هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 72    |    10 خرداد 1391

   


 

15 خرداد 1342


عکسی که جان صدها عراقی را نجات داد


تاریخ نگاری انقلاب در گفت‌وگو با هدایت الله بهبودی (1)


جایگاه عليت در تاريخ


دو نیمه سیب روی پرده تاریخ ایران


مصاحبه‌ها و خاطراتی از جنس تاریخ شفاهی (نگاهی به کتاب دایره‌المعارف نامداران ورزش خراسان)


«دختر ايران» چرا ؟


ویژگی خاطره‌نگاری‌های نوین، در نگاهی به کتاب «دا»


نقد و بررسی كتاب «در دامگه حادثه»


راوي جنگ از نقش لشكر 27 در عمليات كربلاي 5 نوشت


عرضه خاطرات آزادگان در كتابخانه ديجيتال پيام آزادگان


تاریخ شفاهی چیست؟ (1)


تاريخ شفاهي احداث پل گلدن گيت منتشر شد


 



جایگاه عليت در تاريخ

صفحه نخست شماره 72


مقدمه
داشتن رويكرد علي در تاريخ، در راستاي درك چگونگي و چرايي وقوع سلسله رويدادهاي مربوط به يك موضوع، مبحث مهمي است كه به فهم بهتر تاريخ و روشمندي اين دانش كمك شايسته اي مي كند. رويكرد روشمند به تاريخ با تعيين مسأله و طرح سوالات پژوهشي مرتبط با مسأله معنا پيدا مي كند و اين مهم با رهيافت علّي - در جهت تبيين اجزاي مختلف موضوع- در تاريخ مقارنت دارد. فهم علّي تاريخ منوط به فهم عينيت، تبيين، تفسير و در كل فهم ساختار و فضايي است كه شرايط تاريخي در پرتو آن فراهم شده و موضوع پژوهشي مورد نظر در بستر آن شكل گرفته است. از اين روي درك عليت در تاريخ  رهيافتي پويا و به دور از برخوردهاي خشك و مكانيكي را طلب مي كند.

تاريخ به عنوان كنش جمعي آدميان در گذشته و علم تاريخ به عنوان شرح نظام مند اين كنش ها درچارچوبي روشمند امري است كه مستقيم يا غيرمستقيم با اراده ي انسانها در پيوند است و لذا بايست برخورداري انسان از اختيار را به عنوان بخشي از علل تامه ي كنش هاي مورد مطالعه در نظر گرفت. بنابراين، عليت در تاريخ مقوله اي كيفي است كه در پناه روشمندي خاص علوم انساني و فارغ از دغدغه هاي صرف پوزيتيوستي  معنا پيدا مي كند. در همين جهت مقاله ي حاضر، با در نظر داشتن وجوه اهميت، ابهام ها، دغدغه ها و ديدگاههاي اثرگزار در فهم بهتر موضوع، جايگاه عليت در تاريخ را مورد بررسي قرار مي دهد.

طرح مسأله
 با اهتمام به اهميت رويكرد علّي در مطالعه تاريخ، می توان تاریخ را علم مطالعه علل قلمداد کرد. منتها بر حسب مفهوم خاص عینیت در تاریخ می توان علیت در تاریخ را نیز دارای مفهومی خاص خود دانست و در مقایسه با علوم طبیعی ساز و کار علّی تاریخ را متمایز در نظر گرفت. از این حیث محقق تاریخ تنها به شناخت امور واقع و حدود و ثغور آنها نمی پردازد بلکه شناخت چرایی و چگونگی وقوع رویدادهای تاریخی را نیز در نظر دارد. مورخین تحقیق پیرامون گذشته را با طرح سئوال مطرح می کنند و بخشی از سوالات مورخین برای فهم گذشته با چرا و تلاش برای کشف چگونگی تحقق گذشته آغاز می شود. اگر میان علل، زمینه ها و شرایطی که تحقق واقعيت های مختلف تاریخی را موجب شده اند چندان تفاوتی نگذاریم و تاثیر گذاری علل در سیر تحول تاریخ را در بستر شرایط ببینیم؛ شرایط با عنوان محیطی كه دگرگونی تاریخی در بستر آنها رخ می دهند، در سیر رخداد حوادث و چگونگی حادث شدن معلول های مورد نظر تاثیر گذاری خاص خود را دارند و از یک منظر می توانند به عنوان علل به حساب آیند. به عبارتی شناخت و فهم علل در تاریخ در پرتو شناخت شرایط حاصل می شوند و بخشی از همین شرایط که با عناوین شرایط لازم و یا کافی در وقوع حوادث از آنها یاد می شود، علت یا علل وقوع مجموعه حوادث مربوط به یک موضوع به شمار می روند.

