هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 78    |    21 تير 1391

   


 

«روایت زندگی حسن باقری» با 150 راوی


«پاره‌هایی از آنچه اتفاق افتاد»، جلد3


روایت زندگی شهید «قدوسی» در کتاب «احیاگر مدرسه حقانی»


شرح 26 ماه اسارت در كتاب «با كمپ»


نبود حمایت مالی، كار خاطره‌نویسی را سخت می‌كند


نگاه متفاوتی به اسارت در «روزگار عسرت»


«آقا سید»


طعم تلخ جانبازی


دکوئیار- 598


تاریخ شفاهی رسوایی «جنگ دندان»


تاریخ شفاهی سبزپوشان ایرلندی


تاریخ شفاهی کهنه سربازان ناتیک


جوایز تاریخ شفاهی نیوزیلند


یک رابطه دیالوگ‌محور: رویکردی به تاریخ شفاهی(2)


تفنگداران دريايي در عراق


 



تاریخ شفاهی سبزپوشان ایرلندی

صفحه نخست شماره 78

چگونه هواداران ایرلندی قلب اروپاییان را تسخیر کردند

دوبلین، نوامبر 2011: همزمان با طنین‏اند‏از شدن آهنگ معروف ‘Rocking all over the World’ گروه استیتوس‏کو Status Quo، از بلندگوها، هوادارن ایرلند در استادیومِ آکنده از شادمانی آویوا (Aviva Stadium) غرق در افتخار شدند.
با پایان یافتن مسابقات نفسگیر انتخابی جام یورو 2012 و پیروزی پنج بر یک در برابر استونی، برای اولین بار پس از بازی سایپان (Saipan) و سوان (Suwon) در جام جهانی 2002، «پسران سبز پوش» به سوی تورنومنت اصلی حرکت کردند. این هواداران بدون درنگ سفری به یاد ماندنی را به لهستان آغاز کردند.
ماجرای آنان را از زبان خودشان بشنوید:

جی‏پی لونرگن (JP Lonergan): «مدت‏ها‏ قبل از مسابقات انتخابی تصمیم گرفتیم به لهستان برویم. معلوم است که آن موقع فقط کارهای ابتدایی را انجام داده بودیم.»
کیلیان فایر (Killian Phair): «گروه ما 8 نفربود. قبلاً درباره آن صحبت کرده بودیم اما وقتی ایرلند بر استونی غلبه کرد، این امر قطعی شد. پیش از کریسمس در لندن زندگی می‏کردم و به اینجا برگشتم تا کار پیدا کنم. یکی دیگر از بچه‏ها‏ در کانادا زندگی می‏کرد. ما هر دو برای کریسمس به خانه آمده بودیم و با هم شروع به برنامه ریزی کردیم. این برنامه تکه تکه کنار هم چیده شد.»
از نظر فیزیوتراپیست تیم باشگاه فوتبال فولهام (Fulham FC)، دیوید گاسگریو (David Cosgrave) و لیام هولمس (Liam Holmes)، برنامه ریزی در مورد اینکه چه طور می‏توان بربازگشت ایرلند به این عرصه بزرگ تاثیر گذاشت بسیار پیچیده بود.
دیوید کاسگریو: «پس از موفقیت در مسابقات انتخابی به شوخی گفتیم که یک وانت مسقف بستنی فروشی می‏خریم و مثل یک پرچم سه رنگ بزرگ با آن در جاده‏ها‏ به راه می‏افتیم. من در استوک(Stoke) کار می‏کردم به همین دلیل بچه‏ها‏ی ایرلندی در استوک، ولوز(Wolves)، و فولهام را جمع کردم تا هزینه‏ها‏ی آن را تامین کنیم. چند نفر دیگر هم در فولهام مثل کلینت دمپسی (Clint Dempsey)، برد هنگ لند (Brede Hangeland)، آرون هاگز (Aaron Hughes)، در کوئین پارک رنجرز (QPR) به ما پیوستند.
وانت مسقف را به قیمت 430 پوند خریدیم. 130 مایل کار کرده بود. در واقع باید موتورش را عوض می‏کردیم. پنجره نداشت و شبحی از یک ماشین بود. لاستیک‏ها‏یش صاف بود و هیچ تجهیزاتی نداشت. فقط اتاقی از آن باقی مانده بود.

