هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 156    |    3 ارديبهشت 1393

   


 



تاریخ و زبان‌های تاریخ در مصاحبه تاریخ شفاهی-3

صفحه نخست شماره 156

بخش نخست و بخش دوم را در شماره های پیش خواندیم. بخش سوم در ادامه می آید:

اساس کار من در گزیدة مورد تحقیق‌مان این بود که فهمیدم ارائة روایت کامل از پیدایش و گسترش ایدئولوژی لیبرالی در حزب دموکرات شهر نیوجرسی در آن زمان مستلزم طرح پرسش‌هایی دربارة نقش کنگرة سازمان‌های بین‌المللیر(40)  در تکوین ایدئولوژی مذکور و همچنین نقش حزب کمونیست در تکوین ایدئولوژی کنگرة مذکور است. بررسی دقیق متن مصاحبه و همچنین گفته‌های مک‌ماهان روشن می‌سازد که نمایندگان کنگره با جریان و مسیر پرسشگری ما مشکلی نداشتند. در میان سؤالاتی که مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده روی آنها به توافق رسیده بودند موردی که گفتمان هژمونیک دربارة تکوین لیبرالیسم در حزب دموکرات در دهه 1930 و 1940 را مختل نماید، وجود نداشت.
البته چون خودم از منتقدان چپگرا بودم بدم نمی‌آمد ثابت کنم که حزب کمونیست یا اعضایش با تکیه بر سیاست طبقاتی توانسته بود نقش مهمی در اشاعة ایدئولوژی لیبرالیسم ایفا نماید، نقشی که از مفهوم «لیبرالیسم شهری» نمی‌توان بدان پی برد. همچنین دوست داشتم ببینم کمونیست‌ستیزی چگونه به یکی از ارکان ایدئولوژی لیبرالی تبدیل شده و تنش‌های به راه‌افتاده بین جنبش کارگری و حزب دموکرات بر سر این واژه چگونه با حذف سیاست مبتنی بر تفکر طبقاتی توانسته است «لیبرالیسم شهری» را تعریف کند. این نمایندة کنگره به هیچ وجه با چنین تفسیری موافق نبود و دلیل می‌آورد که شکاف حاصله در جنبش کارگری بر سر این قضیه چندان هم بی‌تأثیر نبوده است زیرا طرفین دعوا همچنان به حمایت خود از حزب دموکرات ادامه می‌دادند. من که با افکار او واقعاً به هچل افتاده بودم و سند و مدرک دیگری برای اثبات مدعایم نداشتم، کوشیدم با طرح بحث عضویت او در تشکل «آمریکائیانِ حامیِ اقدامات دموکراتیک» به سوژة ضدیت با کمونیسم نزدیک شوم. این تشکل در آن زمان در میان لیبرال‌های حزب دموکرات به عنوان پرچمدار مبارزه با کمونیسم شناخته می‌شد.
این مبادله در بُعد مثبت خود به هر حال نشانه‌هایی از دیدگاه نمایندة کنگره دربارة رابطة جنبش کارگری و حزب دموکرات به من داد و در بُعد منفی خود نیز باعث شد تا سه سؤال به قرار زیر دربارة کلیت ماجرا بپرسم: آیا او از پاسخ دادن طفره می‌رفت؟ آیا او اصلاً در موقعیتی بود که در این گونه مناظرات جنجالی شرکت کند؟ و آیا احتمال داشت که بحث و مناظرة ایدئولوژیکی بدین وصف در میان لیبرال‌ها بر سر مسئلة کمونیسم‌ستیزی در عرصة دیگری واقع شده باشد و اساساً‌سیاست محلی در آن حد بود که بتوان در میدان آن به جستجوی شواهد اثبات‌کنندة وجود یا تأئیدش پرداخت؟ به هر حال، هر چند برگزیدة مذکور در بحث ما در سطح رسمی خود بیانگر یک سلسله مذاکرات و واکنش‌هاست، اما در سطح سیاسی خود تضاد دیدگاه‌های گذشته و معنای آن به صورتی است که اجازة توافق بر سر تفسیر را نمی‌داد. ما می‌توانستیم در باب قواعد بازی به توافق برسیم، اما در مورد معنای مطلوب خودمان خیر. مک‌ماهان چنین بن‌بستی را فهمیده بود، اما نمی‌توانست آن را به طور کامل توضیح دهد.
