هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 89    |    19 مهر 1391

   


 

رونمایی از جلد نخست و انتشار جلد‌های دوم و سوم «روايت زندگي حسن باقري»


«سهم من از چشمان او» نقد و بررسی می‏شود


مجالی کوتاه برای آشنایی با روش تدوین اثر در تاریخ شفاهی دفاع مقدس


در امر تاریخ شفاهی قائل به جریان‏سازی هستیم


خاطرات عبدالمجید مجیدی


مجموعه «كتاب راوي، جبهه مياني» به چاپ دوم رسید


شهدای دفاع مقدس درباره «قدرت نرم» نظریه دارند


نگاهی ديگر


انتشار خاطرات ایثارگران و آزادگان در «نامه مخصوص»


زندگی سیاسی و اجتماعی آیت‌الله خوانساری به چاپ رسيد


شماره پاییر نشریه کارگاه تاریخ منتشر شد


مروری بر آکنفیلد: خوش‌آوازه بعد از چهل سال (2)


 



مروری بر آکنفیلد: خوش‌آوازه بعد از چهل سال (2)

صفحه نخست شماره 89

بخش نخست این مقاله در شماره پیش ارایه شد و در این شماره بخش دوم و پایانی پیش روی شماست:

با عنایت به اینکه آکنفیلد را یک اثر ادبی قلمداد می‌کردند و آن را فاقد صفات تاریخ شفاهی می‌شمردند اکنون می‌بینیم که چه انتقادات خشن و غیر منصفانه‌ای به سویش روانه کرده بودند.(55) بلایز مدتی پیش، انگیزه و شیوه یا رویکرد کارش را برملا کرد. وی نوشت:«اگر می‌بینید کتابم حال و هوایی ادیبانه دارد به این علت است که خودم یک مورخ شاعرپیشه هستم و «معنویتی» که از آن استشمام می‌کنید برخاسته از حشر و نشر طولانی من با کلیسای روستا و تأثیرپذیری از فضای روحانی آنجاست.» وی درمورد نحوه اجرای مصاحبه و ثبت آنها می‌گوید:«بعضی از مصاحبه‌ها را ضبط می‌کردم، بعضی‌ها را یادداشت می‌کردم، بعضی‌ها را از خاطرات دوران کودکی به یاد می‌آوردم.»(56) به ندرت پیش آمده که متن شفاف و دستکاری‌نشده‌ای از کلام گفتاری را در متون چاپی بتوان پیدا کرد. این وضعیت در زمان حاضر نیز همچنان ادامه دارد. حتی ایوارت ایوانز که به اندازه انتقاد از کار بلایز از کار او تعریف کرده‌اند نیز در بازتولید و ارائه گفتار راویانش به طور کامل به اصل وفاداری پایبند نبوده است.(57) وی می‌کوشد کلمات مربوط به گویش محلی را هر چند گاهی با ارائه ترجمه از آنها باقی نگه دارد و با نقل قولی از چوپانی به نام رابرت ساویج، لهجه یا تلفظ سوفولکی را این چنین بازتولید نماید:
Us shepherd chaps had to be serious serous chaps. The farmers would let us git on by ourselves. You were independent and you had to think forrad.(58)
اما می‌توان این عبارت را با روایتی که در کتاب «از علف‌چینان بپرسید» از قول چوپانی به نام لاینی ریچز آمده و توسط هنرمند و ناتورالیست معاصری به نام جرج روپ(1929-1846) بیان شده مقایسه نمود. وی می‌نویسد که محال است بتوان گویش خالص سوفولکی را در نوشتار به معنای واقعی خود نزدیک کرد؛ یا تلفظ حقیقی بعضی از واکه‌ها یا واکه‌های مرکب را نوشت». وی مثلاً در اشاره به موقعیت یکی از اعضای خاص مردمش می‌گوید:«Hin owd on laid agin the hid o’ the trow»(59) روشن است که افراط در به کار بردن هجاهای آوایی، درک خواننده را با اخلال مواجه می‌سازد. به قول تامسون تا حدی که «نقل قول به عنصر مزخرف و بی‌ارزشی تبدیل می‌شود» اما آیا می‌توانیم ادعا کنیم که افزودن یک کلمه لهجه‌دار عجیب یا تلفظ خاص همیشه به حفظ معنای متن یا کلام کمک می‌کند؟
من نظر متفاوتی دارم. حسی به من می‌گوید که نثر شسته‌رفته و خوش‌ساخت بلایز به این توفیق می‌رسد تا معنای مور نظرش را علیرغم برخی زمختی‌هایش دست کم به اندازه متنی که با نهایتِ وفاداری پیاده شده است، منتقل نماید. به این قطعه که از خاطرات لئونارد تامسون، کارگر مزرعه مذکور، جدا شده توجه کنید. بلایز در توصیف او می‌گوید:«هیکلش به اندازه یک گاو قهوه‌ای بزرگ بود با چشمان آبی خشن و عضلاتی که در کشاکش سختی‌های روزگار به قدری ورزیده شده بود که گویی هیچگاه روی آرامش و استراحت را نخواهد دید.» تامسون درباره ماجرایی که از آن به جنگ کشاورزان و اربابان در سال‌های پیش از جنگ جهانی اول یاد میکند می‌گوید:
