آقای رسولی پور یکی از فعالان عرصه تاریخ شفاهی است. او بنا به درخواست ما یادداشت کوتاهی برای هفته نامه نوشت؛ که سؤالی را موجب شد. شایسته دیدیم این یادداشت، سؤال و پاسخ ایشان را یک جا به شما ارائه کنیم، بخوانید؛
درآمدی بر جایگاه معرفتی گفت و گو
غالب کسانی که به نوعی باموضوع تاریخ شفاهی سروکار دارند بر این نکته واقفند که "گفت و گو" و "مصاحبه" رکن اصلی فعالیت های تاریخ شفاهی را تشکیل می دهد.
منظور از گفت وگو مبادلة صوری و تفنن آمیز افکار و اندیشه ها نیست بلکه تلاش برای درک و فهم اندیشة دیگران و در صورت لزوم، نقد و ارائه آنها به جامعه است و تا زمانی که زمینة قابل قبول برای گفت وگو به وجود نیاید، تصور فهم مسائل و راه یابی در یک شکل منطقی و غیرشخصی ضعیف خواهد بود.
نگاهی به تاریخ گذشتة ایران معلوم می دارد که کلام و گفتار، اعم از مکتوب و غیر مکتوب معمولاً بر اساس تلاقی و تعاطی افکار در چارچوب قواعد منطقی و برقرار ساختن دستگاهی از گزاره های انتزاعی شکل نمی گرفته و در اغلب موارد یکسونگری و پذیرش انفعالی و اقناعی جای گفت وگو و رویارویی فکری را می گرفته است. به دیگر سخن اندیشه ورزی مبتنی بر گفت وگو در دوره های گذشته امری نادر بل کم نظیر بوده است.
تأکید بر گفت وگو از آن جهت اهمیت می یابد که آن را شیوه ای از تفکر بدانیم و این تنها زمانی امکان پذیر می شود که افراد و جریانها نسبت یه هم انعطاف و گشودگی داشته باشند. در این حالت طبیعی است که طرفهای گفت وگو رویکرد فرضیه ای خواهند داشت؛ به این معنی که طرفین، دیدگاه خود را حداکثر فرضیه ای می دانند که به طور مداوم به مداقه کشیده می شود؛ مورد آزمون قرار می گیرد و محک می خورد.کسی که می پذیرد در موضوعی گفت وگو کند، پیش تر به این نکته اذعان دارد که درستی و حقیقت آن چه می گوید، قابل بحث و محل ایراد است. این عبارت که از قدیم گفته اند:"همه چیز را همگان دانند و همگان از مادر نزادند"، نیز مبین این معنی است که حقیقت در جایی مشخص، متمرکز نیست؛ بلکه در اذهان منبسط بوده و حالت سهامی و شراکتی دارد.
مرتضی رسولی پور
21آذر 1389
استاد عزیز جناب رسولی پور
یادداشت شما اشارات و نکات بسیار مهمی در بر دارد که شایسته تانی و تفکر است. استفاده بیشتر خواهیم کرد که توضیح دهید که جامعه مد نظر شما باید چه ویژگیهایی داشته باشد که بتواند نتیجه حاصل از گفتگو یا همان اندیشه دیگران را فهم کند. آیا انعطاف و گشاده رویی کافی است؟با توجه به تاریخ گذشته ای که اشاره نموده اید و در آن کلام و گفت وگو را یکسویه انفعالی و اقناعی دانسته اید چگونه میتوان زمینه تعاطی و تبادل افکار را ایجاد کرد. سهم و یا به عبارتی درست تر نقش تاریخ شفاهی در این میان چیست. من نیاز دارم بیشتر در این خصوص یاد بگیرم..
ارادتمند کاظمی
جناب آقای محسن کاظمی
در یادداشت مختصری که ارائه گردید، قصد اصلی من مروری اجمالی به جایگاه معرفتی «گفتوگو» بود. چنانچه مایل باشید، بعداً میتوانم مطلب را با مختصر مطالعهای که از تاریخ ایران (پیش و پس از اسلام) دارم، بسط دهم.
