هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 170    |    22 مرداد 1393

   


 



سرگذشت بی‏خانمان‏های آمریکایی

صفحه نخست شماره 170

طرح تاریخی شفاهی برخی از سرگذشت های کمتر شنیده شده جامعه آمریکایی: افرادی که سرپناه دائمی ندارند را مستند سازی می‏نماید
 

«ما هر مصاحبه را با پرسش در مورد اسم فرد، سن او و جایی که شب قبل را به سر برده آغاز می‏کنیم».

 

 

 

مارگارت مایلز Margaret Miles طرحی را که در مرکز خدمات علوم انسانی سنت استفان St. Stephen's در مینیاپلیس Minneapolis هدایت می‏کند، با جمله فوق شرح می‏دهد. این طرح سرگذشت افراد بی‏خانمان در سراسر ایالت مینه‏سوتا  Minnesotaرا مستندسازی می‏کند. این طرح که در سال 2008 شروع شد، بیش از 600 تاریخچه شفاهی را گردآوری نموده است.


مایلز در اصل این ایده را از زمانی که در مورد کار مدیریت ارتباطات و توسعه سنت استفان فکر می‏کرد در سر داشت. او می‏‏گوید: «در آنجا، متوجه شدم با افرادی که بی خانمانی را تجربه می‏کردند همه روزه صحبت می‏کنم  و سپس سرگذشت این افراد را به سرمایه گذاران و دیگر اعضاء جامعه بازگو می‏کنم. بنظرم رسید این کار طرح واقعاً جالبی خواهد بود اگر من بتوانم به طریقی از پس این قضیه برآیم و سرگذشت آنها را آن گونه که می‏خواستند به گوش مردم برسانم، و تصویر آنها را آن گونه که می‏خواهند به نظر آیند به تصویر بکشم، و نه در آسیب پذیرترین لحظاتشان، مثل زمانی که در صف یا گوشه‏ای ایستاده‏اند، یا هنگام ترک پناهگاه همراه بچه‏ها در حال تصمیم‏گیری برای این که کجا بروند. می خواهم تصویر آنها را از طریق عکسی که دوست دارند داشته باشند و به اعضای خانواده یا یکی از بستگان خود بدهند به نمایش بگذارم.»


مایلز می‏گوید در ابتدا نگران این بود که افراد تمایلی به مشارکت نداشته باشند: «می دانم اگر من هم در موقعیتی بودم که از خجالت می‏کشیدم، برای ‏عکس گرفتن و به اشتراک گذاشتن سرگذشتم تمایلی نداشتم. و کسی از من سوال نمی کند که چطور شد که به اینجا رسیدم». علاوه بر این او گزارش می‏دهد: «بسیاری از افرادی که روزی بی‏خانمان بودند و الان برای خودشان خانه و سرپناهی دارند، مشتاق به شرکت در این طرح بودند. برای این که مردم بدانند بی‏خانمانی می‏تواند موقتی باشد، این چیزی است که می‏تواند برای همه رخ دهد».


بدین طریق بود که بسیاری از تصاویر و سرگذشت‏ها تبدیل به نمایشگاه سیار شد. مایلز می‏گوید واکنشی که  معمولی که از تماشاکنندگان عکس‏ها دریافت می‏کرد این بود: «آنها بی‏خانمان به نظر نمی آیند!»


او می‏گوید: «ما باید از خودمان بپرسیم بی‏خانمانی به چه معناست». یکی  گفت: «خدای من، او واقعاً شبیه راننده سرویس بچه‏های منه. خب، در واقع می‏تونه این طور باشه، یا شاید اون آدم نمی‏تونسته پول کافی بدست بیاره، یا می‏تونسته مریض باشه یا طلاق گرفته باشه یا مشکل دیگری داشته باشه. ولی او راننده سرویس بچه هاته و بچه هاتو دوست ‏داره و نسبت بهشون در زمان کار روزانه اش تعلق خاطر داره و پس از آن، مجبوره شب را در یک پناهگاه بسر ببره.»


چیزی که او در حین پیشرفت پروژه آموخت این بود که چگونه داشتن عکساز خودمان و خانواده مان می تواند امتیازی باشد که بسیاری از آن برخوردار نیستند. او به من گفت: «وقتی در مورد خودم فکر می‏کنم من از فرزندم از آغاز تولدش صدها عکس دارم».


اما او دریافت در برخی موارد خانواده‏هایی که فرزندان کوچک داشتند به او می‏گفتند: «ما از کودکانمان هنوز عکسی نداریم.»


این طرح این موضوع را تغییر داد. مایلز می‏گوید تصور کن فردی با یک یا دو فرزند یک و دو ساله که از فرزندش هنوز عکسی نداشته باشد، یا این که عکس روی تلفن همراهش ذخیره شده باشد و او گوشی‏اش را گم کند، در اختیار قرار دادن عکس یادگاری فرزند چنین فردی به والدینش واقعاً، واقعاً، برای خود من و عکاس آن عکس تکان دهنده بود.
در وبسایت ماهنامه آتلاتنتیک، مایلز قطعه‏ای از سرگذشت سه تن از این افراد را به اشتراک گذاشته است.


ربکا روزن
Rebecca J. Rosen
ترجمه: عطیه اسعد

منبع: ماهنامه آتلانتیک


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.