«از دست این کارفرماها آب هم نمی‌چکید. نتیجه زحمات مردان و پسرانی را که روی زمین‌های‌شان کار می‌کردند تمام و کمال برای خود برمی‌داشتند. شیره جان ما کارگران را در ازای مبالغ ناچیزی می‌کشیدند. نگران هیچی نبودند و رمق ما را می‌کشیدند چون با این همه خانواده‌های پرجمعیت اصلاً کمبود کارگر نداشتند. چهارده نفر از مردان جوان دهکده در سال 1909 تا 1911 برای پیوستن به ارتش از روستا رفتند. ارتش اعلامیه جذب نیرو نداده بود، ولی این جوان‌ها از دست شرایط سخت زندگی پا به فرار گذاشتند. بعضی‌ها هم آنطور که خودشان می‌گفتند، جلای وطن کردند که من هم یکی از آنها بودم.»(60)
شکی نیست که خواننده کتاب می‌تواند بدون کمک گویش یا نحوی که وفادارانه پیاده شده باشد معنا و مفهوم گفته‌های لئونارد تامسون را دقیقاً تشخیص دهد. برای تأکید بیشتر بر این نکته توجه شما را به ماجرای ملاقات بلایز با دِیوی، پیرترین راوی داستان‌هایش، جلب می‌کنیم؛ مردی که به اصرار می‌گفت «من چیزی برای گفتن ندارم.» و بالاخره وقتی که به حرف آمد از آواز خواندن دسته‌جمعی مردان و پسران هنگام دروی ذرت با داس‌های دسته‌بلند تعریف کرد. بلایز از او پرسید:«اسم آوازی که می‌خوندین چی بود؟» دیوی جواب داد:«چه کار به آواز داری؟-مهم نیست چی می‌خوندیم. فقط خودِ خوندن برامون مهم بود.»(61) تأثیر کلمات پراکنده دِیوی به مراتب از بازتکثیر وفادارانه نحو، گویش و وزن کلام بیشتر است تا به مورخان یادآور شود که گاهی وقت‌ها آنچه که معنا را منتقل می‌سازد کلمات نیستند بلکه رفتارها، کنش‌ها یا همان فعل حرف زدن و برقراری ارتباط است که منظور را بیان می‌کند. این پیامی بود که بلایز با تمام وجود بدان اعتقاد داشته و به خوانندگان می‌گوید:«تصمیم گرفتم تا به گفته‌ها و به ریتم و آهنگ کلام خاص هر راوی توجه کنم. برای این کار از داستان‌های فولکلوریک سوفولک هم داستان «Tom-tit-Tot» را انتخاب کردم تا نمونه جالب و زیبایی از لهجه‌مان را به خواننده معرفی کنم.»(62) بلایز قصد نداشت چیزی شبیه قوم‌نگاری گویش یا سابقه‌ای از چیزهای عجیب و غریب زندگی روستایی تهیه کند. وی در یک مقطع زمانی خاص «در جستجوی صدای آکنفیلد» بود.(63) بلایز چنین صدایی را در کلماتی که با رعایت وفاداری پیاده شده باشند جستجو نمی‌کرد بلکه معنا و احساسی که در کلام راویانش به او منتقل می‌شد برای او اهمیت داشت.
روشن است که آکنفیلد با تعریف و معیارهای علمی مورخان شفاهی تناسبی ندارد. اما هنوز هم نمونه خوب و قابل اعتنایی از تاریخ شفاهی به شمار می‌آید که بسیاری از مورخان شفاهی فارغ از محبوبیت امروزینش باید از آن الگو بگیرند. در کتاب «لایه‌های صدا»(64) نوشته ران گریل،(65) جمعی از مورخان برجسته تاریخ شفاهی از آکنفیلد به عنوان اثری نمادین و به یاد ماندنی یاد می‌کنند. استادز ترکل(66) هر چند از مورخان عرصه دانشگاهی نیست اما در این باره با لحنی شورانگیز می‌گوید:«خدای من؛ واقعاً که کار محشریه».(67) پس چرا بعد از این همه انتقادی که به سوی آکنفیلد سرازیر شده است این اثر همچنان به دل‌ها می‌نشیند و در زمرة آثار برجسته و ارزشمند حوزه تاریخ شفاهی شناخته می‌شود؟ چرا همچون ملاک و معیاری است که برخی از تحقیقات بومی و روستایی به ویژه تحقیقاتی که شیوه تاریخ شفاهی را به خدمت می‌گیرند با آن سنجیده می‌شود؟(68)
