاه نمازم را به فارسي ميخواندم. سرانجام در خردادماه سال 1349 در رشته رياضي از دبيرستان دخترانه ايراندخت اراك با معدل هجده و شصت و يك صدم ديپلم گرفتم. شاگرد اول هم شده بودم و مدرسه به همين خاطر، جايزهاي به من داد. ورزش را خيلي دوست داشتم و در رشته دو در سراسر دوران دبيرستان در ميان مدارس دخترانه اراك اول بودم. خيلي دلم ميخواست پليس بشوم. يكي از دوستانم پليس شده بود و دلم ميخواست مثل او شوم. ميخواستم با دزدها و مجرمان مبارزه كنم. پليس بودن برايم جاذبه خاصي داشت. از اين رو از اراك به تهران رفتم و در آزمون دانشگاه پليس شركت كردم. آزمون دو قسمت علمي و عملي داشت و من در هر دو مرحله قبول شدم. ميان همه دختراني كه در آزمون شركت كردند، نفر دوم شدم. دانشگاه پليس طي نامهاي رسماً اطلاع داد كه دوم شدهام. پدرم به شدت با پليس شدن من مخالفت كرد و گفت: «حق نداري پليس شوي.» ـ اما من پليس شدن را دوست دارم. بايد بروم. ـ غلط ميكني! من نميگذارم بروي. ـ چرا؟ ـ چرايش را بعدها ميفهمي. تو بايد بروي دانشگاه و درس بخواني. ـ اما... ـ اما بياما. همينكه گفتم! بعدها متوجه شدم كه حق با پدرم بود. اگر پليس ميشدم و به شهرباني و ارتش راه مييافتم، مزدور رژيم شاه ميشدم و اين چيزي نبود كه پدرم را راضي كند. او آرزوهاي طلايي ديگري براي من داشت. در همان روزهايي كه براي شركت در آزمون دانشكده پليس به تهران رفته بودم، روزي با دخترخالهام به گردش رفتيم. همينطور كه در خيابان راه ميرفتيم جوانكي از كنار دخترخالهام رد شد و او را اذيت كرد. دخترخالهام خيلي ناراحت شد. خودم را به آن جوان رساندم و چنان او را زدم كه شروع كرد به التماس كردن و معذرت خواستن و از من ميخواست كه رهايش كنم؛ ولي من تا آنجا كه ميتوانستم او را زدم. در آن روزها بدني ورزشكار و چابك داشتم و اجازه نميدادم كسي به من تعرض كند يا حتي حرف ناخوشايندي بزند. اگر جواني به من متلك ميگفت، با او برخورد فيزيكي ميكردم. برخي دوستانم ميگفتند: «اخلاقت مثل لاتها است! ظرافتهاي دخترانه نداري!» و من پاسخ ميدادم: «خب نداشته باشم!» |