شماره 188    |    3 دي 1393

   


 



پاورقی شماره 188

نظریه تاریخ شفاهی-۲۵
نویسنده: لین آبرامز
Lynn Abrams
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


تحقیقات خانم هرتا دان وانگ(1) دربارة خودزیست‌نامه‌نویسیِ بومیان آمریکا نیز مطلب بالا را تأئید می‌کند. در فرهنگ این بومیان، «خود» همواره به عنوان جزءِ لاینفک جامعه یا قبیله به تصویر کشیده می‌شود و ماهیت مستقل ندارد. وانگ تعبیر «منِ جمعی»(2) را برای تبیین این پدیده به کار می‌بَرَد.(3) اخیراً در بعضی از پژوهش‌ها بحث ارزیابی مجدد متون خودزیست‌نامه‌ایِ فرهنگ‌های غیر غربی شامل روایت‌های شفاهی و مکتوبِ داستانِ زندگی مطرح گردیده و مفروضات پنهان در مفهوم سنت خودزیست‌نامه‌نویسیِ اروپایی با انتقادات شدیدی مواجه شده است.(4) نخست باید بدانیم که فرهنگ‌های غیر غربی برای سخن گفتن دربارة «خود» راه و روش‌هایی را ابداع کرده‌اند که با شیوه‌های به اصطلاح هنجار در غرب یقیناً تفاوت‌هایی دارد. با درک این مطلب، شیوة پژوهشگران در گردآوری داستان زندگی انسان‌ها و تجزیه و تحلیل آنها در بستر جوامع و فرهنگ‌های غیر غربی قطعاً تغییر خواهد کرد. و دوم آنکه هیچ کس حتی در جوامع غربزده نیز قادر نیست روایتی منطبق با گونة مُذکرمحورِ سفیدپوستیِ ناهمجنس‌گرای غالب که سوژه را در جایگاه پدیدآورندة سرنوشت خود می‌نشانَد، تولید نماید.


خود-روایتگری
یکی از شیوه‌هایی که انسان به کمک آن می‌تواند شناختی از خویشتن خویش کسب کند «خود-روایتگری یا، به عبارت دیگر، نقل ماجراهایی از زندگی خود است. به قول زبان‌شناس اجتماعی، خانم شارلوت لیند:
«کسی که دوست دارد با حس آرامش‌بخش یک انسانِِ شایستة پایدارِ مطلوبِ اجتماع در دنیای پیرامون خود زیست کند، باید داستان زندگی‌اش منسجم، مقبول و دارای قابلیت تجدید نظر باشد... . در داستان زندگی است که خودشناسی یعنی کیستی ما و چگونگی طی طریق ما برای رسیدن به حال کنونی‌مان تبلور می‌یابد و با همین محمل است که این احساس را به دیگران منتقل می‌نماییم.»(5)

لیند سه ویژگی را برای «خود» برمی‌شمارَد که با زبان و سخن گفتن دربارة «خود» حفظ می‌شوند: استمرار «خود» در طول زمان، رابطة «خود» با دیگران، و بازاندیشندگی(6) «خود».(7) این سه ویژگی متعلق به خود-روایتگری در خودزیست‌نامه و تاریخ زندگی هستند هر چند ویژگی اول برای مورخ شفاهی بیش از دو صفت دیگر برجستگی دارد.

استمرار «خود» در طول زمان
مورخ شفاهی در پروژة مصاحبة تاریخ زندگی از اینکه می‌بیند مصاحبه‌شونده‌اش روایت خود را در یک خط زمانی پیوسته بیان می‌کند، بسیار لذت می‌برد. این حالت بدین معناست که راوی بین گذشته و حال رابطه ایجاد می‌کند و رویدادها را به ترتیب زمان وقوع‌شان می‌گوید و دائم از شاخه‌ای به شاخة دیگر نمی‌پرد. اکثر مصاحبه‌شوندگان نیز دوست دارند داستان‌های‌شان را به ترتیب زمان وقوع از کودکی آغاز کرده و به بزرگسالی برسند. شخصی که نتواند حس استمرار تاریخی را در داستان زندگی‌اش به وجود بیاورد و رویدادها و تجربه‌هایش هیچ ربطی به یکدیگر و به وقایع دنیای پیرامون او نداشته باشند، احتمالاً دچار عدم تعادل در «خود» یا حتی اختلال شخصیت می‌باشد. نمونه‌ای از عدم تحقق استمرار زمانی را در تعبیر آر. دی. لاینگ(8) از «خود»ِ متفرق(9) یا «خود»ی که از به فعلیت رساندن حس نظم و استمرار عاجز باشد، می‌توان دید.(10)


