هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 94    |    24 آبان 1391

   


 

«چو صد آید، نود هم پیش ماست»


نشست بررسی جایگاه تاریخ شفاهی در پژوهش‌های تاریخی


وقتی زندان، زندان نباشد


بررسی خاطرات «دختر شينا» با حضور مرتضی سرهنگی


سرگذشت‌های پنهان، حقایق رویارو: ابزار تاریخ شفاهی


بیست و هفتمین کنفرانس بین­ المللی تاریخ‌­نگاری


«شرح اسم» زندگینامه یک مبارز فرهنگی‌ است


علامه طباطبایی؛ چشم‌اندازی اصیل در تاریخِ تفسیر


خلیل طهماسبی و ترور رزم‏آرا‏


گفت‌وگو با محمد افراسیابی (3)


گزارش‌های تصویری ـ تاریخی از جنگ در دو آلبوم


علامه طباطبایی؛ چشم‌اندازی اصیل در تاریخِ تفسیر


 



وقتی زندان، زندان نباشد

صفحه نخست شماره 94

خاطره عزت الله انتظامی از زندان قصر

مدتی ازکودتای 28 مرداد سال32 گذشته بود، بعد از تئاتر سعدی و فردوسی بیشتر تئاتر‏ها را آتش زدند و بستند و هنرپیشه‏ها را گرفتند. در دوره‏ای که بختیار، فرماندار نظامی تهران بود بدون هیچ دلیلی طبق ماده 5 قانون مردم را به زندان می‏انداختند و هنرپیشه‏ها را می‏گرفتند. من هم از آن دسته آدم‏ها بودم و در خیابان دستگیر شدم. من را ابتدا بردند توقیف‏گاه تهران. در آنجا آقای محمدعلی جعفری و خیلی از هنرپیشه‏ها و کارمندان رادیو را دیدم. بعد از چند روز، من و آقای جعفری را به دلیل نداشتن ظرفیت درتوقیف‏گاه به زندان قصر منتقل کردند. آن موقع می‏گفتند هر کسی را به قصر ببرند دیگر آزاد نمی‏شود.

وقتی ما را به قصر بردند، موهای سرمان را تراشیدند. در آنجا افسری با آقای جعفری دوست بود و ما را دربند یک جا داد که از قضا احمد شاملو هم در آنجا بود. 10، 15نفر، که بین آنها قاتل و سارق هم بود در یک اتاق کوچک دور هم جمع بودیم. در آن زمان من را شکنجه نکردند ولی اگر ثابت می‏شد که کسی پرونده دارد و فعالیت‏های خاصی انجام می‏دهد شکنجه می‏شد. از نظر بهداشتی خیلی بد بود. همیشه با روشویی گرفتاری داشتیم و غذاها خیلی بد کیفیت بود.

چند ماهی را درقصر بودیم تا اینکه به ما اعلام کردند اگر از گروه‏های چپ اظهار تنفر کنیم از زندان آزاد می‏شوید. من هم که به حزبی وابسته نبودم بلافاصله این کار را انجام دادم و از زندان آزاد شدم. زمانی که آزاد شدم هنوز آقایان جعفری و شاملو در زندان بودند. آنها کاغذهایی را به من دادند و من به دست خانواده‏هایشان رساندم.