عليت در تاريخ، چرايي و چگونگي
 از منظر فلسفی، قوانین علمی ماهیت علی- معلولی دارند و همه قوانین مصداقی از قانون علیت به شمار می روند. در این برداشت اگر علت تامه تحقق داشته باشد، به طور یقین معلول محقق می شود و اين یک قانون همیشگی است. اکنون سئوال این است که در تاریخ به عنوان شرح نظام مند کنش انسانها كه خواسته یا ناخواسته اراده و اختیار آنها در چگونگی تحقق وقایع سهم عمده داشته و بنابراین اراده انسانها بخشی از علل تامه کنش های مورد مطالعه به حساب می آید چگونه می توان موضوعات و فرایندهای تاریخی را به صورت علّی مطالعه کرد؟ آیا در تاریخ قادر خواهیم بود علل وقایع مختلف را شناخته و مهمتر نسبت به موضوعات متفاوتی که از اجزایی چند تشکیل شده اند تفسیر علّی به دست دهیم؟ همین طور آیا مورخین مختلفی که بر روی يك موضوع مطالعه می کنند قادر خواهند بود که در خصوص علل وقوع حوادث مربوطه به نقطه نظرات مشترکی برسند؟ در پاسخ به این سوالات قبل از هر چیز باید به ماهیت کنش انسانها و شرایط خاصی که کنش های انسانی در بستر آن محقق می شود اشاره کنیم و برخورداری انسان از اراده و اختیار در انجام کنش ها را از نظر بگذرانیم. از این حیث بسته به این که اعمال و رفتار انسانها را در نگاه فردی و یا جمعی در نظر داشته باشیم و میزان تاثیر گذاری این اعمال و رفتارها را در مسیر زندگی جمعی چه اندازه بدانیم، میان اعمال و رفتاری که انسانها در زمان حال انجام می دهند (و به سبب ربط مستقیم این اعمال با اراده آنها به طور دقیق قابل علت یابی نیستند) با اعمال و رفتار انسان در گذشته چندان تفاوت عمیقی وجود ندارد. این امری بدیهی است که در شرایط زمان حال نیز محققینی که اعمال و کنش انسانها را بررسی می کنند به طور دقیق نمی توانند ریشه های علّی این رفتار ها را بشناسند و لذا با متوسل شدن به حدس و گمان و بهره گیری از ذهن و ذکاوت خویش به تبیين های علّی می پردازند. به عبارتی از آنجا که بخشی از اعمال و رفتار انسانها تحت تاثیر انگیزه ها و بنا بر نیّات و غایت های مورد نظر آنها انجام می گيرد و شناخت این غایات به طور کامل قابل شناسایی نیست، درک علل قضایا و فهم چرایی آنها به طور دقیق غیر ممکن است و این عدم امکان حال و گذشته را به طور یکسان در بر می گیرد. با این حال در خصوص گذشته فهم علل قضایا مشکل تر از زمان حال است و همچنان که عینیت در تاریخ مفهوم خاص خود به معنای واقعیت داشتن دارد و بخشی از وظیفه محقق تاریخ شناخت حدود و ثغور واقعیت هاست، علیّت در تاریخ به معنای چگونگی و چرایی رقم خوردن واقعیت ها نیز معنای خاص خود دارد و تبیين و تفسیر در تاریخ با فهم علیت در ارتباط است. شناخت و تحلیل مورخین درباره گذشته و به اصطلاح تبیين و تفسیر داده های به دست آمده درباره ي یک موضوع با مفهوم علیت ربط وثیق دارد. چرا که تبیين در تاریخ، اغلب با جستجوی علل همراه است و علل نیز با آگاهی به تبیين ها مورد شناسایی قرار می گیرند. با این حال طرح علل و موضوعیت یافتن آنها در پژوهش های تاریخی به ساحت گذشته و آنچه که از قول استنفورد با عنوان تاریخ به مثابه رویداد از آن یاد شد مربوط می شود و تبیين با دخالت اندیشه محقق و مورخی که گذشته مورد نظر را مطالعه می کند (در راستای روشن کردن چگونگی و چرایی وقوع حوادث) مرتبط است. (استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهشی، 1384، ص 312-313) مورخ تنها به نقل رویدادهاي گذشته نمی پردازد بلکه برقراری ربط وثیق و منطقی میان گزارش های مربوط به رویداد ها و تبیين آنها را نیز مد نظر دارد. چنان که آمد تبیين رویدادهای تاریخی با شناخت علل صورت می گیرد و علل در تاریخ معنای خاص خود را داشته و اعم بر مفهوم علیت در علوم طبیعی در معنای خشک و مکانیکی آن است.