رابطه «خود» با دیگران
اهمیت دومین خصوصیت «خود» که بر تواناییِ تفکیک «خود» از دیگران دست می‌گذارَد از این حیث است که هویت منحصر به فردی را برای راوی تعریف می‌کند. یعنی راوی، داستان زندگی‌اش را در نسبت با دیگران برای ما می‌گوید که شامل مقایسه و تعیین نسبت «خود» با خویشاوندان، دوستان و سایر مردم است. این ویژگیِ خود-روایتگریِ زبانی مشخصاً ریشه غربی دارد و در گذشته عمدتاً به مردان سفیدپوست اختصاص داشت؛ سایر سنت‌های فرهنگی، زنان و اقلیت‌ها بر خلاف کسانی که احساس مستقل و متمایزی از «خود» را در برابر دیگران شکل می‌دهند، از نظر نسبت یا رابطة خود با دیگران بیشتر دچار حس همذات‌پنداری بودند. مع‌ذلک، زنانی که دوران مبارزات فمینیستی برای کسب آزادی‌های زنانه را درک کرده بودند مانند مردان می‌توانند حس مستقل و جداگانه‌ای را از خویشتن خویش به وجود بیاورند. یکی از مصاحبه‌شوندگان که نویسندة کتاب از او دربارة زندگی‌اش در انگلستانِ دهه‌های 1950 و 1960 پرسیده است با توصیف شیطنت‌های دوران جوانی و مخالفت‌های مادرش با اطوارهای پسرانة او در آن زمان صراحتاً شخصیت متمایز و متفاوتی از نسل مادرش را به نمایش می‌گذارد. دِبورا دربارة ارزش‌ها و معیارهای مادرش به نحوی قضاوت می‌کند که خودشناسی او را از خودشناسی مادرش و نسل آن سال‌ها جدا می‌سازد:
«آره، تحملش برای مامان خیلی سخت بود، خیلی خیلی سخت. یعنی، سال‌هایی که بزرگ می‌شدم خب اون می‌دید که منم مثل خودش می‌تونم به سر و وضعم برسم، چون خودش همیشه ترگل ورگل بود. مادرم زنی بود که هر شب قبل از اینکه پدرم به خونه بیاد، می‌رفت طبقه بالا و لباساشو عوض می‌کرد و به سر و صورتش می‌رسید. اصلاً عادتش بود؛ روزا هم آرایش می‌کرد؛ براش خیلی عجیب بود که چرا بعضی از زن‌های روستا به خودشون نمی‌رسیدن. ارزش‌های اون خیلی فوق‌العاده و خاص بودن.»(11)


1 -Hetha Dawn Wong
2 -communal “I”
3 -H.D. Wong, Sending My Heart Back Across the Years: Tradition and Innovation in Native American Autobiography (Oxford, 1992).
4 -K.E. Brustad et al., ‘The Fallacy of Western Origins’, in T.L. Broughton (ed.), Autobiography, Vol. II (London, 2007), pp. 375-93.
5 -C. Linde, Life Stories: The Creation of Coherence (Oxford, 1993), p. 3.
6 -reflexivity
7 -Linde, Life Stories, pp. 100 et seq.
8 -R. D. Laing
9 -divided self
10 -R.D. Laing, The Divided Self: A Study of Sanity and Madness (Chicago, ILL., 1960). Laing writes of the person and others who ‘cannot take the realness, aliveness, autonomy and identity of himself and others for granted’ and who consequently contrives strategies to avoid ‘losing his self’ (p. 44). See S. Sutcliffe, ‘After “the Religion of My Fathers”: The Quest for Composure in the “Post-Presbyterian” Self’, in L. Abrams and C.G. Brown (eds), Everyday Life in Twentieth Century Scotland (Edinburgh, 2009), pp. 181-205.
11 -Interview with Debora, conducted by L. Abrams, 20 June 2009.



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.
counter UPDATE error: 1054, Unknown column 'count' in 'field list'