نمونة دیگری در این زمینه عبارت است از استفادة مک‌ماهان از مصاحبه‌ای که من با نخستین مشاور جان اِف کِنِدی در امور بهداشت روانی و عقب‌ماندگان ذهنی در دوران همکاری‌ام با کتابخانة ریاست‌جمهوری انجام داده بودم. گزیدة مذکور که نقل آن به خاطر طولانی بودنش در اینجا ممکن نیست،‌ از نظر مک‌ماهان مصداق «مدیریت عنوان»(41)  محسوب می‌شود که قطعاً نیز همین‌طور است. البته در این مرتبه نیز بحث دربارة تأثیر و تأثر دغدغه‌های حرفه‌ای و تفسیر تاریخی، چنانچه با تحلیل رسمی او پیوند بخورد، امکان تشریح کامل‌تر متن و تصرف در آن را برای ما فراهم می‌سازد. از خوش‌اقبالی‌ام بود که زمینة شرکت من در در مصاحبه فراهم شد. خودم برای مصاحبة شغلی داشتم به کالیفرنیا می‌رفتم که اتفاقاً محل زندگی مصاحبه‌شونده نیز بود و این دو به خوبی همزمان شده بودند. مصاحبه‌شونده‌ام سابقة طولانی و درخشانی در حوزة پزشکی داشت و در همان زمان نیز برنامة تاریخ شفاهی دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس با وی مصاحبه‌ای پیرامون حرفه‌اش ترتیب داده بود (متن مصاحبة او 2500 شد). مسئولیت او در کاخ سفید به انتهای ریاست‌جمهوری کِنِدی نرسید و بخش کوچکی از دوران حرفه‌ای او را رقم زد. چون شخصاً آمادگی مناسبی برای بحث پیرامون ظرایف سیاست‌های بهداشت روانی نداشتم و او نیز جزئیات مسئولیت کوتاه‌مدتش را به یاد نمی‌آورد، لذا به طور ضمنی توافق کردیم که هر حکایت یا ماجرایی که به یادش می‌آید تعریف کند و روی تفسیر آنها نیز سختگیری نکنیم. در این وضعیت، جالب‌ترین قسمت مصاحبه همان پنج دقیقة اول بود که وضعیت را ارزیابی کردیم و چنین نتیجه‌ای از آن به دست آوردیم.
در گزیده‌ای که مک‌ماهان از مصاحبة من انتخاب کرده بود دغدغه‌هایی که از ناحیة نظارت دقیق اعضای دولت کِنِدی بر اقدامات شورای مشورتی و رئیس آن در ذهن داشتم برجسته شده است. از بعضی‌ها شنیده بودم که رئیس‌جمهور و خانواده‌اش از انتصاب چنین مشاوری نگران هستند زیرا یکی از خواهران کِنِدی، عقب‌ماندة ذهنی بود و خانوادة او نیز نسبت به نظرات و دیدگاه‌های این مشاور دربارة موضوعاتِ مربوط به جوانان عقب‌ماندة ذهنی اطمینان نداشتند. در مصاحبه‌ام قصد داشتم که بفهمم آیا چنین دغدغه‌ای مستقیماً به او منتقل شده بود یا خیر که در این صورت باید می‌فهمیدم او چگونه با بی‌اعتمادی خانوادة رئیس‌جمهور به خودش کنار آمده است.