عليت و روشمندي در تاريخ
 فهم علیّت در تاریخ به معنای تاثیر گذاری رویداد و یا مجموعه رویدادهای موثر در وقوع یک رویداد خاص (صرف نظر از آن دسته از ووقایع تاریخی که امور بدیهی هستند و شناخت و تعیین اسباب رخداد آنها چندان مشکل نیست)تا حد زیادی به علایق و اهداف پژوهشگر تاریخ وابسته است و مساله مورد نظر محقق و سوالات و فرضیاتی که مطرح می کند در این طریق نقش به سزا دارد. در این جهت مورخ میان علل و شرایط چندان تفاوتی ماهوی قائل نمی شود و علل مورد نظر خود را از میان شرایط گزینش می کند. می توان گفت شرایط تاریخی حالتی عام دارند که محقق تاریخ بر حسب مساله و سوالات خود از میان این شرایط عام، شرطی را با عنوان علت بر می گزیند و این شرط انتخابی را در کنار شرایط دیگری که با عنوان شرایط لازم به کار می گیرد، شرط کافی در وقوع حوادث مورد نظر می داند. به عنوان مثال در بررسی رویدادی همچون تهاجم مغول به ایران، محقق تاریخ در کنار تنگنای اقتصادی مغولستان و تاثیر گذاری ملاحظات اقتصادی به عنوان علت العلل و یا همانا شرط کافی در وقوع حمله مغول، ضعف ساختاری حکومت خوارزمشاهی، عملکرد سپاهیان آماده تر و منسجم تر مغولها، نزاع میان خلیفه و خوارزمشاه، عدم مشروعیت خوارزمشاهیان در نزد مردم، دخالت های بی مورد مادر خوارزمشاه، قلمرو وسیع امپراتوری خوارزمشاهی و فقدان دیوان سالاری کار آمدی که این قلمرو را انسجام بخشد، واقعه اترار و کشتار بازرگانان اعزامی از قلمرو چنگیز و موارد دیگری از این قبیل را شرایط لازم برای واقع شدن این حادثه به شمار می آورد. با این همه، مورخ در تبیين رویدادهای تاریخی به یک شرط بسنده نمی کند بلکه تاثیر شرایط مختلف را در نظر می گیرد و تاثیر این شرایط مختلف را با نوعی درجه بندی و قائل شدن به تقدم و تأخّر (در وقوع حادثه مورد نظر) لحاظ می کند. در عین حال مورخ حرفه ای از پیش می داند که کشف علت واقعی به گونه ای که سر جمع شرایط لازم باشد و میان همه مورخین در خصوص آن اتفاق نظر وجود داشته باشد در عمل امکان پذیر نیست و تنها در پرتو مسأله ی تحقیق و پرسش های مربوطه است که مورخ علت جویی کرده و ترتیب و توالی علل را مشخص می کند. در این طریق مورخ با بهره گیری از ذهنیت خویش و با طرح سوالات متعدد درباره موضوع، سعی در تبیين آن می کند و در طرح سوالات خویش از امور خلاف واقع و یا همانا اما و اگر ها بهره می گیرد. به عنوان نمونه در همان مثال تهاجم مغول به ایران، مورخ این سئوالات خلاف واقع را مطرح می کند که: اگر بازرگانان در اترار کشته نمی شدند آیا حمله مغول رخ می داد؟ اگر مغولها شمال چین را به راحتی تصرف می کردند به ایران حمله می نمودند؟ اگر خوارزمشاه به مقابله یک پارچه در مقابل مغول مبادرت می کرد چه می شد؟ اگر مغولها مسلمان بودند به ایران حمله می کردند؟ اگر مغولستان حیات اقتصادی پررونقی داشت نیازی به حمله ایران بود؟ با طرح سئوالاتی از این دست (هر چند غیر واقعی و خلاف آنچه که در عمل رخ داده است) افق دید مورخ گسترش می یابد و تقدم و تأخّر شرایط تحقق وقایع مختلف را آسان تر درک می کند. (مکالا، 1387، ص 257-258) به علاوه مورخین حرفه ای در شناخت علّی واقعیت های تاریخی، علل قریب و بعید و یا به عبارتی علل آشکار و نهانی را در کنار هم در نظر مي گیرند و سعی در اشراف کامل تر بر وجوه مختلف موضوع مي کنند. علل قریب یا بلافصل، کمترین فاصله را با معلول خود دارند و وجود آنها حاکی از این است که چرا معلول (رویداد) مورد نظر در لحظه خاصی و نه در موقعیت دیگری محقق شده است. این در حالی است که علل بنیادی یا نهایی و نهانی هر واقعه كه در تحقق معلول بیشترین نقش را داشته است در نگاه اول چندان قابل شناخت نیست و به کمک علل قریب می توان آنها را شناخت. این که چگونه می توان میان علل بلا فصل و علل بنیادی تمیز قائل شد و ربط میان آنها را درک کرد تا حد زیادی به ذوق و اندیشه مورخی که موضوعی را مطالعه می کند مربوط می شود. در این جاست که مورخ باید از نوعی حس ششم برخوردار باشد و مانند مادر پریان که بوی آدمی را از دور درک می کند، از استعداد لازم برای درک جریان امور برخوردار باشد تا میان وقایع مختلف و علل ظاهر و پنهانی وقوع آنها ربط منطقی برقرار کند. (استنفورد، درآمدی بر فلسفه تاریخ، 1379، ص 154-155) بدون تردید چنین رویکردی از طرف مورخ، احساسی و یا از سر منفعت طلبی محض نیست بلکه در نتیجه تجربه و برخورداری از دانش لازم و البته به کار گیری روش مناسب است که می تواند از استعداد های خویش بهره بگیرد. مهمتر مورخ از پیش می داند که نتیجه کار او یقینی محض نیست و به هر ترتیب حاصل کار او با احتمال همراهست. مورخین واقعیت های تاریخی را با در نظر داشتن تأثیر دو دسته علل، علل ایجابی و علل اِعدادی درک و تبیين می کنند. از این حیث علل ایجابی که بیشترین تاثیر را در تحقق یک واقعیت داشته اند برابر با علل بنیادی یا نهایی محسوب می شوند و علل اعدادی که نقش مکمل را در وقوع یک واقعیت داشته اند با علل قریب یا شرایط لازم در حدوث واقعیت مورد نظر برابری می کنند. در این راستا می توان علل بنیادی (ایجابی) را با عنوان علت و علل اِعدادی را با عنوان عامل در نظر گرفت تا حداقل به لحاظ لفظی میان این دو گونه شرایط تمایزی حاصل شود و در عین حال زمینه برای مفهوم پردازی در تاریخ نیز هموار گردد. بر این مبنا در نمونه تهاجم مغول به ایران، سهم شرایط اقتصادی به عنوان علت و شرایط مختلف دیگری که از آنها یاد شد به عنوان عامل در نظر گرفته می شود.