آن را به فردی به نام یانی مایز (Yianni Mize) در لندن دادیم که کارش تر و تمیز کردن ماشین‏ها‏یی مثل بنتلی، فراری و لامبورگینی بود. او یک تلوزیون پلاسما، یک DVD، بلند گو، دو تا یخچال، چمن مصنوعی با مارک آستورترف (Astroturf)، ‏یک مبل راحتی و صندلی‏ها‏ی چرمی روی آن سوار کرد – چیزی شبیه کانال MTV شده بود. بابی زامورا (Bobby Zamora) و‏اند‏ی جانسون (Andy Johnson) (که قبلا طرفدار تیم فولهام بود و حالا طرفدار تیم QPR شده بود) همه هزینه‏ها‏ را تقبل کردند.
همانطور که وانت تکمیل می‏شد با نگاه به آن با خودم فکر می‏کردم اگر بتوانیم آن را بیرون ببریم خیلی محبوبیت پیدا می‏کند.»
سه نفر از اهالی دوبلین –درک نونان (Derek Noonan)، دیوید کاربری (David Carberry) و برایان لیهی (Brian Leahy)– بیشتر به فکر آن بودند که لباسهایشان گویای همه چیز باشد.
درک نونان: «یک روز در کافه‏ای ‏نشسته بودیم و درباره کارهایی که می‏توانستیم انجام دهیم حرف می‏زدیم. من ماه فوریه به ویتنام و کامبوج رفته بودم و می‏دانستم چه طور می‏توانستیم لباس‏ها‏ی ارزان تهیه کنیم.
می خواستیم لباس‏ها‏ی سه رنگ تهیه کنیم اما این کار کمی مشکل بود. چون وقتی به دنبالش رفتیم پارچه‏اش ‏را نداشتند. پارچه سبز رنگی در انبار پشتی مغازه‏ای ‏پیدا کردیم. فکر نمی‏کنم قبلا چیزی از آن مصرف شده بود. در مورد رنگ نارنجی هم همینطور بود. فکر کنم همان نارنجی بود که در لباس لال‏ها ‏(Dumb) و گنگ‏ها‏ (Dumber) استفاده می‏شد.
از نظر بقیه مهمترین بخش آمادگی‏ها‏ی قبل از رفتن به لهستان طراحی یک پرچم بود که با خود بیاورند. ایون کنتول (Eoin Cantwell) و دوستانش حتی نمی‏توانستند تصور کنند که چه واکنشی نسبت به این کار آنها بروز می‏کرد.»

ایون کنتول Eoin Cantwell: «یک هفته قبل از حرکت تصمیم گرفتیم پرچمی درست کنیم. چند تا پرچم دیده بودیم و فکر می‏کردیم اگر بتوانیم پرچم با مزه‏ای ‏درست کنیم خیلی خوب خواهد بود. فقط به این می‏اندیشیدیم که شاید یکی از دوستانمان بتواند ما را در میان جمعیت تشخیص دهد. اما ماجرای پرچم بسیار فراتر از اینها رفت.
همه ما از نقاط مختلف کشور آمده بودیم بنابراین نمی‏توانستیم نام گروه خود را «بچه‏ها‏ی اهل ترلس (Thurles)» بگذاریم. می‏خواستیم نام خود را «اندا کنی(Enda Kenny) فکر می‏کند ما سر کاریم» بگذاریم، اما بعد پیشنهاد شد که عکس زنی را که صورتحساب‏ها‏ پرداخت می‏کند روی پرچم بزنیم.
پس از پایان یافتن این برنامه‏ریزی بی‏انتها، بالاخره ماه ژوئن فرارسید. مسیر حرکت به سوی لهستان برای یکی از هواداران با دشواری بسیار همراه بود. چراکه دامین کافلن (Damien Coughlan) اهل ناکلیون (Knocklyon) بلیط‏ها‏ی مسابقه قهرمانی را در فرودگاه دوبلین جا گذاشت.»

دامین کافلن Damain Coughlan: «من در کافه ایستگاه قطار لهستان بودم برادرم به من زنگ زد تا بپرسد بلیط‏ها‏ کجا هستند. من کیفم را گشتم و همه آن را به هم ریختم و آه از نهادم برخواست.
ساعت یک در خبر‏ها‏ی شبکه ‏RTE خبری با نام پدری من پخش شد. آنجا بود که فهمیدم بلیط‏ها‏یم پیدا شده است.
بالاخره کافلن به بلیط‏ها‏یش مسابقه رسید و بقیه ماشین‏ها‏ و وانت را برداشتند و از لندن حرکت کردند. از آمستردام، برلین، برمن، و پراگ گذشتند تا برای بازی افتتاحیه ایرلند در برابر کرواسی در 10 ژوئن به پوزنان (Poznan) برسند.»