استنباط کلی من این است که در تاریخ ایران قبل از اسلام، موضوع تمرکز قدرت بر روی شخص شاه و توزیع عمدتاً عمودی آن، به شکل سلسله مراتبی، به همراه ترویج اصل «فرّه ایزدی» و موضوعاتی از این دست، صرفنظر از چندوچون آنها اصول ثابت و پذیرفتهشدهای بود که موجب میشد تا تلاقی و تعاطی فکر در چارچوب قواعدی مشخص، برای گروههای رقیب، شکل نگیرد و برخورد میان گروهها و جریانات، عمدتاً مبتنی بر زور و متغلّبانه باشد. این وضع، زمانی بهتر روشن میشود که دولت هخامنشیان را با دولتْ شهری به نام آتن در همان زمان مقایسه کنیم. فراموش نکنیم که سقراط و افلاطون و... معاصر هخامنشیان بودند.
دردورههای بعد هم، تأملات و گفتوگوها تحتالشعاع قدرت تقدیسشدهی پادشاهان بود و جایی برای تعاطی افکار و کشاکشهای خردورزانه نبود.
در دوران پس از اسلام هم، بخش اعظم چارچوبها و قالبهای قدیمی گذشته، حفظ شد؛ به طوری که آزادی گفتوگو و رودررویی در چارچوب پذیرش ارکان اسلام که در دهههای آغازین ظهور اسلام در شهرهایی همچون مکّه، مدینه، کوفه، بصره و نظایر آن وجود داشت، به داخل سرزمینهای مفتوحه از جمله ایران، راهی نگشود و کماکان همان سنّتهای گذشته حفظ گردید.
پذیرش اصل «زور و تغلّب»، نه تنها برای سلسلههای ترکنژاد سلجوقی و دیگر مهاجمان و مهاجران به ایران به مثابه راهنمای عمل در فرهنگ سیاسی بود، بلکه جریانات فکری مثل معتزله و اسماعیلیه هم که دعاوی عقلگرایانه داشتند، خردورزی و گفتوگو را فقط در صحنه کلام فلسفی رعایت میکردند و زمانی که به قدرت، نزدیک میشدند، در برابر مخالفان خود طرفدار شدت عمل یا به تعبیری «برهان قاطع» بودند. با این همه نباید فقدان خردورزی مبتنی بر گفتوگو و نادیده گرفتن حقوق مخالفان را ذاتیِ اسلام و تعالیمِ مُلهمِ از آن تلقی کرد.
البته مواجهه قهریِ ایران با کشورهای غربی در یکی دو سدهی اخیر، وضع مردم را نهتنها در ایران بلکه در بسیاری از سرزمینهای دیگر، دگرگون نمود و آنان را تحت فشار و رخنه مدرنیسم قرار داد و به نوعی اعوجاج و سرگشتگی، مبتلا نمود. غالب مردم ایران با توجه به فقدان نهادها و شکل نگرفتن ساختارهای گفتاری، برای طرح و بحث مسائل، در محیطی نسبتاً آرام، موقعیتی به دست نیاوردند. واکنش آنها در برابر رخدادها از زمان جنگهای ایران و روس و بعد از آن در انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن صنعت نفت و به خصوص انقلاب اسلامی و تحولات بعد از آن از دو شکل، خارج نبوده است. معمولاً یا منفعل بوده و زمانی را با اقناع گذراندهاند، یا اینکه غرّنده و خروشان، به شدت به هیجان آمده یا آورده شدهاند. عادت به اقناع یا تهییج، به عنوان دو خصیصه، این عیب را دارد که ممکن است جامعه را از اعتدال و سعهصدر خارج کرده و خردورزی مبتنی بر گفتوگو را به سوی قربانگاه، سوق دهد.
امیدوارم از لابه لای آنچه اشاره کردم، پاسخ سؤالهای خود را یافته باشید.
مرتضی رسولیپور
دوشنبه 22/9/1389
از علاقه مندان و صاحب نظران دعوت می شود در این اقتراح شرکت نمایند و نقطه نظرات و سوالات خود را برای هفته نامه بفرستند.