آکنفیلد به لحاظ مبنایی همچنان اثر مهمی به شمار می‌آید زیرا یکی از نخستین تحقیقاتی بود که از شیوه تاریخ شفاهی استفاده کرد و بلایز به واسطه مصاحبه با پیران جامعه در دهه 1960 توانست خاطرات دهه‌های قبل از جنگ جهانی اول را زنده نماید. در واقع بلایز در همین بخش از کتاب است که داستان‌های «بازماندگان» دوران حاکمیت نظام ارباب -رعیتی بر زمین‌های زراعی و همچنین جنگ جهانی اول را که بسیاری از کشاورزان برای فرار از این نظام به جبهه‌ها گریختند را تعریف می‌کند و همین بخش است که بیشترین تأثیر را بر خواننده می‌گذارد. ثانیاً آکنفیلد از طریق خاطرات صریح و غیر احساساتی راویانش موفق می‌شود سختی‌ها، مشقت‌ها و نابرابری‌های زندگی روستائیان را به خواننده منتقل نماید. یکی از خاطرات تکان‌دهنده را باغبان سابق «خانه ارباب» تعریف می‌کند که توصیفش از تحقیرهایی که نظام طبقاتی روستا بر مردم تحمیل کرده بود دل هر انسانی را به درد می‌آورد. وی می‌گوید هر بار که اربابان‌شان تصادفاً از راهرو عبور می‌کردند یا احیاناً در مسیر آنها قرار می‌گرفتند کارگران و خدمتکاران مجبور بودند رو به دیوار بایستند تا آنها از کنارشان عبور کنند. «خیلی تحقیرآمیز بود. انگار که این مردم زحمتکش مشتی جذامی هستند.»(69) از طرف دیگر بلایز در کتابش وارد عالم رومانتیسیم انگلیسی در مناطق روستایی و هر چیزی که نماد و نشانه چنین احساسات و تصاویری است می‌شود. بلایز حتی در جایی که حرف‌های یکی از کارگران جوان مزرعه در انتقاد از «کارگران پیر» مزرعه را به چالش می‌کشید نیز می‌کوشد از آن دوران با حسرت و افسوس یاد کند:
«اونا از صبح تا شب از کارایی که سالهای پیش می‌کردن حرف می‌زنن. گاهی از بعضیهاشون می‌شنوی که باز هم خدا رو شکر می‌کنن و می‌گن «اون روزا گذشته». اما هنوز هم چند تایی میونشون پیدا می‌شن که اگر بتونن راهشون رو عوض کنن فردا با اسب برمی‌گردن... اصلاً باید همه چیز رو با دست خودشون لمس کنن-اگه این کار رو نکنن روزشون شب نمی‌شه. باید دائماً با دست کار کنن... انگشتاشون از سرما یخ می‌زنه و داره کنده می‌شه اما باز هم چغندرا رو با دستشاشون از ریشه درمی‌آرن.»(70)
البته آکنفیلد در بستر رویه‌های امروزین تاریخی به خوبی و به راحتی جای خود را باز کرده است. از دهه 1970 که مجریان تاریخ شفاهی همچنان در حال آزمایش و خطا با تکنیک‌های‌شان بودند و به ناچار می‌بایست از متدولوژی‌شان در برابر منتقدان دفاع کنند، نظریه و رویه‌های این رشته شاهد پیشرفت‌های شگرفی بوده و به بلوغ و سطحی قابل اعتماد رسیده است. ضمن آنکه تاریخ‌نگاری نیز به طور کلی روش‌ها و رویکردهای متنوعی را برای ثبت و ضبط تاریخ پذیرفته است. تاریخ شفاهی به نوبه خود به یک متدولوژی ممتاز ارتقاء یافته و دستورالعمل‌های مخصوصی برای اجرای تکنیک‌هایش به بهترین وجه ممکن صادر می‌نماید و نظریات متفاوتی نیز در این باب بیان شده است. مباحثی که روزی درباره وفاداری در پیاده کردن متن مصاحبه، جامعیت و اصالت تاریخ شفاهی مطرح می‌شد اکنون جای خود را به مفاهیمی مانند بیناذهنیت، خاطره، خویشتنداری، ساختار روایی و دیگر دیدگاه‌های نظری داده است. آکنفیلد شاید در چنین بستری ابتدا اثری منسوخ یا عتیقه محسوب می‌شد یعنی متعلق به زمانی که تاریخ شفاهی هنوز تازه قدم به صحنه گذاشته بود، و حرف‌هایی می‌زد که به عقیده خیلی‌ها در آن زمان دیدگاهی دموکراتیک و رؤیایی به گذشته را مطرح می‌کرد. شاید هم یک اثر ادبی رومانتیک که خیلی زود با هجوم تحقیقات و مطالعات نظری و تکنیکی پیچیده و جدید از میدان به در شد. اما من به دلایلی برعکس این نظرات را ثابت می‌کنم.
نخست اینکه تاریخ شفاهی توانسته است ماهیت و خصلت میان‌رشته‌ای خود را حفظ کند و این یعنی دارای خصوصیات متدولوژیکی است که دائماً از مدل‌های تفسیری و شیوه‌های عملیِ طراحی‌شده در رشته‌های دیگر استفاده می‌نماید از جمله ادبیات، زبان‌شناسی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی و البته در این میدان هنوز هم فضای فراخی برای کاربرد رویکردهای دیگر موجود است. تاریخ شفاهی در زمانه حاضر به اندازه همان رشته‌هایی که از آنها استفاده می‌برد از تنوع برخوردار شده است. جالب است که روایت‌های زندگی‌نامه‌ای یا به عبارتی رجوع به شیوه‌های بیوگرافیک مورد استقبال ویژه رشته‌های علوم اجتماعی واقع شده و از آنها برای پرداختن به موضوعاتی مانند ذهنیت و خویشتن و ایجاد پیوند بین فرد و جامعه استفاده می‌کنند.