نکته ای که در خصوص مباحث مطرح در حوزه انتقادی و از جمله بحث علیّت در تاریخ نباید فراموش شود این است که در تاریخ، محقق با کنش انسانها در تعاطی و تعامل است و امور انسانی آن چنان پیچیده و در پیوند تنگاتنگ با یکدیگرند که کشف علل و فهم رابطه علی میان رویدادها چندان آسان نیست. چنان که آمد محقق تاریخ پیشاپیش می داند که حاصل کار او با میزانی از احتمال همراه است و میزان اصالت یافته های او با مساله و سئوالات پژوهشی مطروحه ی وی ارتباط دارد. با این حال، مورخ با دقت لازم و بهره گیری از ذهن و اندیشه های خویش در استفاده از شرطهای خلاف واقع یا در نظر گرفتن آنچه که ممکن بود اتفاق بیفتد اما نیفتاده (و راه را برای حدس علل واقعی هموار می کند) و مهمتر با بررسی رویدادها در بستر ساختاری و اجتماعی آن به فهم علیت در تاریخ مبادرت می ورزد. برآوردهای علّی مورخین بر درک و برداشت ایشان نسبت به امور انسانی استوار است و با در نظر گرفتن این که انسانها در شرایط مشابه چگونه رفتار می کنند و مردم دوره مورد مطالعه مورخ چگونه رفتار می نموده و به طور کلی رفتار و کنش جامعه در عصر مورد نظر چگونه بوده است صورت می گیرد. محققین تاریخ برای درک بهتر رهیافت های علّی می بایست نسبت به شرایط مختلف جامعه ی عصر مورد نظر اشراف لازم پیدا کنند و هر رویداد يا دسته ای از رویدادها را در ارتباط با همدیگر مفهوم نمایند. (استنفورد، درآمدی بر فلسفه تاریخ، 1379، ص 158-159) مورخ بر این مهم واقف است که جوامع، قوانین ، قواعد و رسوم خاص خود دارد که با قوانین حاکم بر طبیعت بی شباهت نیست. شخصیت هر فرد در پرتو همین قواعد شکل می گیرد و هر رویدادی نیز حاصل ارتباط متقابل افراد و تعامل میان آنهاست. از این روی در جستجوی علل وقایع نیز هر واقعه را در بستر فراگیر آن می بیند و بسته به این که واقعه مورد نظر همچون زمین لرزه، سیل، طوفان و... به قلمرو طبیعت محض مربوط است یا به ارتباط انسان با طبیعت مربوط می شود و حوزه ی فناوری های انسانی را در بر می گیرد، به قلمرو جوامع انسانی و قواعد و رسوم قراردادی آنها و یا در حوزه نيت و غایت افراد قرار می گیرد سعی در تبیین علّی آنها می نماید. (استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، 1384، ص 317) در این راستا مورخین در پی فهم گذشته به شناخت وقایع و تعلیل آنها می پردازند و کمتر در پی تاثیر گذاری آنها بر آینده اند. اگر هم رهیافت علّی آنها به بهبودی حیات انسانی در زمان حال و آینده کمکی کند از پیامد عملکرد مورخ است تا هدف نخستین وی. فهم گذشته از سوی مورخ نیازمند درک این مهم است که در شناخت رویدادهای مورد نظر شرایط لازم را درک کند و اطلاعات موجود را به گونه ای به کار بگیرد تا سیر منطقی تحقق رویدادهای مرتبط با یک موضوع را تبیين کند. در اين جهت، مورخان در پناه تعدّد سعی در فهم علیّت می کنند. بدین معنا که وقتی از دریافت شرط واحدی که برای وقوع نتیجه ای خاص کافی است در می مانند با بهره گیری از مجموعه شرایطی که در کنار هم رویداد مورد نظر را به وجود آورده اند رهیافت علّی خود را تکمیل می کنند. آنها به خوبی می دانند که در برخی موارد چندین علت متفاوت موجب نتیجه یکسانی شده اند و اگر هر کدام از این علل نبودند، نتیجه به صورت متفاوتی رقم می خورد. در چنین مواردی مورخ نمی تواند اهمیت خاصی برای یک علت قائل شود و لذا در پناه تعدّد سعی در تعلیل قضایا می کند. (مکالا، همان، ص، 252؛ استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، 1384، ص 323) همانند شرایط، علل نیز می توانند به صورت لازم و کافی مطرح باشند، اما این مورخ است که کفایت یا عدم کفایت علل را در وقوع رویدادها تبیين می کند. علت کافی علتّی است که معلول همواره در پی آن می آید اما علت لازم امری است که تا وجود نداشته باشد معلولی نیز به وجود نمی آید. از این روی وظیفه اصلی مورخ فهم علل لازم در وقوع حوادث است. چرا که با کشف علل لازم و توضیح چگونگی وقوع حادثه مورد نظر، خود به خود علل کافی برای وقوع آن حادثه نیز کشف خواهد شد. چنان که مطرح شد در صورتی که زمینه برای فهم علل لازم و کافی و همین طور علل قریب و بعید یک حادثه هموار نباشد مورخین در پناه تعدد علل سعی در فهم حادثه مورد اهتمام خویش دارند. (ر.ک: استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی،1384، ص 312-335)
 مورخین تردید ندارند که حدوث وقایع تاریخی در نتیجه علل بوده است؛ خواه این علل از سوی آنها درک شود یا خیر در اصلِ واقعیت داشتن رویدادها و چگونگی تحقق آنها تاثیری ندارد، چرا که وقایع مورد نظر در افق گفتمانی گذشته و تحت تاثیر علل مربوط محقق شده اند و به هر ترتیب ساز و کار علّی داشته اند. از این حیث در خصوص این که رقم خوردن تاریخ تابع قانون علیت است هیچ تردید نیست. اگر تردیدی وجود داشته باشد به فهم علیت تاریخ مربوطه است و مورخین می بایست نهایت تلاش خود را در راستای تبیين علّی، با هدف ارائه برداشتی نظام مند پیرامون سلسله حوادث مربوط به موضوع مورد مطالعه خویش، به کار بگیرند.

