هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 73    |    17 خرداد 1391

   


 

خاطرات «اميرسرلشكر حسين حسني سعدي» به چاپ مي‌رسد


انتشار روایت «گوهر» از نگاه مردم «اشكذر» به جنگ


تاریخ نگاری انقلاب در گفت‌وگو با هدایت الله بهبودی(2)


«صنعت» خاطره نگاری در ایران


بررسی یک ادعا


تبیين در تاریخ *


پشت خطوط دشمن


«دختر شینا»؛ دختری که جنگ بزرگش کرد


مردی که شاه نفس خود را مهار کرده بود


گفت‌وگو با نوشیروان کیهانی‌زاده


خدا از سر تقصیرات من بگذرد


گفت‌وگو باسید احمد سام مدیر مسؤول و سردبیر


روزهای انقلاب در یادداشت‌های منتشرنشده شاهرخ مسکوب


تاریخ شفاهی چیست؟ (2)


تاریخ شفاهی در آمریکای لاتین


 



«صنعت» خاطره نگاری در ایران

صفحه نخست شماره 73

شاید از عنوان این مقاله کوتاه تعجب کنید و مثل خبرنگاری که دو هفته پیش با من مصاحبه کرد، تصور کنید که منظورم از «صنعت خاطره نگاری»، صنعتی و مکانیزه کردن خاطرات است! اگر چنین می پندارید، قطعاً اشتباه می کنید!
در این مقاله می خواهم به یک موضوع آسیب شناسانه در حوزه خاطره و خاطره نگاری انقلاب و جنگ تحملی اشاره کنم که اگر عنایتی به آن نشود، خسارت-های جبران ناپذیری برای ادبیات خاطره نویسی در ایران و خاطرات شفاهی و حتی تاریخ شفاهی در این دیار خواهد داشت و آن چیزی است که می توان آن را «صنعت خاطره نگاری در ایران» می نامید.

اما منظور از «صنعت خاطره نگاری» در این نوشته چیست؟
تئودور هورکهایمر فیلسوف مشهور مکتب انتقادی کتابی دارد به نام «دیالکتیک روشنگری» که آن را با همکاری هربرت مارکوزه نوشته است. در این کتاب از اصطلاحی با عنوان«صنعت فرهنگ» استفاده کرده که فشرده معنی و مفهوم آن استفاده ابزاری و تجاری دنیای بورژوازی و سرمایه داری از مقوله ای به اسم «فرهنگ» و تولید انبوه فرهنگ مبتذل و عامه پسند و به حاشیه بردن فرهنگ اصیل و متعالی است.
در سال های اخیر، روند تولید خاطرات خود نوشت و دیگر نوشت در باب انقلاب اسلامی و به خصوص جنگ تحمیلی هشت ساله، در کشورمان ایران، سرعت بی سابقه ای پیدا کرده و تقریباً هفته ای نیست که انتشاراتی های دولتی و شبهه دولتی، چندین کتاب با کیفیت و حجم های مختلف در این زمینه خاص تولید و منتشر نکنند. کمتر نهاد انتشاراتی مربوط به جنگ تحمیلی وجود دارد که واحد مستقلی به نام «تاریخ شفاهی» یا «خاطرات» نداشته باشد و سالی چندین کتاب راهی بازار نکند. گویی بین نهادهای دولتی، مسابقه ای در این زمینه وجود دارد. مسابقه تولید انبوه خاطرات!
در این مسابقه، چیزی که کمتر مورد توجه قرار می گیرد، اصالت خاطرات و منطبق بودن آن با واقعیت تاریخی و حوادت رخ داده است. وقتی منظور ناشران دولتی و شبهه دولتی، صرفاً انتشار خاطرات، آن هم برای دادن آمار و بیلان کار باشد، دقت، اصالت، منطق واقعیت و دوری از اغراق و لزرگ نمایی، نخستین مقولاتی است که فراموش می شوند و فقط چاپ شتاب زده و دادن آمار، و این روزها رونمایی های پر تمطراق آن چنانی، هدف اصلی قرار می-گیرد. چون فضای نقد و نقادی نیز در سرزمین ما وجود ندارد و خاطرات منتشر شده مورد نقد و نقادی همه جانبه قرار نمی گیرند، عرصه برای ناشران دولتی سهل انگار فراختر نیز شده و می شود.