کاخ سفید از زمان انتصاب او به پست مشاورت، اجازة فعالیت‌های گسترده به او و شورا نمی‌داد تا اینکه وی بالاخره توانست در کاخ سفید همایش تأثیرگذاری با موضوع بهداشت روانی و عقب‌ماندگی ذهنی برگزار کند. یکی دیگر از اهداف من این بود که یادآمده‌های او از تأثیر دامنة محدود و سختگیری‌های تحمیلی از سوی کاخ سفید را بر حرفه‌اش کشف نمایم. نمی‌دانم او خط سیر پرسش‌های من را چگونه برداشت یا تحلیل می‌کرد، اما پاسخ‌هایش را در چارچوب محدودیت‌هایی که یک جمهوری‌خواه در یک دولت دموکرات با آنها مواجه می‌شود، بیان می‌کرد. با وجود گذشت این همه سال از آن مصاحبه، هنوز هم معنای توضیحات او برایم مبهم و تردیدبرانگیز است. واقعاً می‌توان همه آنها را سرسری پذیرفت؟ آیا ترفندی بود برای پنهان کردن حقارتِ ناشی از رفتارهای توهین‌آمیز با او؟ از این داد و ستد فهمیده می‌شود که در بستر گفتمان ایدئولوژیکیِ سیاستِ آمریکا و گرایش‌های حزبی به سادگی می‌توان با سؤالات بازی کرد، هر چند که بسیاری از مورخان حاضر نیستند اهمیت تأثیر گرایش‌های حزبی را به رسمیت بشناسند.
قرار نیست قطعاتی را که مک‌ماهان از مصاحبه جدا کرده زیر و رو کنیم تا اطلاعاتی را که تنها مصاحبه‌گر از آنها آگاه است بیفزاییم و از این رهگذر توجه مخاطبان را از نقاط قوت تحلیل دور یا منحرف سازیم. قصدمان از لایه‌لایه کردن این بود که بگوییم پرسش‌های مربوط به فرم تقدمی بر پرسش‌های مربوط به ایدئولوژی ندارند و پرسش‌های مربوط به ایدئولوژی نیز تقدمی بر پرسش‌های مربوط به فرم ندارند. سؤالات هر فقره همراه با سؤالات فقرة دیگر در رابطة دیالکتیکیِ حاکم بر مصاحبه بروز می‌یابند و در تعامل طرفین مصاحبه با هم، سؤالات مذکور دنیا یا عَوالم تاریخی آن دیگری را می‌کاوند. اگر می‌خواهیم تجزیه و تحلیل هرمنوتیکی ما از مصاحبة تاریخ شفاهی به نتیجة مطلوبی برسد باید این عوالم و شیوة شکل‌دهی زبان‌های مصاحبه توسط آنها را به خوبی درک نماییم.
شاید آنطور که من از این مصاحبه‌ها استفاده کرده‌ام در حق آنها بی‌انصافی شده باشد با این توضیح که مک‌ماهان نیز از همان مصالح بهره برده است، اما برای همة محققان میدانی یا کسانی که علاقمند به کشف نحوة زایش معنا در یک فضای مصاحبه‌ای هستند، یک درس پندآموز دارد. این موضوع همان چیزی است که پال رابینو (1988، ص 253) از آن به «حرف‌های درِ گوشی»(42)  تعبیر کرده یعنی حرف و حدیث‌های شایع‌شده دربارة تجربه‌های میدانی و مصالحی که او به خدمت می‌گیرد، اما ندرتاً پیش می‌آید که دربارة آنها مطلبی «جدی» نوشته شود. یادمان نرود که تجربیات میدانی محقق یکی از مؤلفه‌های مهم حیثیت او را می‌سازد. ما معمولاً این «حرف و حدیث‌ها»(43)  را در تحلیل‌های‌مان ملاک نمی‌گیریم. به همین علت نیز دیالوگ درون‌متنی(44)  و برون‌متنی(45)  مصاحبه برای‌مان مبهم و نامفهوم می‌شود. از آن طرف