(71) دوم اینکه عبارتی موسوم به تاریخ اجتماعی هر چند در کسوتی جدید و متفاوت با مطالعات اجتماعی در دهه‌های 1950، 1960 و 1970، بار دیگر پا به عرصه گذاشته و در صفحات این نشریه نیز نمونه‌هایی از آنها بیان شده است.(72) آکنفیلد نمونه برجسته‌ای‌ از اثری در حوزه تاریخ اجتماعی است که حرف و سخن‌ها و روایات پرمعنایی درباره تجربیات شخصی انسان‌ها و تغییرات گسترده اجتماعی روایت می‌نماید. کتاب او چنان با استقبال گسترده و سریع جوامع مورد اشاره‌اش واقع شد که در سال 1974 و بعد از آنکه پیتر هال از روی آن فیلمی ساخت ساکنان مناطق ذکرشده در داستان مشتاقانه در بازروایت تاریخ روستای‌شان شرکت کردند.(73) سوم اینکه محبوبیت رویه و سنت تاریخی-دست کم در چارچوب تاریخ فرهنگی و اجتماعی- که برای جایگاه ذهنیت و تحلیل‌های روایی اهمیت ویژه‌ای قائل است و حتی آن را روی سرش می‌گذارد دامنه این میدان را برای ورود مجموعه متنوعی از متدولوژی‌ها و چارچوب‌های نظری، فراخ‌تر کرده است. تلاش بلایز برای انتقال روح جامعه از طریق داستان‌ها و روایاتش روشی نوین و همنوا با دوران تاریخی خود است. بلایز در پیشگفتار چاپ کتاب در سال 1999 نوشت:«من از همه نظر بومی آن منطقه محسوب می‌شدم و فقط می‌بایست گوش‌هایم را باز می‌کردم تا صدای سخن گفتن دنیای خودم را بشنوم.»(74) وی در ادامه می‌نویسد:«برای توصیف یک زمان، مکان و یا شرایط و اوضاع مخصوص آن زمان و مکان راه‌های مختلفی وجود دارد. می‌توان از بیرون به آن مکان و زمان و شرایط نگاه کرد و برداشت خود را از آنها نوشت و می‌توان از درون آن جامعه جوشید و در برهه‌ای خاص وقایعش را با صدا و لحن بومی آن منطقه روایت نمود...»(75) بازگشت به تمرکز بر ساختار اجتماعی مصاحبه که جنبه عمومی‌تری در تاریخ شفاهی می‌یافت در این سخنان بلایز منعکس شده بود. علاقه مورخان شفاهی به دینامیک فرایند مصاحبه روز به روز افزایش می‌یافت و نه تنها روابط بین‌الاذهانی مصاحبه‌گر و راوی را تجزیه و تحلیل می‌کردند بلکه متغیرهای مختص متن را که بر روایت نهایی داستان تأثیر می‌گذارد نیز در این تجزیه و تحلیل وارد می‌شد.(76) موقعیت و جایگاه بلایز در جامعه مورد مصاحبه‌اش ظاهراً تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر پاسخ‌هایی که به او می‌دادند داشته است.
«من که در میانه جنگ‌های سال‌های گذشته و در دوران رکود کشاورزی به دنیا آمده بودم از این امکان و شرایط برخوردار بودم تا با هر سه نسل اواسط دهه 1960 گفت‌وگویی طبیعی انجام دهم و می‌توانستم حرف‌های‌شان را حول محور موضوعاتی مانند زراعت، سواد و تحصیلات، رفاه، طبقه اجتماعی، مذهب و درواقع مرگ و زندگی در چارچوبی تنظیم کنم که گویی خودم همه آنها را تجربه کرده‌ام اما این بار از زبان و با قلم یک نویسنده به روایت آنها می‌پرداختم.»(77)
بلایز به هر ترتیب در این جامعه، خودی محسوب می‌شد. هیچ جا نمی‌بینیم که تظاهر به بی‌طرفی کرده باشد زیرا نیازی به این کار وجود نداشته است. لحن بلایز و همدردی‌اش با موضوعات کتاب، و حتی شاید افسوسی که به خاطر از بین رفتن روش‌های قدیمی زندگی روستایی می‌خورد شاکله کتاب را می‌سازد. بخش‌های مقدماتی هر فصل و گزینش قسمت‌هایی از مصاحبه‌ها به گونه‌ای است که فکر نویسنده را با صدای بلند به گوش ما می‌رساند. بی آنکه قصد تضعیف اصالت کتاب را داشته باشیم، باید بگوییم توان ما در شنیدن صدای نویسنده/مصاحبه‌گر با رویه جاری که حضور نویسنده را می‌پذیرد و به خصوصیات بین‌الاذهانیِ برخاسته از رابطة محقق و راوی و تأثیر بر نتایج نهایی کار علاقمند است به خوبی سازگار می‌باشد.