دیوید کاسگریو: «حرکت مستقیم ما از لندن به برلین 22-20 ساعت طول کشید. صبح روز بعد من از خواب بیدار شدم و سه ساعت در مسیر مدور به جای رفتن به شرق به طرف شمال ‏راندم. هدایتگر ماهواره‏ای ‏در آلمان کار نمی‏کرد و آلمان در آن تعریف نشده بود. به خاطر انحراف من از مسیر 8 ساعت طول کشید تا به پوزنان برسیم.»

درک نونان Derek Noonan: «افراد باهوشی مثل ما فکر همه چیز را کرده بودند حتی دوختن نوارهایی بر روی لباسهایشان را. اما وقتی به مرز لهستان رسیدیم متوجه شدیم که هیچ پول لهستانی به همراه نداریم.
به همین دلیل ماشین را کنار اتوبان پارک کردیم و از دیوید خواستیم یکی از ماشین‏ها‏ی عبوری را نگه دارد و از او بخواهد یورو‏ها‏ی ما را با زلوته (واحد پول لهستان) عوض کند. بالاخره یک نفر پیدا شد و ما راه افتادیم.»
بعضی از هوادارهای قبلی مثل دامین موران (Damien Moran) که الان در ورشو زندگی می‏کنند لازم نبود راه زیادی را طی کنند تا به مراسم برسند.
دامین موران: «برادرم روز هشتم از فیلادلفیا آمد. ما در ساعات اولیه بامداد پیش از اینکه به قطار ورشو- پوزنان برسیم برای خوردن چیزی بیرون رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم دسته‏ای ‏از هواداران جمع شده بودند.»

کیلیان فایر: «فضای مرکز شهر پوزنان باور نکردنی بود. هر چیزی که می‏دیدی سبز بود. ما آنجا پیراهن‏ها‏ یا پرچم‏ها‏ی شطرنجی قرمز و سفید زیادی ندیدیم.»

جی‏پی لونرگن: «به کافه دوبلینی‏ها‏ رفتیم، جایی که وعده داده شده بود که درآن شاهد رقابت کورک (Cork) در برابر کری (Kerry) در مسابقات قهرمانی مانستر (Munster) باشیم و همینطور هم بود، البته از طریق رادیو. با خودم گفتم باید دیوانه باشم که این همه راه به لهستان بیایم و از رادیو به مسابقات انجمن ورزشی گائیلیک (GAA) گوش کنم. بنابراین بیرون رفتم و بعداً نتیجه را از یکی از هواداران پرسیدم. ما پیروز شده بودیم اما احساس سابق را نداشتم.
ساعت برد ما به وقت محلی 8:45 دقیقه بود. هر دو دسته هواداران به خصوص با تراموا آرام آرام راهی میدان اصلی پوزنان بودند. مجری برنامه موسیقی ‏کانال 4 FM، دیکلان پیرس (Declan Pierce) هم در میان آنها بود.»
دیکلان پیرس: «میدان به شکل باور نکردنی شلوغ بود. طوری بود که فکر می‏کنم پوزنان اصلاً آمادگی آن را نداشت. آن همه طرفدار به طرف ترامواها آمده بودند.
جو کاملاً شکننده بود. هواداران کرواسی شعارهای تحریک آمیز مخصوص خودشان را می‏دادند. ‏ما سعی ‏کردیم همان چیز‏ها‏ی معمول را در جواب بخوانیم اما صدایمان به جایی نرسید.
یکی از بچه‏ها‏یی که کنار من بود شروع کرد به خواندن شعر «وطن و دوری» و حدود 20 نفر دیگر هم به او پیوستند. من هم تلفنم را برداشتم و از آنها فیلم گرفتم.
فکر می‏کنم خیلی سرگرم کننده بود. روز بعد آن را برای دوست دخترم تعریف کردم. او در اسپانیا بود. بنابراین فیلم را روی یوتیوب گذاشتم چراکه خیلی آسان تر از ایمیل کردن تمام ‏آن بود. ابتدا فکر می‏کردم شاید پنج نفری آن را ببینند اما تا الان حدود 90 هزار نفر آن را دیده‏اند‏.
 در بازی مقابل کرواسی کونر کانینگهام (Conor Cunningham) اهل کورک هم بود که به خاطر پوشیدن گرمکن تیم استونی برای باز کردن راهش به بازی رفت جام حذفی و مهم ایرلند، خبرساز شده بود.» ‏
کونر کانینگهام: «من در هزاران بازی فوتبال شرکت کرده ام، در بازی فینال لیگ قهرمانی بوده ام، اما این بار خیلی بهتر از هر چیزی بود که قبلا دیده بودم. ما در میان انبوه جمعیت شعار دهنده بودیم و در یک مرحله حدود 100 جوان را به خاطر می‏آورم که تقریبا تمام لباسهایشان را در آوردند تا با «بچه‏ها‏ی سبز پوش» همراه شوند.»