رويكرد علّي به تاريخ در نگاه اي. اچ. كار
 رویکرد علّی در تبیين سلسله حوادث مرتبط با مساله پژوهشی مورد نظر یک ضرورت است و مورخین به هیچ وجه نمی توانند به بهانه مبهم بودن حوزه مفهومی بحث و یا دوری بودن سخن گفتن از علل در تاریخ و یا هر بهانه اي دیگر از پرداختن بدان غافل بمانند. مورخ موفق کسی است که مدام با طرح سوال با مساله پژوهشی خود برخورد می کند و راجع به چیزهایی نو و موارد تازه پرسش می نماید. در این جهت دیدگاه ادوراد هالت کار در فصل چهام کتاب «تاریخ چیست؟» قابل تامل است. «کار» در مقایسه با دیگر فلاسفه تاریخ به نحو شفاف تری بحث علیت در تاریخ را مطرح کرده و آن را جزئی ضروری از عملکرد مورخین قلمداد نموده است. در نگاه او اعتلای دانش تاریخ در قرون جدید با رویکرد علّی مورخین عصر روشنگری ارتباط مستقیم داشته است. در این جهت اهمیت آثار «منتسکیو» را یاد آوری می کند و متذکر می شود که از زمان وی به بعد مورخان و فلاسفه در پی این بوده ند تا با کشف علل حوادث تاریخی و ارائه قوانین حاکم بر سیر تحول حوادث، تجربه گذشته بشر را سر و سامان بخشند. در اندیشه «کار» به علت نوعی شبهه فلسفی، مفهومی مثل علیت از رونق افتاده و پاره ای از افراد به جای سخن گفتن از علت در تاریخ ازمفاهیمی همچون توضیح، تفسیر منطق موقعیت و یا منطق درونی حوادث سخن می رانند. عده ای نیز آن را به مفهوم خاصی به کار می برند و میان انواع علل فرق قائل شده و از آن مهمتر برداشت علّی- در معنای چرایی وقوع رویدادها- را به سود برداشت عملی- در معنای چگونگی وقوع رویدادها- طرد می کنند. «کار» منظور خاص خود از علت را مفهوم مصطلح آن می داند و بیان می کند که مورخ موفق در پی شرح تشابه انواع علل است تا وجوه تمایز آنها. از این جهت، مورخین در بررسی قضایای مورد نظر به طور معمول چندین علت را به حادثه واحدی نسبت می دهند و سپس بنا بر ضرورت و نوع رابطه حادثه با علل، تعداد علت ها را کاهش می دهند تا در نهایت یک علت و یا دسته ای از علل را به عنوان علل نهایی یا علت العلل پیدایش آن حادثه مشخص کنند. در نزد «کار» شهرت و خلاقیت مورخ بسته به عللی است که آنها را به کار مي گیرد. از این حیث ترتیب منطقی هر دسته از علل (در وقوع یک حادثه) و به اصطلاح تقدم و تاخر علل هسته مرکزی استدلال هر مورخ است و فهم حوادث بدون درک این تقدم و تاخر غیر ممکن است. (کار، 1378، ص 128-130) در جهت توضیح اهمیت علل در فهم رویدادهای تاریخی «کار» دیدگاه «هانری پوانکاره» را که معتقد است علم در آن واحد به سوی «دگرگونی و پیچیدگی» و «یگانگی و سادگی» پیش می رود درباره تاریخ صادق می داند و معتقد است که مورخ با توسعه و تعمیق تحقیقات خود، پاسخ های بیشتری برای «چرایی» مورد نظر خویش جمع آوری می کند؛ اما در نهایت امر از تعدد پاسخ های خود می کاهد و آنها را تابع یکدیگر قلمداد می کند. مورخ با در نظر داشتن علل متعدد و نوعی پیچیدگی و ابهام ناشی از این تعدد، همزمان به ساده کردن فرایند معرفتی خود از طریق کم کردن چراها و پاسخ های مربوط بدانها مبادرت می کند؛ از این حیث فهم علّی حوادث تاریخی، دگرگونی و پیچیدگی را با یگانگی و سادگی در کنار هم دارد. (همان، ص 131) مورخ در بررسی هر واقعه ای با انبوهی از علل روبروست و وظیفه او برقراری رابطه میان آن واقعه و مجموعه علل است. در همین ارتباط «کار» در توضیح دیدگاه «الکسی دوتوکویل» که علل را به «قدیم و عام» و «تازه و خاص» تقسیم می کند، علل کلی و عام را با علل دراز مدت در تاریخ یکی می داند و معتقد است که مورخین در تحلیل وقایع در درجه نخست به علل دراز مدت علاقه مندند. (همان، ص 220) در این طریق، محققین تاریخ ضمن توجه به نظریه ها و قواعد کلی به عنوان بافت و ساختار خاصی که وقایع در پرتو آنها محقق شده اند، به اطلاعات دقیق تری درباره خود رویدادهای خاص نیازمندند. به عبارتی مورخین دو نگرش کل گرایانه و جزء گرایانه را همزمان به کار می گیرند و در عین حال از اندیشه و توان استدلالی خویش نیز در جهت شناخت علّی وقایع و فرایندهای تاریخی بهره مند می شوند. مورخین این را می دانند که نظریه های کلی در بهترین حالت آنها را در شناسایی علل کلی یاری می دهند، از این روی مطالعه جزئی تر وقایع را نیز در دستور کار خود قرار می دهند تا اجزای موضوع مورد نظر خویش را بهتر بشناسند. آنها بر این نکته مهم اشراف دارند که گاهی بررسی دقیق رویدادهای خاص جرقه هایی را در ذهن ایجاد می کند که از عهده نظریه ها و قاعده های کلی بر نمی آید. (ر.ک: مکالا، 1387 ص 260-264) توجه به این نکته یعنی لزوم مطالعه دقیق و جزئی حوادث و سهم آن در فهم علل، این انتقاد که برخی تاریخ را مطالعه امور منفرد و جزئی می دانند و در مقایسه با علوم طبیعی، ماهیت علمی آن را زیر سئوال می برند نیز به گونه اي پاسخ می گوید. چرا که در تاریخ بر حسب موضوع و ماهیت خاص این معرفت، نگرش تخصصی و مطالعه جزئی وقایع با هدف شناخت شواهد موثق و فهم چرایی و چگونگی وقوع آنها، امری بدیهی محسوب می شود و از مبادی اولیه کسب معرفت در تاریخ به حساب می آید.