(78) و در یکی از فصول که بلایز داستان لانا وِب و مادربزرگش را تعریف می‌کند خودش فعالانه وارد روایت می‌شود و به قول دیوید فاریس، در جایی که به لانا اجازه می‌دهد تا داستان خود را بیان کند، خودش صراحتاً به تکنیک‌های قصه‌گویی متوسل می‌شود.(79) این تنها فصلی است که بلایز به خود چنین اجازه‌ای می‌دهد ولی همین حضور نیز به خواننده نهیب می‌زند تا حضور روایی او را در تمام کتاب حس کند. آکنفید روایتی درباره گذشته است که هم راویان و هم شخص بلایز در شکل دادن آن نقش داشته‌اند. بدیهی است که همه ما در موقعیت مصاحبه به نحوی پیشداوری‌ها و انتظارات‌مان را دخالت می‌دهیم و چنانچه در یک محیط و تحت شرایط دانشگاهی به این کار مبادرت بورزیم حواسمان را جمع می‌کنیم تا قواعد و اصوال حاکم بر محیط آکادمیک را نیز رعایت نماییم. یکی از نخستین کسانی که از آکنفیلد انتقاد می‌کرد می‌گفت که بلایز با تکنیکش نوعی «حقیقت خیالی» به وجود آورده است. البته مورخان دهه 1960 و 1970 این لفظ را نپذیرفتند.(80)  مع‌ذلک در بستر رویه‌های کنونی تاریخی و به ویژه شیو‌هایی که به دست نظریه‌های پساساختاری شکل گرفته‌اند پذیرش این امر برای‌مان راحت‌تر است که دقت خیالی شاید تمام چیزی باشد که مورخ آرزوی دستیابی به آن را دارد. همه ما شواهد و مدارک‌مان را در دل یک روایت اقناعی می‌ریزیم و شکاف‌ها و خلل‌ها را نیز غالباً با تخیل‌مان پر می‌کنیم و بدین وسیله با به هم چسباندن قطعات وقایع گذشته می‌کوشیم داستانی از خود بسازیم. نهایتاً این محقق یا نویسنده است که از روایات راویانش داستان می‌سازد و ما هم دیدگاه‌های خود را به آن می‌افزاییم. در یکی از تازه‌ترین آثار خودم که با استفاده از عنصر خیال و ترکیب منابع مکتوب و شفاهی می‌خواستم زنان شیتلند را معرفی کنم نتیجه و محصول کار تبدیل به روایتی در قالب دیالوگ بین نسل قدیم و جدید زنان شیتلند شد که اندیشه و خیال‌شان را درباره جایگاه زنان در تاریخ شیتلند بیان می‌کردند.(81) مورخ به واسطه استعداد و هنر خود صداهای پراکنده در اسناد مکتوب را با روایات‌های شفاهی به هم می‌بافد و از آن چشم‌اندازی ملموس به وجود می‌آورد و نقشی بی‌بدیل می‌آفریند که تارهای اظهارات و وقایع واقعی (مانند اطلاعات و داده‌های آماری، شواهد مستند و از این قبیل) به پود تراوشات ذهنی و خیال‌پردازی(روایت‌های شفاهی، قصه‌ها، حکایت‌های عامیانه و غیره) گره خورده است.
میانجیگری عنصر خیال در تاریخ شفاهی به مراتب آشکارتر از این مقدار است. کمتر مورخی را می‌توان یافت که معتقد باشد وقتی مطلبی قرار است برای مصرف عمومی عرضه شود محقق نباید در آن دخالت یا دستکاری داشته باشد. هر چند اکثر مورخان شفاهی بر این امر واقفند که بین مصاحبه شفاهی و دست‌نوشته مکتوب تفاوتی کیفی وجود دارد حتی وقتی که تمام کوشش خود را به کار برده‌اند تا به دقیق‌ترین وجه ممکن کلمات گفتاری را پیاده کنند، باز هم موضعی عملگرایانه‌تر اتخاذ می‌کنند.(82) ما علیرغم تمام تلاش‌مان برای بازتولید مصاحبه شفاهی در قالب متن و اصرارمان بر اینکه تاریخ شفاهی در نوع خود سند و مدرک متفاوتی محسوب می‌شود، مع‌ذلک غالباً با آن با کمی خشونت رفتار می‌کنیم بدین معنا که برای متناسب شدن با منظور و مقصود ما دست به گزینش، ویرایش و تدوین می‌زنیم و به ندرت پیش می‌آید که نسخه‌ای دست‌کاری‌نشده و سالم را به مخاطب‌مان ارائه دهیم.(83) ربه‌کا جونز در توصیف فاصله بین مصاحبه شفاهی و نسخه مکتوب، آن را به «سفری طولانی و پر پیچ و تاب تشبیه کرده است که در مسیرش روایت آفریده می‌شود. مصاحبه تاریخ شفاهی، نقطه شروع و مبدأ فرایند روایت است اما این سیر و سفر از جاده پیاده سازی نوار و ویرایش و تصحیحات عبور کرده و به مقصد نهایی یعنی چاپ می‌رسد.»(84) حتی آلساندور پورتلی، پرحرارت‌ترین طرفدار شفاهیت نیز در روایات راویانش مداخله نموده و قطعه‌های مناسبی را به فراخور تمایل خود انتخاب می‌نماید و آنها را در احاطه اظهارات تفسیری خود می‌گذارد. به قول او:«اهمیت شواهد شفاهی بدان معنا که انتظار داریم در وفاداری‌اش به واقعیت نهفته نیست بلکه در انتزاعش از واقعیت است که تخیل، نمادگرایی و میل انسان از آن پدیدار می‌شوند.»(85) وقتی پورتلی چنین سخنی بر زبان می‌راند پس دیگر بازنمایی کلمات و گفته‌های راویان بلایز با دستکاری‌های خود او چندان موجب نگرانی نمی‌شود.