کیلیان پایر: «دو دقیقه بیشتر نگذشته بود که متوجه شدیم این همان بازی نیست که انتظارش را داشتیم.»

ایون کنتول: «چند ساعتی بخاطر باخت افسرده شدیم اما بعد دوباره به حالت اول برگشتیم. ما باید به میدان می‏رفتیم و پرچم را بلند می‏کردیم. دیدن آن همه جمعیت که به آنجا می‏آمدند و شعار می‏دادند و عکس‏ها‏یی با خود داشتند بسیار جالب بود. ما از نتایج ناامید شده بودیم اما دلیلی برای افراط در این ناراحتی وجود نداشت.
رویای یک چهارم نهایی با ‏شکست 3 بر یک کمرنگ شده بود اما هنوز به دومین رویارویی ایرلند با اسپانیا در گدانسک (Gdansk) امید داشتیم. برای دیوید و لیام که حالا در وانت بستنی به جمی داف (Jamie Duff)، برادر دامین، پیوسته بود سفر به شمال هر چیزی می‏توانست باشد الا یک سفر راحت.»

دیوید کاسگریو: «در راه گدانسک چرخ عقب ما ترکید و باعث شد دو بار تصادف کنیم. به آن طرف جاده کشیده شدیم و با یک ماشین و یک کامیون برخورد کردیم و بعد به درون یک چاله افتادیم. گروهی از وانت‏ها‏ی ایرلندی ایستادند، حدود ده نفر بودند. همه آنها پیاده شدند تا ما را به جاده برگردانند و حدود 5 مایل ما را در میان گرفتند تا مطمئن شوند مشکلی جدی برای ما پیش نیامده باشد. بعد هم این آدم‏ها‏ی بد قلق ما را عقب وانت خودشان سوار کردند و 140 کیلومتر تا گدانسک راندند در حالی که وانت بستنی را عقب خود می‏کشیدند.
اگزوز ماشین افتاد و طی یک روز سه بار سراغ مکانیک رفتیم. به نظر می‏رسید از مقصد نهایی دور شده ایم. روزنامه ایوینینگ هرالد (The Evening Herald) با ما مصاحبه کرد و خبر آن را در صفحه اول با این عنوان چاپ کرد: «برادر داف مرگ را فریب داد». او آن عقب خواب بود و حتی متوجه نشد که دو بار تصادف کرده‏ایم.»
با باخت 4 بر صفر ایرلند در برابر اسپانیا ناامیدی در میدان مسابقه ادامه یافت و ایرلند اولین تیمی بود که از دور مسابقات یورو 2012 حذف شد. روز بعد تمام صحبت‏ها‏ درباره هوادارانی بود که با خواندن شعر مبارزه طلبانه «دشت‏ها‏ی آتنری The Fields of Athenry» اروپائیان را به حیرت‏اند‏اختند و از روی کین (Roy Keane) ابراز خشم کردند.»

دیوید کاسگریو: «درک احساساتی که در سایه واقع‏گرایی قرار گرفته واقعاً دشوار است. همه در مورد آن احساسی برخورد می‏کردند، اما باید واقع‏گرا بود. هیچ شانسی وجود نداشت که ایرلند به آن امتیاز دست پیدا کند مگر آنکه چیز خارق‏العاده‏ای ‏رخ می‏داد.»

ایون کنتول: «اقدامی خودجوش بود و فکر می‏کنم که فقط نشان می‏داد.... کمی بعد از خواندن دست کشیدیم. می‏دانستیم که بعد از بیرون رفتن در اقلیت قرار می‏گیریم و کاری هم از دستمان بر نمی‏آید. من فهمیدم که (روی کین) چه می‏گفت، اما از نظر ما هو کردن تیم بیرون از زمین بی‏معنی بود.»

