هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 102    |    4 بهمن 1391

   


 



طبیب طناز

صفحه نخست شماره 102

«محمود عنایت» درگذشت

روز پنجشنبه از طرف علی عنایت (فرزند دکتر محمود عنایت) ای‌میلی دریافت کردم که خبر درگذشت دکتر محمد عنایت را داد. هر سفری که طی 30سال اخیر به آمریکا برایم پیش می‌آمد، به دیدار دکتر عنایت می‌شتافتم. در آخرین سفر آمریکا (اکتبر 2010) همراه دوستم پیمان ملاذ دوبار در لس‌آنجلس ملاقاتش کردم و هر بار دو ساعت خاطراتش را گفت و با دوربین ضبطش کردم. نحیف و بی‌جان شده بود. مقداری از یادداشت‌های پراکنده‌اش را در اختیارم گذاشت که افتادگی‌هایی هم داشت که سرانجام به صورت دو مقاله از خاطرات وی در بخارا منتشر کردیم. محمود عنایت در سال 1311 در تهران متولد شد. همراه با برادرش حمید در یک روز و یک ساعت. دو قلو بودند و ماه‌گرفتگی که بر پیشانی حمید بود، دوستان به شوخی آن را جای پای محمود می‌دانستند که عجله برای به دنیا آمدن داشته است. پدر و عموهایش مصدقی بودند و اغلب مدیر موسسه یا فرهنگی. وقایع ملی شدن صنعت نفت و شور و حال آن سال‌ها او را به فعالیت‌های اجتماعی کشاند. نخستین فعالیت‌های سیاسی مطبوعاتی‌اش را با مقالاتی در روزنامه «شاهد» شروع کرد. در همان سال 1330 وارد دانشگاه شد و رشته دندانپزشکی را سه ساله به پایان رساند اما هرگز نه به مطب رفت و نه به بیمارستان. اوج‌گیری فعالیت‌های نهضت ملی او را به طور کامل به نویسندگی کشاند. تا سال 1344 که مجوز انتشار مجله «نگین» را گرفت که یکی از نشریات بسیار خواندنی و موثر در تاریخ مطبوعات معاصر است. نگین تا اردیبهشت سال 1359 انتشارش ادامه داشت. دکتر محمود عنایت بعد از توقیف «نگین» در سال 59، خانه‌نشین شد و به ترجمه روی آورد و کتاب‌های «مهاتما گاندی و پیروان او» اثر «و. د. مهتا»، کتاب «کالبدشناسی انقلاب»، اثر «کرین برینتن» و کتاب «انسان در عصر توحش» اثر اِولین رید را کار کرد که چاپ و مکرر هم چاپ و با استقبال روبه‌رو شد. مقالات عنایت در «نگین» با عنوان «راپرت ها» منتشر شده و به صورت کتاب نیز درآمده است. محمود عنایت در راپرت‌ها نثر ویژه‌ای داشت، بسیار جاندار و جذاب و دارای کشش بسیار. طنز یکی از زمینه‌های اصلی محمود عنایت است. در راپرت‌هایش که در نگین چاپ می‌شد و دیگر مقالاتش این مایه ادبی هویداست. معتقد بود در جوامعی که اظهار عقیده صریح ممکن نباشد، بسیاری از حقایق تلخ و ناخوشایند را می‌توان در پوشش طنز و تمثیل بیان کرد. با عارضه قلبی و مرگ فرزندش بهمن روبه‌رو شد که در همان زمان «یزدانبخش قهرمان»، مرثیه‎ای برای سوگ فرزند عنایت نوشت که در کِلک هم چاپ شد: محمود جان زمانه ترحم به ما نکرد / زین داغ ناگهان که تو را بر جگر گذاشت‌ / داغی که بر دل تو سپهر از جفا نهاد / بر جان ما، به جان تو؛ غم بیشتر گذاشت/ ‌ در حیرتم چگونه توان از دلت زدود / سوز غمی که انده مرگ پسر گذاشت‌/ ما را غم تو سوخت خدایت دهد شکیب / در ماتمی که بر دل ما این اثر گذاشت‌/ صبرت خدا دهاد بر این داغ جانگداز / داغی که بر دل تو قضا و قدر گذاشت‌ / آن نازنین که طاقت رنج و غمش نبود / خود رفت و کوه رنج به دوش پدر گذاشت‌ / محمود جان! تو خویشتن خود دژم مدار / فصّاد اگرچه بر رگت این نیشتر گذاشت‌ / این آزمایشی است خدایی تو صبر‌دار / ایزد جزای شخص شکیبا ظفر گذاشت‌ / با دانش و خرد به غم خویش چیره شو / زیرا خدات ازین دو بحق بهره‌ور گذاشت‌/ از دوری پسر مبر انده که پیک عمر / بهر من و تو نیز قرار سفر گذاشت. برای معالجه یک دوره طولانی در آمریکا باقی ماند و انتشار نگین را دوباره آغاز کرد، اما نتوانست تداوم انتشارش را حفظ کند. ولی همچنان می‌نوشت و ترجمه می‌کرد. در مجله کلک و بخارا ترجمه‌ها و مقاله‌هایی از او وجود دارد. به ایرج افشار علاقه بسیار داشت و گاهی مقاله‌هایش را از طریق او که به دیدار فرزندانش در آمریکا می‌رفت، برایم می‌فرستاد تا آن‌که ای‌میل درست کرد و ای‌میلی با هم در ارتباط بودیم. سال‌های پایانی عمر را با بیماری و ناتوانی گذراند. دیگر آخرین مقاله خود را توسط فرزند برومندش، علی عنایت، برایم فرستاد و مقاله‌هایی را که نوشت سال گذشته در بخارا چاپ کردیم.

یادش گرامی باد.

علی دهباشی

منبع: روزنامه بهار؛ شنبه 30 دی 1391، ش پیاپی 208، ش دوره جدید 41، ص 16


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.