یک بُعد جدید به این دیدگاه فراگیر و مبتنی بر دستورالعمل‌های مرسوم تحقیقات میدانی می‌افزاید که می‌گوید «افراد می‌توانند در تحقیقات میدانی خود کسانی را برای مطالعة کسان دیگری به خدمت بگیرند بدون آنکه خودشان در میدان تحقیقات حضور داشته باشند.» (جُرجِس و جونز-Georges and Jones-1980، ص 153.) آنچه که موقعیت تحقیقات میدانی تاریخ شفاهی را پیچیده می‌سازد یک فرضیة اولیه آرشیوی است که مصاحبه‌گر را صرفاً ظرف انتقال اطلاعات به مخاطبانی از جنس محققان تلقی می‌کند، دوم اینکه محققان میدانی بر خلاف مردم‌شناسان و کارشناسان ادبیات فولکلور ندرتاً جزئیات کارهای میدانی‌شان را یادداشت و ثبت می‌نمایند. این روزها که منتقدان با ادبیاتی شاعرانه از ناپدید شدن مؤلف گلایه می‌کنند، همین فقدان منجر به پدیدار شدن معضلی می‌شود که در ابتدای بحث‌مان از زبان روزِنگارتِن و تعاونی کارولینای شمالی بیان کردیم. اطلاعات ضروری و مهمی که به ما کمک می‌کند کردار سیاسی مصاحبه را کشف نمائیم از ما دریغ می‌شود، لذا قدرت رمزگشایی از جدل ایدئولوژیکی بر سر تفسیر‌های ارائه‌شده و رمزگشایی از موقعیت متنی آن تفاسیر نیز از ما سلب می‌شود. در نوع اول از ما توقع دارند که باور کنیم ایدئولوژی عامیانه به طور خودجوش از طریق تجربه پدیدار می‌شود اما هیچ‌گاه به ما نمی‌گویند که چرا چنین امری واقع می‌شود یا چرا این نوع ایدئولوژی را باید بر ایدئولوژی‌های دیگر ترجیح بدهیم. نوع دوم نیز نمی‌گذارد ما بفهمیم که مردم با تناقضات موجود در دیدگاه‌های تاریخی خودشان کلنجار می‌روند و اساساً مشارکت‌کنندگانی کاملاً فعال در تاریخ و معنایابی در آن تاریخ هستند. پس واکنش ما به چنین آثاری لاجرم واکنشی محدود است و گفتمان عمومی جاری در مورد معنای آن نیز از جامعیت برخوردار نیست.
گاهی اوقات محقق میدانی نقش خود را در آفرینش اسنادی که متن بر آنها استوار شده است، بیان نموده و معنای چنین کاری را برای تفسیر ارائه‌شده توضیح می‌دهد. نمونة چنین متونی فراوان است. اثر «کارگر مزرعة نیشکر»(46)  (1974) نوشتة سیدنی مینتز مثالی است از نحوة مدیریت مسئله توسط یک محقق میدانی دلسوز در چارچوب برداشتی کم و بیش سنتی از متن. کتاب «بازبینی ماجرای روزیای پَرچکار»(47)  (1987) نوشتة شرنا گلاک نمونة آثاری است که نشان می‌دهد چگونه از دغدغه‌های شخصی و ایدئولوژی فمینیستی برای آشکارسازی تأثیر و تأثر دیدگاه‌های تاریخی مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده استفاده شده است. کتاب «کوهستان سیاه: کاوشی در جامعه»(48)  (1972) از هر جهت که فکر کنید اثری منحصر به فرد است. در این کتاب تلاش شده تا آنچه که دنیس تِدلاک  (49) (1978) از آن به سرشت گفتگومحور(50)  متن تعبیر نموده است، کاملاً تشریح شود.  در عین حال آگاهانه می‌کوشد تا مرزهای ایدئولوژی مورخ حرفه‌ای را نیز درنوردد.