گر کویل (Ger Keville): «همیشه تعدادی از افرادی که برای نخستین بار به بازی‏ها‏ی دور از خانه آمده‏اند‏ شلوغ کاری می‏کنند. اما بسیاری از هواداران فصلی که سالهاست تیم را برای بازی‏ها‏ی دور از خانه همراهی می‏کنند. می‏گفتند که این یکی از بازی‏ها‏ی برجسته آنان بود. روی کین گفت ما باید واقع بین باشیم نه اینکه فقط شعر‏ها‏ی پیش پا افتاده بخوانیم. همه ما می‏دانستیم که بازی را باخته ایم. شما طرفدار تیمتان باشید بدون توجه به این که چه نتیجه‏ای ‏به دست آمده است.»
دامین مورن (Damien Moran): «من واقعاً شعر دشت‏ها‏ی آتنری را برای بچه‏ها‏ی داخل زمین نخواندم، بلکه برای تمام ایرلندی‏ها‏یی خواندم که که به اطراف جهان مهاجرت کرده‏اند‏ و آن شب آنجا بودند تا از کشورشان طرفداری کنند و بعد هم به استرالیا، آمریکا یا هر جای دیگری که از آن آمده بودند بر می‏گشتند.»
 از نظر کیلیان پایر که بلیط مسابقه‏اش ‏را همان روز بعد از ظهر از یک هوادار اسپانیایی ‏خریده بود و پشت دروازه ایکر کاسیاس (Iker Casillas) نشسته بود بازی با یک شانس یک در میلیون تمام شد.

کیلیان پایر: «ما سه ردیف از زمین فاصله داشتیم و کنار یکی از پرچم‏ها‏ی کورنر بودیم. وقتی بازی تمام شد او برگشت و دستکش‏ها‏یش را به پشت دروازه پرتاب کرد جایی که تعداد دیگری از هواداران اسپانیایی نشسته بودند.
 یکی از کسانی که کنار من نشسته بود به طرف نرده‏ها‏ هجوم برد. من وقتی این حادثه را دیدم، فقط به خودم گفتم شانسی برای گرفتن آن وجود ندارد. نمی‏خواهم زیر دست و پایشان لگد مال شوم.
بنابر این کمی کنار کشیدم ‏و او دستکش‏ها‏ی کشباف را درست در دستان من پرتاب کرد. وقتی آن را گرفتم صاف سر جایم نشستم و آن را از کسی که پریده بود پنهان کردم انتظار داشتم که هواداران اسپانیایی به من حمله کنند و آن را پاره پاره کنند. دو تن از بچه‏ها‏ به عنوان محافظ کنار من ایستادند. اما آنها فقط می‏خواستند با من دست بدهند.»

جی‏پی لونرگن: «آن شب ما کافه‏ای ‏را پیدا کردیم که جوانان در آن نوشیدنی می‏خریدند و آن را نیم خورده رها می‏کردند. ما هم حساب باقیمانده آنها را می‏رسیدیم. من آن کلاه ایرلندی را که دزدیده بودم روی سر یک لهستانی که در محل کمپ کار می‏کرد گذاشتم و گونه او را مثل یک مرد اهل کورک با صورت سه رنگ بوسیدم.
به این ترتیب آن شب در گدانسک ماجرای ایرلند به پایان زود هنگام خود رسید، اما هنوز می‏توانستیم آخرین تشویق‏ها‏یمان را در بازی برابر ایتالیا در پوزنان فریاد بکشیم.»

ایون کنتول: «پرچم را به بچه‏ها‏ی تیم دادیم تا امضا کنند و این کار به ارزش پرچم افزود. بعد ما آن را در شهر آویزان کردیم ولی ناگهان متوجه شدیم زنی ماژیک به دست گرفته و می‏خواهد نام خودش را به آن اضافه کند. او فکر می‏کرد امضاهای روی پرچم مربوط به هواداران است به همین خاطر وقتی می‏خواستیم ماژیک را از دستش بگیریم مقاومت می‏کرد و سر و صدا به راه‏اند‏اخته بود.»
کونر کانینگهام: «پس از مسائل مربوط به استونی سعی کردم شانس خودم را در هتل تیم ایرلند امتحان کنم. برادرم هم آنجا بود و من گفتم به پذیرش برو و ببین می‏توانی یکی از بازیکنان را ببینی.
ما در محوطه پذیرش می‏چرخیدیم و ناگهان خود را به درون آسانسور پرت کردیم. بعد از ما فقط جان اوشی(John O’Shea) و کوین(Kevin Doyle) توانستند وارد آسانسور شوند.
چند تا از بچه‏ها‏ی دیگر را هم دیدیم. حتی استفان هانت (Stephen Hunt) سعی کرد اجازه بردن من به داخل زمین در تالین(Tallinn) را بگیرد.»

