شماره 637    |    12 ارديبهشت 1403
   

جستجو

تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت احمد غلامپور

فرمانده قرارگاه کربلا

جلد دوم

دومین جلد از کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت احمد غلامپور با عنوان «فرمانده قرارگاه کربلا» به کوشش محسن رخصت‌طلب و تدوین نهایی دکتر حسین احمدی، توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در 1402 منتشر شد. این کتاب در 408 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 220 هزار تومان روانه بازار نشر شده است. روی جلد کتاب، همان طراحیِ یکدستِ این مجموعه کتاب‌ها را دارد که تفاوت رنگ، آنها را از هم متمایز می‌کند. تمام عکس‌ها، اسناد و نقشه‌های بین صفحات، توضیح دارند و رنگی هستند.

سیصدوپنجاهمین شب خاطره

مرز پایدار

سیصدوپنجاهمین برنامه شب خاطره، با روایت مرزبانان فراجا 6 مهر 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «مرز پایدار» برگزار شد. در این برنامه سرتیپ جلال ستاره، سرتیپ‌دوم غلام‌حسین یعقوبی و کیاست سپهری؛ فرمانده مرزبانی استان کرمانشاه به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. اولین راوی شب خاطره، جلال ستاره جانشین فرماندهی فراجا در ابتدای سخنانش گفت،‌ ساعت 2 بعدازظهر بود که پذیرش قطعنامه 598 را اعلام کردند. گردان در ماتم فرو رفته بود...

برشی از خاطرات ماموستا مُلا قادر قادری؛ امام جمعه پاوه

سفر کاک احمد مفتی‌زاده و ماموستا شیخ جلال حسینی به پاوه

دوازدهم اردیبهشت 1358، آقای سیدموسی موسوی به همراه کاک احمد مفتی‌زاده از سنندج برای دیدار مردم منطقه اورامانات وارد شهر پاوه شدند. مورد استقبال بی‌سابقه مردم قرار گرفتند و در مسجد جامع برای مردم سخنرانی کردند. در آن ایام، مشغول امتحان دروس آخر دبیرستان بودم. دوازدهم اردیبهشت امتحان داشتم که به دلیل شرکت در مراسم استقبال از امتحان جا مانده و محروم شدم.

خاطرات محسن مؤمنی

محسن مؤمنی، ریاست وقت حوزه هنری، مهمان دویست‌وبیست‌و‌سومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد دیده‌هایش از کاروان إلی بیت‌المقدس گفت: چیزی که در طول این سفر برای بنده خیلی جالب به نظر می‌آمد، شعارها و آرمان‌های انقلاب اسلامی بود که به گوش همه قاره‌ها و کشورها رسیده بود؛ کسانی که حاضرند در این راه فداکاری کنند. در کاروان آسیایی، یک روحانی با همسرش از کشور فیلیپین آمده بودند. او در قم درس خوانده بود...

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.» گلوله پشتِ گلوله پرتاب می‌کردیم و می‌پرسیدیم «مگر چه خبر شده.» می‌گفتند «ایرانیها حمله کوچکی کرده‌اند می‌خواهیم آنها را به شدت درهم بگوبیم. شما تا می‌توانید شلیک کنید.» می‌گفتیم یک حمله کوچک و موضعی مگر اینقدر گلوله می‌خواهد؟» می‌گفتند شما کاری به این کارها نداشته باشید. فقط شلیک کنید. تا ساعت شش صبح شلیک کردیم. وقتی هوا روشن شد دستور دادند عقب‌نشینی کنیم.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.