در این میان چه چیزی آسیب می بیند؟
این تاریخ جنگ است که در اولین گام با تولید آثار غیر علمی و اغراق آمیز، به شدت دچار آسیب شده و می شود. برای نمونه: وقتی در فلان کتاب خیلی مشهور، راوی با قاطعیت اعلام می کند که در طول 34روز مقاوت خرمشهر، نیروی هوایی ارتش حتی یک پرواز روی خرمشهر نداشت و ستون های تانک عراقی ها را بمباران نکرد، و صدای هیچکس هم از این تحریف آشکار و شرم-آور تاریخ در نمی آید،.فردا که این کتاب به عنوان «خاطره» و «منبع» مقاومت در خرمشهر به دانشجویان و محققان تاریخ جنگ هشت ساله معرفی شد، این تاریخ سرزمین ایران است که آسیب می بیند و تحریف می شود.
من یکی از خوانندگان پر و پا قرص خاطرات هستم. بارها در کتاب هایی که این روزها در این ژانر منتشر شده مشاهده می کنم که «تدوین کنند» به قول عوام به خاطرات راوی «آب بسته» و برای حجیم کردن کتاب، اغراق و بزرگ نمایی کرده یا از خود، مطالبی به کتاب افزوده است.
«خاطرات»، چه «خودنوشت» و چه «دیگرنوشت»، زیر مجموعه تاریخ هستند و مواد خام برای مورخان به شمار می روند، اما با وضع کنونی تولید خاطرات در ایران، مورخان در آینده با مشکل اصالت متن و صحت و سقم حرف های راوی، یا در دهان راوی گذاشته شده، روبرو خواهند بود. وجود سانسور، تحریف، بزرگ نمایی، کوچک نمایی، غرض ورزی های سیاسی، نگاه ابزاری به حوادث و سیاه و سفید دیدن مخالفان و دشمنان، آفت خطرناکی است که خاطره نگاری انقلاب و جنگ تحمیلی را خودآگاه یا ناخودآگاه به سوی دره هولناک «صنعت خاطره نگاری» و «تولید انبوه» پیش می برد.

راه حل چیست؟
فضای تک صدایی خاطرات را به چند صدایی تبدیل کنیم و اجازه بدهیم به دور از فشارهای پنهان و آشکار، منتقدان در فضایی آزاد و به دور از هر گونه هراس، خاطرات منتشر شده را نقادی کرده و سره را از ناسره بازشناسند. ضمناً بهتر است در حد امکان، برای اعتمادسازی، متن صوتی یا تصویری خاطرات شفاهی نیز، که در تاریخ شفاهی از آن به عنوان «اسناد شفاهی و شنیداری» نام برده می شود، همراه کتاب به صورت «سی.دی» یا «دی.وی.دی» منتشر شود. مثلاً اگر تدوین گری اداعا کرد که برای تولید فلان کتاب، هزار، پانصد، دوست و حتی پنجاه ساعت مصاحبه با راوی انجام داده است، با ضمیمه کردن این تعداد ساعت خاطرات شفاهی، زمینه برای جلب اعتماد و بررسی های کارشناسان و خبرگان فن، فراهم می آید و مشخص خواهد شد که سهم «راوی» و «تدوین گر» در ساخت و پرداخت یک کتاب خاطره چه اندازه بوده است..

بندر بوشهر/سیدقاسم یاحسینی
چهارم خردادماه1391.



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

20 خرداد 1391
محمد قبادی
این مسئله ای که مطرح شده بسیار مهم است و دغدغه درستی است. با پیشنهاد مطرح شده نیز موافقم، اما باید یک نکته را در پایان بدان افزود که ای کاش جناب یاحسینی عزیز و البته تمام کسانی که این مسئله برایشان دغدغه است نقد آثاری از این دست را شروع کنند و مصمئن باشند که شروع مبارکی است و چه بسا آغاز حرکتی باشد در مسیر نقدی که البته درست، علمی و بی طرفانه خواهد بود. انشالله