عليت تاريخي و نقد رويكرد پوزيتيويستي
 بحث دیگر در خصوص علیت در تاریخ نقطه نظری است که از سوی کسانی همچون پرفسور «اوکشات» مطرح شده است. اوکشات پرداختن به علیت در تاریخ را یک بحث مناقشه آمیز می داند که به سبب وارد کردن علايق و تعلقات عملی در تاریخ و فاصله گرفتن از رویه تاریخ علمی متداول شده است. وی که دیدگاه کسانی همچون کالینگوود که به انگیزه ها و غایات به عنوان علل در تاریخ بها می دهند را نقد کرده و آن را با دیدگاههای عملی در تاریخ مرتبط دانسته است به جای پرداختن به علیت در تاریخ، شرح و تبیين تغییرات و یا همانا دگرگونی های تاریخی را به کمک توصیف کامل و دقیق تغییرات امکان پذیر می داند. (استنفورد، درآمدی بر فلسفه تاریخ، 1379، ص 157) در نگاه اوکشات شرح و توصیف رویدادهای تاریخی که با یکدیگر ارتباط درونی دارند محققین را از پرداختن به علیت بی نیاز می کند. وی نیز مانند «ج. بی. بری» وظیفه مورخ را این می داند که بر اساس شواهد موجود تعیین کند که اوضاع در ادوار گذشته چگونه بوده است. از این نظر، تاریخ نویس، گذشته را به خاطر خود گذشته بررسی می کند و از این طریق باید به گونه ای عمل کند که گذشته مورد نظر از نفوذ او مصون باشد و بر زندگی زمان حال وی نیز تاثیری نگذارد. در نگاه اوكشات اگر مورخ در بررسی تاریخ از هر گونه اظهار نظری که حاکی از دید عملی و سودمندی معطوف به زمان حال باشد پرهیز کند و به توصیف دقیق دگرگونی ها بپردازد نیازی به طرح مسئله علیت در شناخت رویدادها پیدا نمی کند. در نظر اوكشات تاریخ شرح و توصیف مسیر رویدادهاست و اگر انقطاع یا خلل مهمی در این مسیر پیش نیاید چگونگی وقوع تحولات آشکار می شود و در پرتو این توضیح و تشریح که در سایه آن وحدت و تداوم تاریخ حاصل می شود نیازی به علیت نخواهیم داشت. (ر.ک: والش، 1367، ص، 214-217) چنین طرز تلقی نسبت به جایگاه علیت در تاریخ که البته مورد نقد جدی فلاسفه ای همچون «کار» واقع شده است ناشی از نگرشی کاملاً پوزیتیویستي است. شکی نیست که وظیفه اصلی مورخین کشف حقیقت است و در این جهت می بایست از هر گونه تعصب و جهت گیری قبلی احتراز کنند اما واقعیت این است که کشف حقیقت و نظام مندی آن توسط مورخ صورت مي گیرد و گزینش مساله و طرح سئوالات وی است که خطوط اصلی این نظام مندی را مشخص می کند. از این روی مورخ جزئی از موضوع مورد پژوهش است و اندیشه و دانش او در فهم گذشته اصل مهمی به شمار می رود. به علاوه داشتن تصوری مبهم از تاریخ به عنوان یک دانش کاملاً نظری و علمی که به هیچ وجه سودمند عملی نداشته و به اصطلاح به هیچ وجه معطوف به زمان حال نباشد، تصوری موهوم است و نمی تواند در مسیر کلی حیات جمعی انسان تاثیری بر جای گذارد. به هر ترتیب یکی از اهداف اصلی مطالعه تاریخ - خواه در یک برداشت حرفه ای یا غیر آن- معطوف بودن آن به منافع و مصالح عملی و کارآمدی و سودمندی آن است. با این تفسیر هر گونه ایرادی نسبت به استفاده از عبارات و اصطلاحات علّی در تاریخ از نوعی كه امثال اوکشات مطرح می کنند ایرادی غیر قابل قبول است. خواه بدان صورت که «کار» بر علیت تاکید داشت و انكار آن از سوی مخالفین را توجیه و گریز از رویکرد علمی به تاریخ تصور می کرد یا بدان گونه که کالینگوود بر حسبِ ضرورت پرداختن به اندیشه ها در تاریخ، لحاظ کردن انگیزه ها و دلایل را به عنوان علیت در تاریخ ضروری می شمرد و خواه با هر استدلالی دیگر، علیت در تاریخ واقعیتی غیر قابل انکار است و مورخین التزام دارند با اهتمام به شرایط لازم و کافی و دقت داشتن به متن و زمینه ای که وقایع در بستر آن رخ داده اند به تعلیل وقایع مرتبط با موضوع پژوهشی خویش مبادرت ورزند. (ر.ک: همان، ص 217-228)