«کارگر مزرعة نیشکر» تاریخ زندگی دُن تاسو یکی از کارگران پورتوریکویی مزرعة نیشکر است. بخشی از خودزیست‌نامة تاسو و مصاحبه‌های متعددی که طی چندین سال از او گرفته شده است به این اثر اضافه شده‌اند. مینتز، مصالح این کتاب را به ترتیب زمان وقوع چیده، اما برای اینکه روایتش از قالب طبیعی خود خارج نشود بحث مطروحه در کتاب را تقریباً مو به مو بازآفرینی کرده است. اما ابهام موجود در تاریخ زندگی دُن تاسو بر سر نقش‌های روایی روایتگر و محقق قادر نیست مینتز را سردرگم کند و او به دقت می‌کوشد تا استمرار تقسیم اجتماعی کار، مبتنی بر تعبیر مارتین بورخِس(51)  (1988)، را در روند شکل‌گیری روایتش خاطرنشان سازد. مینتز همچنین روند تحکیم رفاقتش با تاسو را به دقت برای خواننده ترسیم می‌کند و به ما نشان می‌دهد که این رفاقت چگونه خود به مانعی بر سر راه تکوین تاریخ زندگی مصاحبه‌شونده‌اش تبدیل شد چون وقتی تاسو فهمید که مینتز نسبت به پروتستان‌های پنجاهه‌گرا(53)  نظر خوبی ندارد دیگر نمی‌خواست علل و زمینه‌های گرویدنش به این مذهب را آزادانه به بحث بگذارد. بنا بر این، مرزهای سیاسی و شخصی تنش فرهنگی و مصادیق روابط اجتماعیِ حاکم بر تولید، که مینتز در کلیت تاریخ زندگی تاسو به آن علاقه نشان می‌دهد، خود به موضوع بحث و تحقیق تبدیل شدند. مینتز در تنظیم متن، سؤالاتش را به نحوی در آن می‌آمیزد که ما بتوانیم سؤالی را که در برابرش پاسخی گفته شده است، ببینیم. در موقعیت تحقیقات میدانی است که اختلاف دیدگاه دربارة زندگی ابراز می‌شود و مینتز به خوبی از پسِ تشخیص چنین اختلافاتی بر می‌آید بی‌آنکه یکی را بر دیگری ارجح بشمارد. بدین ترتیب او می‌تواند روایت زندگی تاسو را در متن جامع‌تر تاریخ پورتوریکو و تاریخ تولید نیشکر در کشورهای حوزة کارائیب بگنجاند. مینتز با برجسته‌سازی مشارکت خودش در آفرینش متن و خاموشی‌اش در برابر زوایای زندگی تاسو به او اجازه می‌دهد در متنی که چنینی کشمکشی را نشان نمی‌دهد در هیئت و موضعی مستقل ظاهر شود. این شیوه همچون پلی است که به سوی پرسش‌های بزرگ‌تر و مهم‌تری دربارة نحوة تغییر دنیای خلق‌شده توسط تاسو و دریافت‌های عمیق از شرایط آن تغییر سیر می‌کند. لذا روایت را به کمک هر دو بیوگرافی با رویدادهای مورد بحث پیوند می‌دهد.
آثار گلاک وجه شخصی‌تری دارند. مینتز سعی می‌کند فاصله موضع و دیدگاه خود را با موضع مصاحبه‌شونده حفظ کند، اما خانم گلاک عمداً تلاش می‌کند فاصلة بین خودش در مقام یک متخصص و روایتگرانش در مقام داستانگو را از میان بردارد. کتاب «بازبینی ماجرای روزیای پَرچکار» گردآوری تکه‌های ویراستة مصاحبه است که ماجرای چند زن شاغل در صنعت هواپیماسازی لس‌آنجلس در سال‌های جنگ جهانی دوم را می‌گوید. در این کتاب، ایدئولوژی فمینیسم به ویژه نظریة ضرورت ادغام اندیشه‌ها و فعالیت‌های شخصی و سیاسی به مخاطب القاء می‌شود. خانم گلاک در سرآغاز شرح زندگی هر زن، مطالبی دربارة احساسش به زن راوی و توانایی‌های قصه‌گویی او می‌نویسد. یکی از وجوه استثنایی کتاب گلاک این است که او بعد از ضبط مصاحبه‌ها و پیاده کردن نوارهایش مرحلة ویرایش و نگارش متن نهایی را به کمک همان زنان انجام می‌دهد. این تمهید به زنان اجازه داد در نحوة معرفی خود به مخاطبان‌شان از نوعی اختیار مشترک برخوردار شوند. متأسفانه خانم گلاک روشن نمی‌کند که تمهید او چگونه در شکل‌گیری تجربیات مورد مطالعة خود و تفسیر آنها تأثیر گذاشته است. البته روند مذکور باعث شد تا گلاک از تمایل به تبدیل لحظة تولید یا معرفی