جذابیت و تفکرانگیزی اثر آکنفیلد را باید تا حدودی ناشی از مدخلات ویراستارانه و دستکاری‌های بلایز دانست. وی کلام گفتاری را با مشاهده‌ای دقیق و تیزبینانه به هم می‌آمیزد تا درباره ماهیت جامعه روستایی، تغییراتی که اتفاق افتاده و هنوز در حال وقوع‌اند و ارتباط گذشته و حال وقایع آن جامعه نظر یا دیدگاهی سردبیرانه بیفزاید. وقتی با پیرمردی به نام دیوی گفت‌وگو می‌کند، فضای ملاقاتش با او را با مشاهدات و توصیفاتی ادبی می‌آراید که شاید در یک تحلیل علمی سنتی بدان نیازی نباشد اما قطعاً درک خواننده را از راوی می‌افزاید. بلایز در همان حالی که پاسخ سوالاتش را از دیوی می‌گیرد چنین نکاتی را نیز مورد توجه قرار می‌دهد:
«اون بالا روی دیوار بزرگ‌ترین انبار روستا تقریباً روی نوک سنتوریِ دیوار شرقی در جدار داخلی و نشان خانوادگی، زیر انبوهی از تارهای عنکبوت، فرورفتگی عمیقی که شبیه اثر یک دست کوچک است دیده می‌شود که با انگشتانش در دیوار جا گذاشته است. اینها اثر انگشت دیوی است که در چهارده سالگی وقتی که آنجا را گچ می‌کردند و هنوز خشک نشده بود و خودش نیز در تعمیر انبار کمک می‌کرد انگشتانش را در گچ فرو کرده بود. روزنه‌ای در سقف بر خطوط روشن این پاسخ غبارآلود نور می‌تاباند. دیوی می‌گوید:«اونجا رو می‌بینی؟- یه چیزی اونجا هست یعنی بهتره بگم همه چیزم اونجاست».(86)
از آن گذشته، بلایز تصویر راوی‌اش را با آب و تاب و توصیفات جذاب برای خواننده کتابش روایت می‌کند و بی‌درنگ این تصویر را در ذهن ما جا می‌اندازد: سرکارگر باغ میوه مردی به نام آلن میتون است. آدمی قدبلند، با قیافه‌ای شبیه وایکینگ‌ها، بزرگ‌ترین مردی آکنفیلد که به هیچ شک و شبهه‌ای ریاست از بشره‌اش پیداست و شاه‌کلید کارگران باغ سیب است.» یکی دیگر از کارگران باغ میوه به نام مایکل پول سیمایی کشیده و سفیدرو دارد. علیرغم صورت «ساده» و معصومش همه چیز را زیر نظر دارد، و مانند حیوانات جنگل تیزبین و هوشیار است طوری که چشمانش ریز و درشت اطرافش را به دقت می‌پاید.»(87) بلایز به گونه‌ای او را معرفی می‌کند که گویی هم ناظر و ارزیاب کارهاست و هم خالق یک داستان.
روند دیگری که در رویه و سنت جاری تاریخ شفاهی وجود دارد توجه به تجزیه و تحلیل فرم روایی است؛ در چنین حالتی غالباً تصور می‌کنند که محصول روایت راوی درواقع همان نتیجه مطلوب مصاحبه است. تجزیه و تحلیل روایت روی این اصل بنا شده است که افراد گزارش‌ها و شرح‌هایی از خود و گذشته‌شان بیان می‌کنند که شکل داستانی به خود می‌گیرد بدین معنا که گزارش‌ها در قالب و فرم داستان یا روایت گفته می‌شوند.(88) برای تولید یک روایت تاریخ شفاهی باید مراتب مختلفی طی شود: راوی ابتدا داستان یا روایتی را برای معرفی و شناساندن دنیایش می‌سازد اما در این آفرینش ذهنی خود از داستان‌ها یا روایت‌های جاری در فرهنگ خود نیز کمک می‌گیرد. محقق نیز نهایتاً با کنار هم گذاشتن و اجتماع تاریخ‌های شفاهی به دست خود روایتی می‌آفریند. هایدن وایت در تعریفی مختصر و مفید می‌گوید که «روایت، راه حلی برای ترجمه دانسته‌ها به زبان گفتار است».(89) لذا تجزیه و تحلیل روایی را می‌توان برای متون انفرادی یا تواریخ شفاهی از طریق بررسی مفصل و مشروح ساختارهای روایی و ابزارهایی که مردم از آنها استفاده می‌کنند به کار برد. اما چنین نظریه‌ای را می‌توان به موارد دیگری نیز تعمیم داد مثلاً برای کمک به فهم نحوه تلاش مردم در هنگام درک مکان و جایگاه‌شان در گذشته و حال و بیان این احساس. محتوای مطلبی که بیان می‌شود از اهمیت برخوردار است اما روش و نحوه بیان آن نیز به همین میزان دارای اهمیت است. راویان بلایز در کتاب آکنفیلد روایت‌هایی را می‌سازند که جایگاه‌شان را در جامعه و در در کل دنیا مشخص می‌سازد. مثلاً آهنگری به نام گریگوری گلادوِل پیش از توصیف دوران کودکی‌اش ابتدا از نیاکان خانوادگی‌، سیاست و اعتقادات مذهبی‌اش تعریف می‌کند و سپس خطابه‌ای غرا درباره گذشته‌اش برای خواننده ایراد می‌نماید. با یادآوری دهه 1930 که پدربزرگش را مجبور به بستن آهنگری‌اش کردند و همه دنبال شغلی می‌گشتند وی می‌گوید:
«شنیدم مردم الآن دنبال کار تو زمین‌های ملاکان هستند اما به هر حال از اینکه کشاورزان تو وضع بحرانی زندگی کنند بهتره. بالاخره از دست اونا یه لقمه نون بهمون می‌رسید. خب کمی هم جلوشون خم می‌شدیم؛ خرجی که نداشت، اصلاً ما ادای احترام رو درمی‌آوردیم. کسی روستا رو ترک نکرد، کسی فرار نکرد. مردم راضی بودن. هر چند گاهی ازشون خشونت می‌دیدیم ولی راضی بودیم. پسرا لباس مندرس به تن داشتن، جوراب به پاشون نبود و انگشتای پاشون از پوتین‌هاشون بیرون می‌زد. این وضع زندگی من و برادرام بود اما باز هم خوشحال بودیم. فکر می‌کنم خونواده‌های دیگه هم مثل ما راضی بودن چون دهکدمون از هم نپاشید و همه به هم نزدیک بودن».(90)
ما در این قطعه کوتاه چند مضمون روشن را تشخیص می‌دهیم: اختلافات طبقاتی با طیب خاطر پذیرفته شده‌اند، با حسرت از «روزهای خوش گذشته» یاد می‌شود، روابط نزدیک و صمیمانه اعضای جامعه برای‌شان موضوع ارزشمندی بوده است. در دنباله روایت این مرد از زندگی‌اش می‌بینیم که برای او سختکوشی و وجدان کاری موجب مباهات است و به کم شدن تماس‌ها و ارتباطات رو در روی مردم که همگی ناشی از تغییرات روستا بوده است نیز اشاراتی می‌کند. داستان این آهنگر داستان تغییر و گذر از مرحله‌ای به مرحله دیگر و همچنین نگرانی درباره تأثیر چنین تغییراتی بر فرد و جامعه و عموماً نیز طبیعت زندگی روستایی است. روایت این آهنگر درواقع روایت بلایز است.
آکنفیلد که همواره در میان عموم خوانندگان محبوبیت خود را حفظ کرده است، با توجه به تبعیت از شیوه‌های جاری تاریخی برای تأئید تأثیر متقابل امور ذهنی، رجوع به شیوه بیوگرافیک و تحلیل روایت درواقع یک دور صد و هشتاد درجه‌ای زده است. بلایز برای آنکه مسئله روایت را در آکنفیلد حل کرده باشد از داستان‌های تغییرات روستایی استفاده می‌کند. زیرا ابزاری است برای پر کردن فاصله تفسیری بین صدای مصاحبه‌شوندگان و تصویری مرکب از زندگی روستایی انگلستان. این به معنای میانبر زدن یا قربانی کردن اصالت گفته‌ها و روایت‌ها به خاطر خلق یک داستان خوب و جذاب نیست. داستان همان است که خود می‌گوید و چیزی کم نگذاشته است. داستان یا روایت بلایز ماحصلِ سیر و سفر شخصی او در زندگی ساکنان آکنفیلد است که اگر چنین مسیری را طی نمی‌کرد بر اصالت آن خدشه وارد بود.
همه نقد و انتقادهایی که از آکنفیلد به عمل آمده است جذابیت و کشش آن را برای خوانندگان هر چند گاهی با حسادت مورد تأئید قرار داده و آن را در زمره شاهکارهای ادبی نشانده‌انده. و همین کیفیت است که محبوبیت آن را در میان مردم و مورخان شفاهی استمرار بخشیده است. کریگ تایلور که با نوشتن «بازگشت به آکنفیلد» علاقه مردم به کتاب اصلی بلایز را تشدید کرده است می‌گوید:«دنیایی که در کتاب بلایز سخن می‌کند جزئیات زنده و ملموسی درباره زندگی روزمره می‌گوید و از اینکه چنان گذشته زیبا و خاطره‌انگیزی دیگر وجود ندارد دل انسان را به درد می‌آورد.»(91) آکنفیلد از این نظر به بهترین معیارهای تاریخ شفاهی دست یافته است: شاید نتوان از متدولوژی آن الگوی مناسبی برگزید اما جزئیات گذشته را به زبانی ثبت و ضبط می‌کند که ممکن بود از بین بروند و دیگر کسی آنها را به یاد نیاورد ضمن آنکه داستان تغییرات گسترده تاریخی را از زبان مردم و به قلم تجربیات و دیدگاه‌های شخصی نویسنده روایت می‌کند.