زندان قصر باعث شد که ما با تفکرات و اوضاع زمانه بیشتر آشنا شویم. ازخاطرات من در زندان قصر عاشوراست که برایم خیلی جذاب بود. اصولاًدر زندان به همراه داشتن تیغ، قدغن است. ولی درتمام بندهای زندان قصر دکه‏ای وجودداشت که در آن انواع لوازم مورد نیاز مانند تیغ ژیلت به فروش می‏رسید. روز عاشورا تمام بندها را باز کردند تا زندانی‏ها بتوانند سینه‏زنی و عزاداری کنند. آن روز عده زیادی از زندانی‏ها وسط موی سرشان را تراشیده بودند تا بتوانند مراسم قمه زنی را انجام دهند و چون قمه‏ای وجود نداشت با تیغ ژیلت این کار را انجام دادند. ظهر عاشورا که همه در حیاط جمع بودند یک دفعه فریاد «یاحسینی» گفته شد و تیغ‏های ژیلت ریش تراش بالا رفت و روی فرق سرها فرود آمد. بعد از چند دقیقه که به خودم آمدم دیدم زمین را خون فراگرفته است. بعد از این کار پلیس‏ها به زور توانستند تیغ‏ها را از دست زندانی‏ها بگیرند و تمام افرادی که بر سرشان تیغ زده بودند را به حمام ببرند. شب هنگام هم مراسم شام غریبان برگزار شد. وقتی این قبیل اتفاقات می‏افتاد چپی‏ها از فرصت استفاده می‏کردند و نامه رد و بدل می‏کردند.

یکی دیگر از خاطره‏هایی که از زندان قصر دارم این است که در زندان کسانی که حبس  ابد داشتند باخمیرنان، اشکالی مثل بز و گوسفند درست می کردند و به زندانی‏های دیگر می‏فروختند. یادم هست که من یکی از این مجسمه‏های خمیری را خریدم و زمانی که همسرم و پسرم به ملاقاتم آمدند این را به پسرم مجید دادم. اول جریان ملاقات مجید سرش را آورده بود بین نرده‏ها و گیر کرده بود. بعد افسرها آمدند و کمک کردند تا با هزار مکافات بالاخره نجات پیدا کرد. وقتی که مجسمه را به مجید دادم، او به خیال خودش که یک بز دارد آن را شب در باغچه میگذارد تا علف بخورد. زمانی که صبح دوباره به آن سر می‏زند می‏بیند که مورچه‏ها آنرا خورده‏اند.

بطور کلی 4 تا 5ماه در زندان قصر بودم. یادم است که در زندان هر زندانی را با نام پدرش صدا می‏کردند. مثلا نگهبان داد می‏کشید «حسین عبدالله» ملاقاتی! ملاقات‏های آن زمان مثل الآن نبود که خیلی شیک با یک تلفن بتوانی صحبت کنی. همه داد می‏زدند. به قدری همهمه بودکه کسی حرف‏های طرف مقابلش را متوجه نمی‏شد. شرایط خیلی بد بود ولی با واسطه افسری که دوست آقای جعفری بود یکسری مزایا دریافت می‏کردیم. برای مثال او برای من، آقایان جعفری و شاملو ملاقات خصوصی با خانواده‏هایمان ترتیب می‏داد.

جدا از خاطرات زندان قصر، این زندان الان به باغ موزه قصر تبدیل شده و به نظر من، یکی از کارهای بسیار خوب آقای قالیباف است. البته از جمله اقداماتی که الآن در آن منطقه لازم است، به نظرمن، ایجاد مجموعه‏ای ازسالن‏های سینما و تئاتر است که از باغ موزه شدن قصر هم مهمتر است. درمنطقۀ شمال شرقی تهران جمعیت زیادی زندگی می‏کنند. الآن باغ موزه قصر می‏تواند به مجموعه‏ای فرهنگی باسالن‏های سینما و تئاتر و محلی برای گردش و تفریح کودکان، جوانان و مردم آن گوشه تهران تبدیل شود و این مکان با توجه به مساحت بالایش قابلیت‏های زیادی می‏تواند داشته باشد. این اقدام حتی موجب رونق بخشیدن به هنر تئاتر می‏شود. چرا که نمایش‏هایی که در تئاتر شهر اجرا می‏شود می‏تواند در این باغ موزه قصر هم اجرا شود و همچنین مردم می‏توانند با هزینۀ کمتر در محله خودشان به سینما بروند. این نکته خیلی حائز اهمیت است که زندان به محلی برای استفاده فرهنگی نسل جوان و حتی بزرگسالان تبدیل شود. زندان محل پرورش افکار عمومی و فرهنگ می‏شود، وقتی زندان، زندان نباشد!

منبع: هفته نامه آسمان، ش 35، 20آبان 91، ص81


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.