تاريخ: جبر، تصادف و يا تعليل
مباحث دیگری که پیرامون علیت قابل طرح است و به گونه ای جایگاه علیت در تاریخ را تحت تاثیر قرار داده است مقوله های «تصادف» و «جبر» هستند. در این خصوص نکته مطرح اين است که آیا در تاریخ و سیر تحول پدیده های تاریخی علیت حاکم است یا این که دگرگونی های تاریخی تصادفی و جبری اند. منظور از تصادف، وقوع یا عدم وقوع حوادثی است که علل تحقق یا عدم تحقق آنها اعم از علل تامه یا علل ناقصه بر ما پوشیده است و چون به ندرت اتفاق می افتند آنها را تصادفی می دانیم. تصادف را می توان به صورت مطلق و یا نسبی در نظر گرفت. منظور از تصادف مطلق که طرح آن بیشتر در فلسفه و کلام موضوعیت دارد قائل بودن به وقوع حوادث بدون علت است که به هیچ نحو پذیرفته نیست و عقل و علم هر دو آن را مردود می دانند. (ر.ک: ابراهيمي ديناني، 1372، ص 279-285) این تعبیر از علیت به هیچ وجه پذیرفته نیست و با نظام مندی خلقت و ساز و کار معرفتی علوم غیر قابل جمع است. تصادف نسبی به معنای قائل بودن به تحقق معلولی است که وقوع آن علتی داشته اما علت آن برای ما آشکار نیست. در این خصوص، نادرالوقوع بودن رویداد و غیرقابل پیش بینی بودن آن نیز در لحاظ کردن آن به عنوان تصادف تأثیرگذار است. با هر برداشتی، در این تعبیر اصل علیت انکار نمی شود بلکه معلوم نبودن علت تحقق معلول به جهل انسان نسبت داده می شود. این برداشت از تصادف با اصل علیت هیچ تعارضی ندارد بلکه در کنه خود تلاش برای فائق آمدن بر جهل موجود و شناخت علل تحقق وقایع مورد نظر را نیز دارد. در تاریخ هم اگر این برداشت از تصادف مورد نظر باشد قابل قبول است اما تصادفی که به معناي رقم خوردن حوادث بدون هیچ علتی و در راستای توجیه وضع موجودی باشدکه ازنظر ما نا مطلوب است  قابل پذیرش نیست. «کار» در توضیح این برداشت در خصوص تصادف متذکر مي شود که نخستین بار «پولی بیوس» ( 207-118 ق.م) مورخ رومیِ یونانی الاصل و سپس «تاسیتوس» (125-55ق. م) مورخ رومی این مفهوم را در تاریخ به کار برده اند و استفاده از این مفهوم با شکست یونانی ها و از دست رفتن استقلال این مملکت که آن را به تصادف نسبت داده اند، ارتباط داشته است. «کار» قائل بودن به تصادف در تاریخ (که عده ای در راستای منافع خویش در آن غلو کرده اند) را تا اندازه زیادی ناشی از جهل و بهانه ای برای فرار از درک مسائل واقعی تلقی می کند. در نظر «کار» مورخین در پی شرح گذشته در پرتو زمان حال اند و این کار را با تکیه بر علل و تفسیر علّی وقایع انجام می دهند. از این جهت کارِ مورخین قرینه مساله تصادف است و تعلیل وقایع را مد نظر دارند. هر چند طرفداران جبر و تصادف مورخین را متهم می کنند که بخش مهمی از گذشته را نادیده مي گيرند، اما مورخین جز پرداختن به بخش های گزینش شده چاره دیگری ندارند. مورخین در هنگام بررسی های تاریخی میان دو دسته از علل، علل اتفاقی و علل عقلی تمیز قائل می شوند و علل عقلی را در تعمیم و تفسیرهای خود به کار می برند. علل اتفاقی، منفرد و منحصر به فردند؛ از این روی در تعمیم های تاریخی که اموری کلی هستند جایگاهی ندارند.(کار، 1378، ص 144-148) در خصوص جبر و نسبت آن با علیت نیز «کار» تعبیرهای نادرست از جبر در شناخت تاریخی را نقد می کند و آن را این چنین تعریف می نماید: «عقیده به این که هر چه روی می دهد علت یا عللی دارد و جز این نمی توانست روی دهد مگر این که علت یا علل نیز متفاوت می بود.» (همان، ص 134) در اندیشه کار جبر صرفاً مساله تاریخ نیست بلکه مساله تمامی رفتار انسانی است. به علاوه وی معتقد است که سخن گفتن از جبر و اختیار سخن گفتن از امور انتزاعی است و در زندگی واقعی بشری و حیات معرفتی او جایگاهي ندارد. از این منظر اين دیدگاههای متفاوت است که عملی را جبری یا ارادی معرفی می کند. مورخین در پژوهشهای خود به دنبال بررسی علل هستند و هر چند ممکن است مانند دیگر افراد، دچار لفاظی شوند و رویدادی را اجتناب ناپذیر بخوانند اما در کل به علل وقایع توجه دارند و سعی در تحلیل علّي رویدادها می نمایند. مورخین به تحلیل و تفسیر واقعیت ها می پردازند و در این مسیر نباید به اما و اگرها توجه کنند. (همان، ص137-139) چنان که قبلاً آمد توجه به اما و اگرها و بهره گیری از امور خلاف واقع و حیطه ممکنات در تاریخ از این نظر که مورخین را در فهم علّی شرایط کمک می کنند پسندیده اند اما نبايد آنها را به نام تصادف یا جبر در تاریخ به کار بگیریم و جانشین علل نمايیم.
 در بحث پیرامون جایگاه واقعیت در تاریخ متذکر شدیم که تاریخ گزینش و تنظیم رویدادها توسط مورخ است و در نهایت امر، همین رویدادهای گزینش شده است که واقعیت تاریخی نام می گیرد. از این حیث همین که اهمیت و ربط منطقی هر رویدادی با دیگر رویدادها معلوم شد آن را با عنوان واقعیت تاریخی به کار می بریم و گرفتار نقد و نظرهای متداول پیرامون عینیت در تاریخ نمی شویم. در این جا اضافه می کنیم که در رویکرد مورخین پیرامون علل نیز چنین رهیافتی وجود دارد و رابطه مورخ با علل دارای کیفیتی دو جانبه است. از این حیث علل با تفسیر وقایع ارتباط دو جانبه دارد. علل، تفسیر مورخ از جریان تاریخی را جهت می دهد و تفسیر، گزینش و تنطیم علل را مشخص می نماید. به عبارتی سلسله مراتب علل، اهمیت یک علت و یا دسته ای از علل نسبت به دیگر علتها جوهر تفسیر مورخ را پدید می آورد.