پانویس‏ها:


55. -Taylor, Return to Akenfield, p 6.
56. -Ronald Blythe correspondence with the author, 8 Aug. 2008.
57. -Ewart Ewans, Ask the Fellows, p 30.
58. -Ewart Ewans, Ask the Fellows, p 28.
59. -Ewart Ewans, Ask the Fellows, p 30.
60. -Blythe, Akenfield, p 37.
61. -Blythe, Akenfield, p 21.
62. -Blythe, Akenfield, p 18.
63. -Blythe, Akenfield, p 18.
64. -Envelopes of Sound
65. -Ron Grele
66. -Studs Terkel
67. -Ronald J Grele with Studs Terkel et al, Envelopes of Sound: the Art of Oral History (New York, 1991), pp 80-1
68. -A “Google scholar” search reveals Akenfield is regularly referred to by reviewers of such books, in the main in a positive light.
69. -Blythe, Akenfield, p 103.
70. -Blythe, Akenfield, p 98.
71. -See, for example, Prue Chambelayne, Joanna Bornat and Tony Wengraf (eds), The Turn to Biographical Methods in Social Science (London, 2000)
72. -For a summary of the developments in community history see Paul Thompson and Brenda Corti, “Whose Community?: the Shaping of Collective Memory in a Volunteer Project”, Oral History 36:2 (2008), pp. 89-98. The authors recount how Ronald Blythe spoke at the launch of a community oral history project in Wivenhoe, Essex in 2004 thus linking community history past and present (p. 94).
73. -See the 2004 BBC documentary “Akenfield Re-visited” about the making of the original 1974 film. Hhttp://ftvdb.org.uk/sift/title/829583H and Hhttp://www.bbc.co.uk/bbcfour/documentaries/features/akenfield.shtmlH (28. 11. 08). On the continuing use of “Akenfield” see Peggy Cole, Charsfield and Surrounding District in Pictures (Ipswich, 1999).
74. -Blythe, Akenfield, p 8.
75. -Blythe, Akenfield p 10.
76. -See Penny Summerfield, Reconstructing Women’s Wartime Lives: Discourse and the Subjectivities in Oral Histories of the Second World War (Manchester, 1998), pp. 9-20. On the subjectivities implicit In the interview relationship see Valerie Yow, “Do I Like Them Too Much? Effects of the Oral History Interview on the Interviewer and Vice-versa”, in Oral History Review 24:1 (1997), pp. 55-79.
77. -Blythe, Akenfield, p. 8.
78. -Luisa Passerini’s Autobiography of a Generation: Italy, 1968 (Middletown, Conn., 1996) is an extreme example of the author inserting her own subjectivity into the text in a deliberate way, combining Passerini’s personal memories, the stories of her interviewees and an account of the analytical process.
79. -David E. Faris, “Narrative Form and Oral history: Some Problems and Possibilities”, International Journal of Oral History vol 1, no 3 (1980), pp 159-80, here p. 175-6.
80. -Marsh, “Miraculous Relic”, p. 75.
81. -Lynn Abrams, Myth and Materiality in a Woman’s World: Shetland 1800-2000 (Manchester, 2005).
82. -See Francis Good, “Voice, Ear and Text: Words, Meaning and Transcription”, in R.Perks and A. Thompson (eds), The Oral History Reader (2nd edition, Abingdon, 2006), pp. 362-73.
83. -See Charles T. Morrissey, “Oral History and the Boundaries of Fiction”, The Public Historian, vol 7, no 2 (1985), pp 41-6.
84. -Rebecca Jones, “Blended Voices: Crafting a Narrative from Oral History Interviews”, The Oral History Review vol 31, no 1 (2004), p 23. See also Michael Frisch, “Preparing interview transcripts for documentary publication”, in Frisch, A Shared Authority (New York, 1990), pp 81-146.
85. -See Alessandro Portelli, The Death of Luigi Trastulli and Other Stories: Form and Meaning in Oral History, Memory and Meaning of a Massacre in Rome (Basingstoke, 2003).
86. -Blythe, Akenfield, p 21.
87. -Blythe, Akenfield, pp. 187 and 194.
88. -For a guide to the method of narrative analysis see Catherine Kohler Riessman, Narrative Analysis (London, 1993).
89. -Hayden White cited in Catherine Kohler Reissman, Narrative Analysis (London, 1993), p 3.
90. -Blythe, Akenfield, pp 112-3.
91. -Taylor, Return to Akenfield, p xii.

نویسنده: لین آبرامز
 Lynn Abrams
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

منبع: دانشگاه گلاسکو


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.