21 خرداد 1391
نصرت‌الله صمدزاده
جناب یاحسینی، از خواندن این مطلب بسیار متأسف شدم. از کسی که داعیه‌دار پژوهش است چنین نگارشی بعید بود.
برادر بزرگوار! اگر منتقد تولید شتابزده و بی‌کیفیت خاطرات مکتوب هستید من نیز با شما هم‌ عقیده‌ام اما چرا مصداقت کتاب «دا» شده است؟ شما بهتر از من کسانی را می‌شناسی که در دوره‌ای کوتاه، بیش از 70 عنوان کتاب با موضوعات مختلف در کارنامه نویسندگی خود دارند و به همه موضوعات ریز و درشت، که یکی از آنها هم خاطرات جنگ است، پرداخته‌اند، و در همان هشت سالی که خانم سیده‌اعظم حسینی، به تار و پود یک عنوان کتاب مشغول بوده، سالانه سه‌چهار عنوان کتاب خاطره با چندین ناشر کار کرده‌اند؛ اما ‌کسی با عبارت «صنعت خاطره‌نگاری» کارشان را زیر سؤال نبرده است!
بزرگوار! آیا حق همکارتان، که هشت سال عمرش را، بی هیچ توقعی، پای تجربه‌ای نوین در خاطره‌نگاری قرار داده، این است که چنین توصیفش کنید؟ و اگر صاحب خاطره، درد دلی را در تنگنای معرکه جنگ، که مسئله ذهنی‌اش شده و فقط می‌توان به حساب روایت محدود یک شاهد گذاشت چنین آورده است: «چرا رئیس‌جمهور دستور نمی‌دهد هواپیماها بلند شوند و مواضع دشمن را بمباران کنند؟» و از آن، با استنباط شخصی، خیانت رئیس‌جمهور را فهم کرده است؛ اینچنین تغییر دهید: «وقتی در فلان کتاب خیلی مشهور [یعنی دا]، راوی با قاطعیت اعلام می کند که در طول 34 روز مقاوت خرمشهر، نیروی هوایی ارتش حتی یک پرواز روی خرمشهر نداشت و ستون های تانک عراقی ها را بمباران نکرد» بعد هم «تحریف آشکار و شرم‌آور تاریخ» را نتیجه‌گیری کنید؟! حتماً می‌دانید که در معنای «تحریف»، تعمد وجود دارد و حتماً مختصات ضد اخلاقی صفت «شرم‌آور» را می‌شناسید! و حتماً تفاوت «تحریف تاریخ» در «کتاب تاریخ» با اشکالات روایی در «کتاب خاطره» را می‌دانید! برایم قابل فهم نبود که به بهانه‌ای نچسب، چرا این‌چنین با شدت و بغض، به‌جای نقد روشمند، به کتاب «دا» و زحمات خاطره‌نگار نجیب آن تاخته‌ای؟ خاطره‌نگاری که از این‌همه به قول شما شهرت، نه‌تنها از حقوق مادی و حتی معنوی اثرش بهره‌ای عایدش نشده بلکه در عوض تا آنجا که جا داشته، در همان نقدهای عالمانه‌ای که دوستان شما در نوشتارتان آورده‌اند، از هجمه همکاران و نزدیکان، کرامات! دیده است ...که هر دم از این باغ بری می‌رسد!
برادر بزرگوار! خوب است که به‌قول شما برای تبدیل فضای تک‌صدایی به چند صدایی و رهایی از فشارهای پنهان و آشکار، ابتدا بیایید این فضا را توضیح دهید که تک‌صدایی یعنی چه؟ چندصدایی کدام است؟ فشارهای پنهان و آشکار چیست و بر چه کسی توسط چه کسانی وارد شده است؟ تا شاید ترتیبی داده شود به ده‌ها مقاله‌نویس و سخنران که با همان شیوه منصفانه نقد که مد نظر شماست، کتاب دا را، نه به بهانه انتقام از ناشر، نویسنده، راوی، شهرت، جریانات تبلیغی، فروش و غیره، بلکه نقادانه و منصفانه! نواخته‌اند، جایزه مقاومت تقدیم کنیم که چنین تحت فشار بر علیه تحریف تاریخ توسط یک کتاب خاطره، برخاسته‌اند.
برادرم! حیف است یک گروه محدودی که به زحمت تجربه و مطالعه به روش‌هایی رسیده‌اند، به‌جای نقد عالمانه روش‌هایشان، گرفتار شهرت ستیزی دا شوند. موفق و سربلند باشید.

22 خرداد 1391
سیدقاسم یاحسینی
دوست دانشمندم ؛ جناب آقای صمدزاده عزیز
با سلام
بسیار متأسفم که در باره رویکرد من به کتاب دا چنبن فکری کرده اید.
برادر ارجمند من از جمله نویسندگان و همکاران خانم حسینی بودم که در یک مصاحبه عمومی تعریف ها از آن نمودم. الحمد الله خداوند مثل بعضی ها به من حس حسادت نداده است و ضمناً موفقیت ستیز نیز نیستم. نمی دانم چرا از یک نقد ساده من اینقدر آشفته شده اید؟ منظور من از صنعت خاطره البته کتاب دا نیست. از این که به مقاله من توجه فرمودید و برای آن نقد نوشتید، صمیمانه از شما تشکر می کنم و برای شما و مرکز خوبتان، کتابخانه جنگ، آرزوی توفیق روز افزون دارم. لطفاً در دیگر موارد نیز مرا از نقد و نظرتان محروم نفرمایید. خداوند به شما عمر بابرکت عنایت کند.
بندر بوشهرـ سید قاسم یاحسینی.

23 خرداد 1391
نصرت‌الله صمدزاده
جناب یاحسینی، برادر بزرگوار! من نیز تعریف و تمجیدت از کتاب «دا» را خوانده‌ام. لینکش را می‌گذارم دیگران نیز بخوانند:
http://www.ibna.ir/prtauone.49nw015kk4.html
تعجب من از این است که چه اتفاقی افتاده است شما، چه در آن همایش هفتم تاریخ شفاهی، یا نشست بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران، یا در این مطلب، این‌چنین برای کتابی که در عین شهرت، بسیار مظلوم واقع شده است توصیفات غریب استفاده و منتشر می‌کنید؟ بعد می‌فرمایید یک «نقد ساده» است! چگونه می‌شود که دا در کارشناسی قبلی شما، «سند افتخار» بوده و در کارشناسی کنونی شما، تبدیل به اثری «شتابزده»، «غیر علمی»، «اغراق‌آمیز»، «شرم‌آور»، «تحریف‌گر تاریخ»، «آب‌بسته تدوین‌گر» و امثالهم شده است.
سید بزرگوار! امیدوارم همه ما، در مسیر کارشناسی و نقد، شتابزده و عجولانه قضاوت نکنیم و ابتدا بگذاریم تکلیف دوغ خاطره از دوشاب تاریخ شفاهی معلوم شود و سپس با «معیار نقد خاطرات» به سراغ کتاب‌های خاطره برویم. موفق و سربلند باشید. ان‌شاءالله

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.