جمع بندي مطالب
آنچه را که در خصوص علیت در تاریخ و ضرورت تعلیل سلسله وقایع مربوط به یک موضوع تاریخی مطرح شد می توان در قالب موارد زیر جمع بندی نمود.
- گذشته انسان در هر جامعه ای و سازوکارِ تحقق مجموع رویدادهای مربوط به گذشته و آنچه که با عنوان تاریخ در مفهوم کنش جمعی انسانها از آن یاد می کنیم همچون مجموع رویدادهای زمان حال مبتنی بر علل اند و فهم یا عدم فهم علّی گذشته به معنای غیر علّی بودن قضایای تاریخی نیست. این که مورخین به عنوان بانیان علم تاریخ بتوانند نسبت به گذشته مورد نطر درک علّی حاصل کنند یا خیر در ماهیت علّی داشتن گذشته تاثیری بر جای نمی گذارد.
- در برداشت معرفتی و روش شناختی، تمام گذشته تاریخ نیست و این مورخ است که بخشی از گذشته را با عنوان تاریخ گزینش می کند و میان مجموع رویدادهای مربوط بدان ارتباط منطقی برقرار می سازد. همچنان که موضوع، مساله، سوالات و فرضیات مطروحه مورخ گزینشی است، فهم علیت و نظام مندی علّی مجموع رویدادهای مربوط به موضوع مورد مطالعه مورخ نیز به گونه ای گزینشی است و ذهنیت و اندیشه مورخ در تعلیل وقایع و تحلیل علّی موضوعات نقش موثر دارد.
- در موارد بسیار تمایز نهادن میان علل و شرایط در تاریخ چندان امکان پذیر نیست و می توان آنها را به جای یکدیگر به کار برد و از علل لازم و کافی و یا شرایط لازم و کافی در واقع شدن حوادث یاد کرد. همین طور مفهوم علیت در تاریخ تا حد زیادی با مساله مهم تبیین در تاریخ مرتبط است و فهم علیت به گونه ای فهم فرایند تاریخی و شرح نظام مند مجموع رویدادهای دارای ربط منطقی با یکدیگر قلمداد می شود. از این حیث بار دیگر سهم مورخ و اندیشه پردازی او در فهم شرایط و ارائه برداشت نظام مند و علّی در تاریخ خود را برجسته نشان می دهد.
- اگر میان علل و دلایل در مقام لفظ و معنا فرق قائل شویم آنچه که در تاریخ مطرح می شود و تا حد زیادی باید بدان پرداخت بررسی دلایل یا همانا انگیزه ها و نیات انسانی است که در تقسیم بندی ارسطویی پیرامون علل با عنوان علت غایی از آن یاد شده است. تاریخ شناخت و تحلیل کنش های آدمی است و کنش های آدمی از سر انگیزه و با نیت خاص انجام می شود. از این روی رسوخ در عمق اعمال و بازیابی اندیشه های مستتر در پشت افعال انسانی است که با عنوان موجد کنش، برای مورخین حائز اهمیت است.
- در شناخت علّی واقعیت های تاریخی ضروری است که میان علل قریب یا بلافاصل با علل بنیادی و یا نهایی فرق قائل شویم و فهم علّی قضایا را با در نظر داشتن هر دو دسته علل به انجام رسانیم. همین طور می بایست میان علل ایجابی که با علل بنیادی تفاوتی ندارند و علل اعدادی که در وقوع حوادث نقش مکمل ایفا می کنند و با عنوان عوامل از آنها یاد كرديم فرق قائل شویم و با در نظر داشتن تشابه علل، به دسته بندی و تعيین تقدم و تأخّر آنها نسبت به واقعیت های مورد نظر بپردازیم.
- مباحثی همچون تصادف در تاریخ و یا جبر تاریخی نباید ذهن مورخ را منحرف کرده و یا آن را به خود وا دارد. تصادف در معنی نسبی آن که با پذیرش اصل علیت منافاتی ندارد در مورد تاریخ نیز صادق ست اما تصادف مطلق هیچ جایگاهی ندارد و صرفاً بهانه ای برای فرار از درک مسائل قلمداد می شود. تاریخ مبتنی بر علل است و مورخین با تکیه بر علل و تفسیر علّی وقایع به شرح نظام مند آن مبادرت می کنند. جبر نيز در معنایی غیر از پذیرش ضرورت رابطه علّی وقایع در تبیین معرفتی موضوعات تاریخی پذیرفتنی نیست و بها دادن به آن موجب تشویش خاطر مورخ و جهت گیری پیشینی وی می شود.
- وقایع تاریخی معمولاً تک علتی نیستند و تحت تاثیر اسباب و شرایط متفاوتی حادث می شوند. از این روی مورخین می بایست با رویكردی عام و فراگیر با آنها برخورد کنند و علل جزئی و کلی را در کنار هم ببیند. بر حسب پیچیدگی اعمال و رفتار انسانها، مورخین مکلفند از وجوه مختلف بدانها بپردازند و هر واقعه را در متن و بافت اجتماعی آن مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. توجه به نظام های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره در راستاي اشراف پیدا کردن بر بافت و ساختار کلی جامعه در عصر مورد نظر امری ضروری است.
- مورخین بر این امر اذعان دارند که فهم علت واقعی حوادث به عنوان سر جمع شرايط لازم برای حدوث وقایع، در بسیاری از موارد غیر ممکن است و برداشت های علّی آنها با احتمال و عدم قطعیت همراه است. به خصوص این که این برداشتها پیرامون افعال و کنش های انسانی است میزان این احتمال در مقایسه با احتمال های مطرح در علوم ریاضی و طبیعی بیشتر است.
- بهره گیری از امور غیر واقع و استفاده از احتمالات ممکنه و طرح اما و اگرهای متفاوت، به شرطی که موجب پیشداوری و انحرف فکری مورخ نشود او را در درک بهتر شرایط علّی در تاریخ کمک می کند.
- مورخین جهت فهم علّی قضایا در تعدد علل پناه می گیرند و از مجموع شرایط تاثیر گذار در وقوع حوادث سخن می گویند. سپس میان این مجموع علل و شرایط تقدم و تأخّر قائل می شوند و میزان اهمیت علل مختلف را با توجه به مساله ی پژوهشی و پرسش های مطروحه خود تعیین می کنند.


منابع
- ابراهيمي ديناني، غلامحسين، قواعد كلي فلسفه در فلسفه اسلامي، چ2،  تهران، ووسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372.

- استنفورد، مایکل، درآمدي بر تاريخ پژوهي، ترجمه مسعود صادقی، تهران، انتشارات سمت و دانشگاه امام صادق (ع)، 1384.
- درآمدي بر فلسفه تاريخ، تهران، نشرني طرح نو، 1379.
- کار، ادوارد هالت، تاريخ چيست؟ ترجمه حسن كامشاد، چ5، تهران، انتشارات خوارزمي، 1378.
- مکالا، سی- بی، بنیادهای علم تاریخ، چیستی و اعتبارات شناخت تاریخی، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1387.
- والش، دبليو. اچ.، مقدمه اي بر فلسفه تاريخ، ترجمه ضياء الدين علايي طباطبائي، تران، انتشارات اميركبير، 1363.


دکتر سید ابوالفضل رضوی
استادیار گروه تاریخ دانشگاه لرستان
پست الکترونیک: Razavi_edu@yahoo.com



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.