کیلیان پایر: «وقتی من اطراف پوزنان قدم می‏زدم یک بلیط مسابقه روی زمین پیدا کردم. یک اسم ایرلندی روی آن نوشته شده بود. بنابراین روز بعد آن را به رادیو رودکستر(Roadcaster) بردیم تا ببینیم می‏توانیم صاحبش را پیدا کنیم یا خیر. اسم صاحب بلیط را خواندند اما کسی برای گرفتن آن مراجعه نکرد.
داخل تراموایی که به سوی محل مسابقه می‏رفت وسط آن همه هوادار ایرلندی که آن را پر کرده بود یک دختر لهستانی هم بود که از سر کار به خانه بر می‏گشت. من به او گفتم اگر می‏خواهد به دیدن مسابقه برود ‏می‏تواند بلیط را بگیرد.
مبارزه ایرلندی‏ها‏ همان طور که آغاز شده بود با یک شکست ناامید کننده پایان یافت. ایتالیا 2 بر صفر پیروز شد و ماجرا به پایان رسید و حالا وقت برگشت سبزپوشان به خانه بود.»

دیوید کاسگریو: «آن شب ما به هتل تیم برگشتیم و گیتار یورو خود را هم بردیم. همه پشت وانت جمع شده بودند. تمام بازیکنان داخل وانت را با نوشتن یک جمله کوتاه امضا کردند.
این پایان ماجرا بود. دیدن تمام بچه‏ها‏ و نوشیدن لذت بخش بود چرا که آنها دوستان ما بودند و کارشان تمام شده بود.
ما از تمام بازیکنان خواستیم گیتار را امضا کنند و برچسب‏ها‏یی بر آن زدیم همه جمع شده بودند. تصمیم گرفتیم آن را به نفع بیمارستان کودکان خیابان تمپل (Temple) به بالاترین قیمت بفروشیم. هکتور (Hector) مزایده را برگزار کرد و گیتار به قیمت 1600 یورو فروخته شد.»
درک نونان: «وقتی بیرون رفتیم ‏با دیواری از نژاد پرستان پرستان لهستانی روبرو شدیم. یکی از آنها به طرف جیمز (James) جوانی که با ما همراه بود آمد و شال گردن لهستانی را از دور گردنش باز کرد و بعد در حالی که شال را می‏چرخاند و آواز می‏خواند به دسته خود برگشت. بعد سر کرده آنها به طرف او آمد و بر سرش فریاد کشید.
خیلی زود، آن فرد برگشت ‏شال گردن را بدون آنکه چیزی بگوید به جیمز داد و دور شد.»

کیلیان پایر: «هشت نفر از ما آنجا بودند. هشت نفری که با هم بزرگ شده و با هم فوتبال بازی کرده بودیم و این خاطرات برای ما تا آخر عمر بسیار عزیز خواهد بود.»

دیوید کاسگریو: «فکر نمی‏کنم هیچ وقت کاری بزرگ تر از این انجام بدهم. کسی نمی‏تواند از این کار جلو بزند.»

جی پی لونرگن: «وقتی همه به خانه برگشتیم فهمیدیم فینالیست‏ها‏ پیش از آنکه حتی ما برای اولین بار توپ را در برابر کرواسی از دست بدهیم، یکبار دیگر با هم بازی کرده بودند. هیچ یک از این مسائل مهم نبود، چراکه من باز هم فردا این کار را انجام خواهم داد.»

مصاحبه کنندگان: آدریان راسل(Adrian Russell)،
بن بلیک(Ben Blake)، هاگ او کانل(Hugh O’Connell)،
نیل کلی(Niall Kelly)، سین فارل(Sean Farrell) و
تونی کودهی(Tony Cuddihy).

ترجمه: اصغر ابوترابی

منبع: thejournal.ie


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.