به عنوان تنها لحظه‌ای که معنا در آن در یک دیالوگ جاری و مستمر بیان می‌شود، در امان بماند. تلاش او در دخالت دادن خودش در متن و سهیم کردن روایتگرانش در شکل‌گیری متن در واقع مُنبعث از حس مسئولیت‌پذیری اخلاقی او در قبال مصاحبه‌شوندگانش است که چنین خُلقی با نظریه‌ای که این افراد را صرفاً روایتگر می‌داند، سازگاری ندارد. وی می‌نویسد:«من به دانشجویانم می‌گویم که ما یک دستاورد بسیار مهم را به مصاحبه‌شوندگان‌مان بازپس می‌دهیم. گاهی هم نگرانم که مبادا مصاحبه‌شوندگان‌مان را استثمار کنیم.» (ص 27-26)
یکی از نمونه‌های تمام‌عیار تلاش برای عبور از محدوده‌هایِ معمولِ تعاریفِ روابط حرفه‌ای و شخصی که در ایدئولوژیِ رشته‌ای بیان شده است اثری به نام «کوهستان سیاه»(53)  نوشتة دوبرمن می‌باشد. پس از انتشار این کتاب در سال 1973 شخصی مانند پال کانکین(54)  (1973) با اطلاق تعابیری همچون «متظاهرانه»، «افتضاح»، و «تجسم بدسلیقگی» از آن به شدت انتقاد کرد و همین امر نیز موجب شد تا بسیاری از نقادان به درخشش و عظمت محصولی که دوبرمن ساخته بود، پی نبرند. غافل از اینکه کتاب او نمونة بی‌نظیری از دستاورد تلاش یک مورخ آگاه از ماهیت ذهنی و نظریِ کارهای تاریخی و شیوه‌های خلقِ معانی در مصاحبه‌هایِ مُنبعث از گرایش‌های فکری متعدد است و در عین حال متنی را می‌سازد که این معانی مختلف و متضاد را در هم آمیخته و به نمایش می‌گذارد. اگر معنای کلمات نهایتاً در گرو موقعیتِ عینی صدور و بروز آن کلمات است، پس مورخ چگونه محصول تلاش خود را ورز می‌دهد تا جامعیت آن موقعیت‌های عینی و گسترة کامل تناقضات موجود در آنها را نشان دهد در حالی که به الزامات وجدانی خود نیز باید پایبند باشد؟ اگر چنین الزاماتی حضور محسوس مورخ در متن را ممنوع کرده باشد، پاسخ دوبرمن هم این است که او نمی‌تواند حضور خود را نمایش دهد (ص13).
تاریخ کوهستان سیاه که یک دانشگاه آزمایشی در کارولینای شمالی بود و جمع قابل توجهی از اندیشمندان و هنرمندان را نیز جذب خود کرده بود برای کسی مانند دوبرمن منطقه‌ای مورد مناقشه را می‌سازد و او به دلایل شخصی و سیاسی در این کشمکش درگیر است. از این رو، از همان ابتدا تا انتهای کارش کنار می‌ایستد تا روند پیشرفت آن را دقیق و باریک‌بینانه زیر نظر بگیرد. او عمداً روایتش را می‌شکند تا برداشت‌های خود از فرم آن را بدان بیفزاید. دوبرمن در این فرایند، متن جدیدی می‌آفریند و تاریخ شخصی، نگرش‌های سیاسی و تمایلات جنسی خودش یا، به عبارت بهتر، پیشداوری‌هایش را عیان می‌سازد. سپس مفصلاً مسیری را که باعث شد این فقرات به اجزاء کتابش تبدیل شوند، تشریح می‌نماید و عجیب اینکه همین ذهنیت، علم و آگاهی او از پیشداوری‌های خودش و تأثیر آنها بر پیشداوری‌های دیگران است که آنها را به موضوع مطالعه تبدیل می‌کند و موضوع اصلی این تحقیق یعنی مردمی که تاریخ کوهستان سیاه را ساخته‌اند به عنوان موضوع تحلیل انتخاب می‌شوند.


 40-Congress of International Organizations
 41-topic management
 42-corridor talk
 43-gossip
 44-internal
 45-external
 46-Worker in the Cane by Sidney Mintz
 47-Rosie the Riveter Revisited by Sherna Gluck
 48-Black Mountain: An Exploration in Community by 
 49-Dennis Tedlock
 50-dialogical nature
 51-Martine Bourgos
 52-pentecostal Protestantism
 53-Black Mountain by Duberman
 54-Paul Conkin 

ادامه دارد...

نویسنده: رونالد گریل
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.