هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 188    |    3 دي 1393

   


 



نوجوانان هنگام مصاحبه با پدر و مادر گوش شنیدن دارند

صفحه نخست شماره 188


اشلی بلک در دبیرستان پلی تکنیک، عکس از کرستینا آلشChristina Ulsh ، کرا نیوز KERA News

 

 

 

 

تعدادی از دانش‏آموزان دبیرستان پلی تکنیک شهر فورت ورث  Fort Worthدر تگزاس و هنرستان دابیسکی Dubiski  در شهر گراند پریری Grand Prairie در طرح تاریخ شفاهی استوری کورپس StoryCorps سهم خود را دارند. آنها موظف بودند با اعضای خانواده مصاحبه کنند. دانش‏آموزان بیشتر از آنچه که انتظار می رفت خاطرات را ثبت کردند.


سیدنی لاینز Sidney Lainez با مادرش استلا Stella درباره بزرگ شدن در کلمبیا و مهاجرتش به شهر نیویورک در 10 سالگی مصاحبه کرد. سیدنی دانش‏آموز سال آخر در دابیسکی در رشته تولیدات سمعی بصری تحصیل می‏کند. یکی از اولین سؤالاتش این بود که چگونه او را سیدنی نامید. او با اعتماد به نفس به پاسخ داد: «یک روز صبح به ذهنم رسید.» استلا می دانست فرزندش را، پسر یا دختر، سیدنی خواهد نامید.


سیدنی: «پس می دونستیدکه این اسم یک نام دخترانه است.» استلا: «نه یک اسم عمومیه، مثل اشلی Ashley  یا لسلی Leslie.»


سیدنی نپذیرفت و به آرامی گفت: «من هرگز مردی که اسمش لسلی باشه ندیده ام.»
موشا تیلور Moesha Taylor با مادرش میلدرد Mildred مصاحبه کرد. یکی از اولین سؤالاتش مربوط به یکی از دغدغه‏های وجودی نوجوانان بود: «آیا دوست داشتی بچه داشته باشی ؟»
 مادرش گفت: «من برنامه‏ای برای بچه‏دارشدن نداشتم. اما الان خوشحالم.» مادرش به او گفت که چقدر موشا و برادرانش رو دوست دارد و چه طور سخت‏ترین چیزی که تحمل کرده از دست دادن یکی از فرزندانش بوده است.


مکالمه فوق همین طور به سمت موضوعات نه چندان جدی پیش رفت.
او پرسید چه غذایی دوست دارد بخورد، و میلدرد گفت که همه چیز دوست دارد؛ «من یک زن چاقم!»
موشا فهمید که پرسش خوبی است که وارد سوالی درباره آینده خودش بشود. می پرسد: «وقتی 18 سالم شد می تونم تتو کنم؟» و آنچه شنید این بود: «نه، نمی تونی. بعد از این که از خونه من رفتی و خودت به تنهایی زندگی کردی، اون موقع عیبی نداره.»


وقتی اشلی بلک، دانش‏آموز سال آخر از پدرش وینسنت Vincent  درباره خاطرات بزرگ شدنش پرسید، او گفت دوران بچگی اش عالی بوده است. اما نقاط تاریکی در آن وجود داشته است. 
او گفت: «آرزوم این بود زمانی که داشتم بزرگ می شدم پدر و مادر داشته باشم. بچه‏های من پدر و مادر دارند و آنها می توانند درباره چیزهایی با من حرف بزنندکه من در کودکی هرگز امکانش را نداشتم درباره آنها صحبت کنم.»


اشلی باز از پدرش پرسید اگر او می‏خواست همه چیز را تغییر بدهد چه می‏کرد.
او گفت: «به دانشگاه می‏رفتم. و امروز یک زندگی کاملاً متفاوت نسبت به آنچه هست، می‏داشتم.
بعضی از دانش‏آموزان  مصاحبه‏های‏شان را به زبان اسپانیولی و به امید این که والدینشان راحت‏تر با آنها صحبت کنند، انجام دادند.


دایانا داگلاس
Dianna Douglas
ترجمه: مینا نقی‏زاده

منبع: کرا نیوز


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.